نقد، بررسی و نظرات کتاب بیمار خاموش - الکس مایکلیدیس
4.7
42 رای
مرتبسازی: پیشفرض
Hadis Gholipour
۱۴۰۱/۰۳/۲۴
20
درود، کتاب بسیار جذابی بود. با این که چهارچوب جدیدی نداشت اما داستان به بهترین نحو پیش میرفت. اوایل داستان با گفتن اتفاقی که داستان حول آن میگشت آغاز شده بود و شواهد و مدارک و استدلالهای موجود را برای خواننده بازگو میکرد و چندین صفحه اول به برسی آن رویداد و بیان اتفاقات و نتایج بعد از آن میپرداخت. میانههای داستان نیز از تلاش همه جانبه یک مرد دلسوز برای کمک به یک فرد آسیب دیده سخن میگفت و اینکه چگونه زندگی و اتفاقات این دو روی خود و یکدیگر اثر میگذاشت. این که نویسنده برای زن شخصیت اول، آلیشیا برنسن، دفترچه خاطراتی گذاشته بود و یاداشتهای او را میانههای داستان میآورد بسیار داستان را جالب و غیر قابل حدس میکرد. نویسنده با آگاهی تمام، نام کوتاه و ملموس برای شخصیتهای داستانش انتخاب کرده بود که خواننده به سادگی میتوانست کاملا آنها را با توصیف ظاهرشان و نقشها و اعمالی که هر کدام در داستان داشتند تطبیق دهد و آنها را به یاد بسپارد. اما دلیل اینکه یک ستاره کم دادم این بود که کل داستان از زبان اول شخص تعریف میشد و هنگامی داستان را میخواندیم که اول شخص اتفاقات را از سر گذرانیده بود و سپس آنها را نوشته بود. پس هنگام خواندن آنها زمان و تداوم اتفاقات دچار اشتباه میشد و نمیشد فهمید که کدام اتفاق در چه زمانی رخ داده است و این خیلی گیج کننده بود. اما داستان بسیار گیرایی داشت و نبض اتفاقات و هیجانات آن نمیافتاد و خواننده مدام ترغیب به خواندن میشد. اواخر داستان سطح هیجان و فشار بسیار بالا میرفت و آن جا بود که تمام آن اتفاقات داستان به هم ربط پیدا میکرد و پایانی تکان دهنده را میساخت که خواننده را مدتها پس از اتمام کتاب مشغول خود نگه میداشت. بسیار لذت بردم، سپاس.
کتاب خوبی بود و دوستش داشتم، کلیت داستان و جمعبندیش خوب بود اما اگر نویسنده ۵٠ صفحهی آخر رو جلوتر به نتیجه میرسوند کمی بهتر بود چون روند فرسایشی پیدا کرده و کمی خوندنش جانکاه شده بود... درضمن از نظر نوشتاری و دیکتهای بسیار اشتباه املایی وجود داشت و از بابت نگارش یا ویراستاری هم یه ایراداتی داشت ولی میشد مضمون رو فهمید و در نهایت هم بابت ترجمه باید بگم روان بود فقط بعضی نسبتها (مثل عمه و خاله که در انگلیسی هر دو یک کلمه هستن) رو جابجا مینوشتن در بعضی جاها و این یا مورد ویراستاری بود یا ترجمه. خواندن این کتاب و شناخت شخصیتهای اون به دانشتون در مورد روانشناسی کمی کمک میکنه اگر بهش علاقه داشته باشید و من توصیهاش میکنم:)
از نظر رازآلود و معمایی بودن جالب بود و نکته مهمی درباره صدمات دوران کودکی گفته ولی
چندین کتاب به سبک اینگونه زندگی و روابط زن و مرد خوندم (جدیدا هم زیاد شدند) که شاید برای اونها عادی باشه و برای اشخاصی که اینگونه فرهنگها رو مطالعه میکنند یا فیلم میبینند ممکنه یه الگو بشه (و شاید جاهایی شده) ولی برای دوستانی که جوانتر هستند؛ بگم که مواظب نفوذ این فرهنگها باشید و به قول دکتر شریعتی که خاطرهای از یک اسپانیایی میگه:
ایران خیلی خوبه
چرا؟
اونجا خیلی دردسر داره تا طرف راه بیاد ولی طرفهای ایرانی با یک اشاره.
خلاصه خاطره رو گفتم
چندین کتاب به سبک اینگونه زندگی و روابط زن و مرد خوندم (جدیدا هم زیاد شدند) که شاید برای اونها عادی باشه و برای اشخاصی که اینگونه فرهنگها رو مطالعه میکنند یا فیلم میبینند ممکنه یه الگو بشه (و شاید جاهایی شده) ولی برای دوستانی که جوانتر هستند؛ بگم که مواظب نفوذ این فرهنگها باشید و به قول دکتر شریعتی که خاطرهای از یک اسپانیایی میگه:
ایران خیلی خوبه
چرا؟
اونجا خیلی دردسر داره تا طرف راه بیاد ولی طرفهای ایرانی با یک اشاره.
خلاصه خاطره رو گفتم
کتاب دوشیزگان رو پیش از این کتاب خوندم. پایان داستان بیمار خاموش، منطقی تر و باورپذیرتر از دوشیزگان بود. معمای بسیار جالبی داشت که بر خلاف تمامی پایانهای کلیشه ای، پایانش اصلا قابل حدس زدن نبود. مطالب روانشناختی کتاب، بسیار جالب و آموزنده بود. اینکه چه طور معصومیت کودکان در اثر تاثیرات محیط اطراف، در آینده جای خودش رو به تباهی و تاریکی میده. من کتاب رو بدون وقفه خوندم و تموم کردم. کشش زیادی داشت و ترجمه روان. به دوستداران رمانهای معمایی و روانشناسی، توصیه ش میکنم.