نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی روزالده - هرمان هسه

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
ترانه کمالی
۱۴۰۲/۳/۲۵
داستان کلیشه نیست و همین کشش خوبی ایجاد می‌کنه خصوصا در نیمه دوم کتاب که ماجراها از انفعال در می‌یاد و پویا می‌شه.
با کلافگی نقاش و حس بی‌ تعلقی و کم مهری که با خانواده‌اش احساس میکنه، به راحتی میشه همزادپنداری کرد. من بخشی از داستان رو که از زبان پی‌یر روایت می‌شد رو بیشتر دوست ‌داشتم، گرچه تکه‌ای کوتاه بود اما حسی ملموس داشت و بنظرم تنها اوست که وقایع را روشن و شفاف می‌بینه!
کتاب تصویر واضحی از انتخاب‌ بین دو وضعیت سکون و حرکت، پیش روی ما می‌گذاره: سکونی که امن‌ست؛ و حرکت که پرشور است ولی ناامن، که با انتخابش «امکان دارد» نقطه‌ی امنی که اکنون داریم رو هم از کف بدیم.
پیام غیر مستقیمی که داستان داشت:
«عشق میتواند مثل قل و زنجیر
آدمی را اسیر کند؛ می‌تواند هم زندگی
و هم آزادی را از ما برباید!!»
(حتی عشق والد به فرزند که از هر نظر متعالی‌ترین درجه عشق است)
پی‌نوشت: اجرای راوی خوب بود منتها اگر دیالوگ‌های «فراگوت» و «آلبرت» را فاکتور بگیریم. هرچند «روبرت» و «اوتو» و البنه خانم «آدله» عالی بودن. من شخصا زیاد طرفدار عوض کردن اغراق‌آمیز صدای شخصیت‌ها نیستم؛ اینکار بیشتر مناسب نمایشنامه‌ی رادیویی است و نه خوانش کتاب. البته این یک اظهارنظر کلی‌ه و در اجرای برخی راوی‌ها اینکار نتیجه‌ی خوبی خواهد داشت.
Narges Shahbazi
۱۴۰۱/۱۲/۲۴
خب... روزالده انگار برای پییر زنده مونده بود و فقط و فقط برای اون بود.. چقدر که این کوچولو وجودش مهم و پر از عشق بود ولی جدای خود داستان؛ اگه موقع بیان دیالوگ‌ها این همه تغییر صدا نبود کتاب خیلی تاثیر بیشتری روی مخاطب میزاشت مثلا همین آخر که آقای یوهان در حال گفتن چند جمله‌ای به همسر خود بود و بعد که تموم شد راوی گفت که با لحنی آروم اینها رو گفت در صورتی که اصلا اینطور نبود شخصیت اصلی داستان همیشه یک لحن خشک که مخاطب به سختی می‌تونه باهاش ارتباط برقرار کنه داشت صدای راوی و لحن گفتارشون عالی بود ولی خب دیالوگ‌ها به خوبی ادا نشدن خود کتاب هم کتاب قشنگی بود در ظاهر یکم اوایلش روند آروم و مبهمی داشت که نمی‌فهمیدیم اصلا قضیه از چه قراره ولی بعدش آشفتگی خانواده ساکن روزالده روشن شد و ما هم توش سهیم شدیم خوندنش قشنگه... چیزی که برام جالب نظر بود نقاش بود. نقاش یه هنرمند که همواره سعی میکرد آرامش خودش رو حفظ کنه تا به حرفه‌اش که هنر بود بپردازه در صورتی که هیچوقت آرامش درستی نداشت و همه چی فقط در سکوت در حال غوغا بود... برام جالب بود خانواده‌ای متشخص یکی نقاش یکی نوازنده پیانو میتونن انقدر بی قرار باشن و حتی به ذهنم خطور کرد شاید همین هنر اونها رو زنده نگه می‌داشت... نمی‌دونم داستان جالبی بود و مسلما خیلی جای تفسیر داره به هرحال قلم هرمان هسه ست... پییر کوچولو خیلی میفهمید توی روزالده یا خودش میمرد یا روح لطیف و ذهن داناش... این رو مطمئنم
مریم منتظرالنگه
۱۴۰۲/۱۰/۱۷
یا حق کتاب‌های استاد هرمان هسه برای همه واضح است که دارای رمانی جذاب و پر بار معنایی ست البته این کتاب در برابر شاهکار ایشان سیدارتا و دمیان کاری متفاوت و بسیار ضعیف تر است ولی شنیدن آن خالی از لطف نیست فقط باید دانست این کتاب موضوعی عرفانی ندارد و درباره روحیات و چالش‌های انسان‌های هنرمند در درون خود و در زندگی‌شان است. البته داستان دربردارنده‌ی بالاترین پیام زندگیست برای هر خواننده‌ای که به دنبال زندگی‌ای بدون پشیمانی است. این داستان را به همه‌ی کسانی که به شنیدن کتاب علاقه مندند و برای وقت با ارزش خود اهمیت قائلند توصیه میکنم.
زهرا عناناتی
۱۴۰۱/۵/۱۲
موضوع کلی داستان خوب انتخاب شده که رهایی از زندان امن روانی هست که نیاز به جسارت داره اما در مورد اختلاف بین زن و شوهر خیلی کلی و مبهم حرف زده و در کل داستان خیلی سطحی گوینده‌ی داستان هم لحن خشک و بدون انعطافی داره
سیده زهرا سعادتی
۱۴۰۰/۱/۱۰
داستان بسیار عالی بود، اما کاش برای روایت داستان از صدای راویان مختلفی استفاده میکردید. صداو اجرای ایشون بعنوان یک راوی عالی بود، اما واقعا برای اجرا به جای همه‌ی افراد، غیر طبیعی بود.
شهلا جعفرزاده
۱۴۰۲/۸/۱
باورم نمی‌شه نویسنده این داستان رو این جوری تموم کرد اجرای داستان مناسب حال و هوا و سبک رمان بود.
رایدن دانشور
۱۳۹۹/۱۰/۲۴
داستان زیاد کشش نداره، گوینده هم زیادی اغراق میکنه توی صدای شخصیت‌ها، بیشتر خسته کننده میشه