نقد، بررسی و نظرات کتاب بیداری - کیت شوپن
مرتبسازی: پیشفرض
سلام و درود
این اثر از روند معمول و ناخواستهی زندگی یک زن حکایت دارد، که به ناگه در جایی و زمانی از زندگی که شاید زمان خوبی نیست، بخاطر حضور دو بچه و یک مرد که زندگیش را با همسرش پیوند زده، متوجه احساسات و روح آزادی طلب خودش میشود.
زنی که طبق معمول جامعهاش در نوجوانی عشقهایی را گذرانده، اما بدون عشق و به فراخور موقعیت و پذیرش خانواده و شاید برداشت نابجا از احساسش با یک مرد با او پیوند زناشویی میبندد، اما بعد از یک سفر تابستانه، به مردی دیگر بسیار نزدیک شده و کم کم میفهمد که دل درگرو عشقش دارد، و بالأخره تسلیم حس درونش میشود. و درنهایت جان در راه حسش میسپارد که هر کدام از ما خوانندهها میتوانیم با او موافق، مخالف و یا بی طرف باشیم و این بسته به دیدگاه شخصی هرفرد به مضمون آزادی، خانواده، آبرو و... برمیگردد.
سپاس از کتاب و کتابراه عزیز
این اثر از روند معمول و ناخواستهی زندگی یک زن حکایت دارد، که به ناگه در جایی و زمانی از زندگی که شاید زمان خوبی نیست، بخاطر حضور دو بچه و یک مرد که زندگیش را با همسرش پیوند زده، متوجه احساسات و روح آزادی طلب خودش میشود.
زنی که طبق معمول جامعهاش در نوجوانی عشقهایی را گذرانده، اما بدون عشق و به فراخور موقعیت و پذیرش خانواده و شاید برداشت نابجا از احساسش با یک مرد با او پیوند زناشویی میبندد، اما بعد از یک سفر تابستانه، به مردی دیگر بسیار نزدیک شده و کم کم میفهمد که دل درگرو عشقش دارد، و بالأخره تسلیم حس درونش میشود. و درنهایت جان در راه حسش میسپارد که هر کدام از ما خوانندهها میتوانیم با او موافق، مخالف و یا بی طرف باشیم و این بسته به دیدگاه شخصی هرفرد به مضمون آزادی، خانواده، آبرو و... برمیگردد.
سپاس از کتاب و کتابراه عزیز
احساسات ادنا بخوبی بیان شده بود، جائی که زندگی بی معنا میشه برای یک زن آن هم در نقش مادر و به قول دکتر مندله (بخشی از داستان) تعداد زیادی نیستند کسانی که بتوانند درکش کنند. خیلی خوب بود و دلم نمیخواست داستان اینجوری تمام بشه. دلم میخواست ادنا خودشو پیدا میکرد، راهی انتخاب میکرد تا میفهمیدم راهی هست برای این شرایط... چقدر بد که حمایت نشد حتی از سمت کسی که میگفت دوستت دارم... قسمت پایانی داستان واقعا غم انگیز بود، حرفایی که ادنا از ذهنش میگذشت؛ اینکه هیچکس اونو نمیتونه از خودش بگیره در صورتیکه تا اخرین لحظه خودش رو برای زندگی مشترک و فرزندانش گذاشت درسته حضور فیزیکی نداشت ولی حتی به اسم و رسم همسر پونتلیه و مادر فرزندانش بود، تا آخرین لحظهای که جان داشت و نفس میکشید.
به نسبت دوره زمانی که کتاب در اون به نگارش در اومده، مطالب جالب توجه داره. ولی سفر درونی زن داستان، ناتمام میمونه و به نظرم تصمیم گیری ناپخته قهرمان زن داستان، پایانجالبی برای داستان نیست حتی اگر از دیدگاه تمثیلی بهش نگاه کنیم. انگار نویسنده با همچین پایانی خودش رو از شر پردازش بیشتر شخصیت اصلی داستان راحت میکنه. به عنوان نمونهای از ادبیات کلاسیک ارزش خوندن داره. ترجمه روان و گیرا بود.
کتابی حوصله بر وخسته کننده با سوژهای تکراری. قصه شوگر مامی در قالب داستانی نچسب😅چطور میشه همچین سوژه بی سر وتهای جایزه بگیره🤔رواج بی اخلاقی وخیانت با این سوژهها که معمولا از زن داستان قهرمان هم میسازند و شوهرش میشه ضد بشریت. زنی ولنگارکه هیچ توجهی به فرزندانش نداره ودنبال دل وامیال خودش. از نظر من خیلی مبتذل بود وهیچ دانسته مفید واطلاعات مفید نداشت
کم کم از شوهر و فرزندان خود جدا و به فکر این حالت درونی خود و عشق جدیدش میافتد و با وجود این که جسمش را در اختیار فرد دیگری میگذارد اما روحش اغنا نمی شود و با دیدن مجدد رابرت که در او این انقلاب درونی را ایجاد کرده بود بدون گرفتن کام دل از او، تصمیم به فنای خودمی گیرد
این کتاب خیلی ظریف به مساله نقش زن و مادر بودن میپردازد مخصوصا وقتی مادر باشی و دارای روح انسانی نمیتوانی خیانت کنی
واقعا مادر بودن و خیانت باهم دریک قاب نمیگنجد
و چه ارزشمند است که مادر باشی و به دنبال هوای دلت نروی
و متاسفانه دنیای امروز با این قبیل مشکلات خانوادگی و زنا شویی و احساسی و عاطفی بسیار دست به گریبان است و چه بسیارند خاتوادههایی که به علت عدم پایبندی به اخلاق دچار فروپاشی و مرگ تدریجی رویا هایشان شده و از خانواده چیزی جز یک چار دیواری باقی نمانده
ای کاش کلماتی که در متن شماره میخورند در پا -ورقی همان صفحه برای مطالعه باشد نه در پایان کتاب