🍁جنایت و مکافات، برادران کارامازوف، شبهای روشن، بیچارگان، قمارباز و حالا یه اتفاق مسخره!
خیلی داستان خوب و مهیج و سرگرم کنندهای داشت و توی داستان شخصیت ‘پسلدونیموف’ منو به شدت یاد شخصیت آکاکی آکاکیئوویچ توی کتاب شنل از گوگل مینداخت! اونجا هم شخصیتی کارمند و کم بضاعت رو مثل به تصویر کشیده بود. و جالبه بدونیم که این کتاب آخرین کتابی بود که داستایوفسکی با الهام از گوگول نوشت! داستایوفسکی این کتاب رو یک سال بعد از دستور لغو نظام رعیتی دهقانها توسط الکساندر دوم توی روسیه نوشت که بی ربط یه این اتفاق مهم روسیه هم نبود!
درکل کتابی بود که اولش مخافظه کاری سه دیوان سالار رو توی جلسهای دوستانه بین خودشون به تصویر کشید. شخصیت اصلی داستان که اسمش ‘ایوان ایلیچ پرالینسکی’ بود میخواست بگه من طرفدار اصلاحاتم تما شناخت درستی از اصلاحات نداشت!
ایوان الیچ میخواد خوب باشه اما نمیتونه! مفهوم انسانیت و اخلاقیات رو فقط توی خیال بافیهاش داره! یه جورایی مشکلات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی امروز جامعه رو به زبان طنز بیان میکنه!
آخر کتاب دوست داشتم خیلی بهتر تموم شه و پسلدونیموف به خاطر افتتاح به بار اومده توی شب عروسیش توسط مافوقاش به پاداش بیشتری برای جبران برسه! اما ایوان ایلیچ آخر کتاب چیزی رو اساسی تغییر نمیده! چون میفهمه که درد وقتی از حدی بگذره به طنز تبدیل میشه! طنزی که ایوان نمایندهاش شده و داستایفسکیای برایش دل میسوزاند! بایت اجرای زیبا کتاب ممنونم کتابراه عزیز.
خیلی داستان خوب و مهیج و سرگرم کنندهای داشت و توی داستان شخصیت ‘پسلدونیموف’ منو به شدت یاد شخصیت آکاکی آکاکیئوویچ توی کتاب شنل از گوگل مینداخت! اونجا هم شخصیتی کارمند و کم بضاعت رو مثل به تصویر کشیده بود. و جالبه بدونیم که این کتاب آخرین کتابی بود که داستایوفسکی با الهام از گوگول نوشت! داستایوفسکی این کتاب رو یک سال بعد از دستور لغو نظام رعیتی دهقانها توسط الکساندر دوم توی روسیه نوشت که بی ربط یه این اتفاق مهم روسیه هم نبود!
درکل کتابی بود که اولش مخافظه کاری سه دیوان سالار رو توی جلسهای دوستانه بین خودشون به تصویر کشید. شخصیت اصلی داستان که اسمش ‘ایوان ایلیچ پرالینسکی’ بود میخواست بگه من طرفدار اصلاحاتم تما شناخت درستی از اصلاحات نداشت!
ایوان الیچ میخواد خوب باشه اما نمیتونه! مفهوم انسانیت و اخلاقیات رو فقط توی خیال بافیهاش داره! یه جورایی مشکلات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی امروز جامعه رو به زبان طنز بیان میکنه!
آخر کتاب دوست داشتم خیلی بهتر تموم شه و پسلدونیموف به خاطر افتتاح به بار اومده توی شب عروسیش توسط مافوقاش به پاداش بیشتری برای جبران برسه! اما ایوان ایلیچ آخر کتاب چیزی رو اساسی تغییر نمیده! چون میفهمه که درد وقتی از حدی بگذره به طنز تبدیل میشه! طنزی که ایوان نمایندهاش شده و داستایفسکیای برایش دل میسوزاند! بایت اجرای زیبا کتاب ممنونم کتابراه عزیز.