نقد، بررسی و نظرات کتاب داستان من - مرلین مونرو
4.3
112 رای
مرتبسازی: پیشفرض
اسپویل:
کتاب درباره زنی به اسم مرلین مونرو هست که اسم اصلیش نورما جین هست و پدرش میمیره و تو خانواده اشون ژن دیوانگی و افسردگی وجود داشت مادرش زن مهربون و باهوش و زیبا بود که متأسفانه بعداً دیونه میشه میبرنش تیمارستان و سرپرستی مونرو رو از چنگش در آورند و به خانواده دیگهای سپردند و خانواده دیگه هم نتوانستند نگهش دارند و همینجوری مرلین همش خانوادهاش عوض میشد مورد تجاوز قرار میگیره باکره گیاش رو از دست میده تبدیل به زن میشه و بعداً طی یه چیزایی بیشتر فقیر میشه و در سن شانزده سالگی خانواده جدیدش مجبورش میکنند با پسر یکی از همسایه هاشون ازدواج کنه که اسمش کریس مک کی بود بعد همسر مرلین به جنگ میره و این ازدواجشون فقط چهار سال دوام داشت چون هیچکدومشون عاشق هم نبودند و کریس ازش بچه میخواست و اون نمیخواست بچهاش رنج بکشه قبول نکرد بچه بیاره و بعد چهار سال از هم جدا شدند پس از طلاق از همسرش برای اینکه پول هاش تموم نشه در یک کارخانه اسلحه سازی شروع به کار میکنه و مرلین از بیمار دوقطبی رنج میبرد و یه مردی بهش کمک میک که کارگردان هالیوود بهش کمک میکنه و اون کم کم ثروتمند میشه و اوایل که وارد هالیوود شده بود زندگی سختی داشت و با جو دی ماجو ازدواج میکنه ولی متاسفانه این ازدواج هم دوام نمیاره و نه ماه بعد از هم جدا میشند و وقتی مردم تقویمی که تو دوران شانزده سالگیاش لخت عکس گرفته بود رو میزنند بیشتر خوششون میاد و مرلین مونرو با آرتور میلر آشنا میشه ازدواج میکنند و متاسفانه آنها از هم طلاق میگیرند و مرلین مونرو در چهار اوت۱۹۶۲ در سن ۳۶ سالگی بر اثر مصرف دارو درگذشت و او مشکلات روحی و روانی زیادی داشت و به همین خاطر خودکشی کرد پیشنهاد میدم بخونید
کتاب درباره زنی به اسم مرلین مونرو هست که اسم اصلیش نورما جین هست و پدرش میمیره و تو خانواده اشون ژن دیوانگی و افسردگی وجود داشت مادرش زن مهربون و باهوش و زیبا بود که متأسفانه بعداً دیونه میشه میبرنش تیمارستان و سرپرستی مونرو رو از چنگش در آورند و به خانواده دیگهای سپردند و خانواده دیگه هم نتوانستند نگهش دارند و همینجوری مرلین همش خانوادهاش عوض میشد مورد تجاوز قرار میگیره باکره گیاش رو از دست میده تبدیل به زن میشه و بعداً طی یه چیزایی بیشتر فقیر میشه و در سن شانزده سالگی خانواده جدیدش مجبورش میکنند با پسر یکی از همسایه هاشون ازدواج کنه که اسمش کریس مک کی بود بعد همسر مرلین به جنگ میره و این ازدواجشون فقط چهار سال دوام داشت چون هیچکدومشون عاشق هم نبودند و کریس ازش بچه میخواست و اون نمیخواست بچهاش رنج بکشه قبول نکرد بچه بیاره و بعد چهار سال از هم جدا شدند پس از طلاق از همسرش برای اینکه پول هاش تموم نشه در یک کارخانه اسلحه سازی شروع به کار میکنه و مرلین از بیمار دوقطبی رنج میبرد و یه مردی بهش کمک میک که کارگردان هالیوود بهش کمک میکنه و اون کم کم ثروتمند میشه و اوایل که وارد هالیوود شده بود زندگی سختی داشت و با جو دی ماجو ازدواج میکنه ولی متاسفانه این ازدواج هم دوام نمیاره و نه ماه بعد از هم جدا میشند و وقتی مردم تقویمی که تو دوران شانزده سالگیاش لخت عکس گرفته بود رو میزنند بیشتر خوششون میاد و مرلین مونرو با آرتور میلر آشنا میشه ازدواج میکنند و متاسفانه آنها از هم طلاق میگیرند و مرلین مونرو در چهار اوت۱۹۶۲ در سن ۳۶ سالگی بر اثر مصرف دارو درگذشت و او مشکلات روحی و روانی زیادی داشت و به همین خاطر خودکشی کرد پیشنهاد میدم بخونید
انقدر برام جذاب بود که یک روزه تمومش کردم. کتاب خیلی قلم روان و قشنگی داره و ترجمه فوق العاده عالیه. من خیلی درمورد مرلین مونرو چیزی نمیدونستم و در حد چند تا عکس و کلیپ میشناختمش، ولی این کتاب واقعاً قلبمو به درد آورد و براش گریه کردم. امیدوارم روحش شاد و در آرامش باشه. این زندگی نامه دست نوشتهی خود مرلینه پس مرگشو پوشش نمیده ولی ارزش خوندنو داره. چیزی که در طول کتاب خیلی برام قابل توجه بود این بود که با تمام سختیهایی که مرلین متحمل شده بود، قلمش عاری از حسادت و کینه و خشم بود و نگاهش به مسائل خیلی عمیق بود. برخلاف شخصیتی که توی فیلم بهش میدادن «بلوند اغواکننده احمق» بسیار آدم عمیق، قوی، باهوش و اهل مطالعهای بوده و به خاطر تجاوزی که در کودکی بهش میشه تا سن جوانی فاقد امیال جنسی بوده، در حدی که فکر میکرده نکنه مشکل داره! حس شخصی من اینه که چنین شخصیت قویای که تو اوج بدبختی و سختی طاقت آورد و خودکشی نکرد نباید در شهرتش هم خودکشی کرده باشه و تئوری قتلش برام باور پذیرتره.
کتاب فوقالعادهای بود نه به خاطرتوانای نویسنده وقلم خوبش چون داستان سبک زیاد خاصی نداشت فقط به خاطر خلق اثر از دل حقیقت زندگی مرلین بود، تا قبل از خواندن این کتاب مرلین مونرو برایم فقط یک اسم بود. کتاب تاثیر گذاری بود به دوستانی که به سبک کتابهای رئالیسم علاقه دارن توصیه میکنم حتما بخونن. یه نکته دیگه که خیلی جالب بود برام این که واقعا پشت پرده زندگیهای پر زرق و برق هالیودی چقدر کثیف است وهمیشه این جمله که مرلین گفت بالا بالا بالتر در ذهنم خواهد ماند. و اما ستارهای که کم کردم به خاطر پایان ناگهانی کتاب بود دوست داشتم نویسنده جدای از نوشتههای مرلین ادامه داستان را خودش روایت میکرد خواندن داستان خیلی بهتر از بیوگرافی است. و این که به دوستانی که به این کتاب علاقه دارن پیشنهاد میکنم فیلم بلوند رو ببینندممنون از کتابراه
این کتاب کلا دیدگاه من رو به زندگی این شخص تغییر داد چون همه ما فقط ظواهر امر رو دیدیم، زمانی رو دیدیم که فرد به موفقیت کامل رسیده و شروع کرده مثل یک ستاره درخشیدن اما کمتر کسایی پشت پرده زندگی واقعی سلبریتیها رو میدونن، این کتاب تمام وقایع تلخ کودکی مرلین رو که در تمام عمرش روش تاثیر داشت و به نظر من باعث عدم موفقیت در زندگیهای مشترک با همسرانش بود. وقتی این زندگینامهها رو میخونیم میفهمیم آرامش و رضایت درونی از زندگی خیلی بیشتر از رفاه و شهرت اهمیت داره. یه نقل قول معروف هست که میگه حتی اگه مرلین مونرو باشی و همه نگاها به روت خیره باشه اگه عمیقا خودتو دوس نداشته باشی زندگیت جهنمی بیش نیست.
همیشه در مورد مرلین مونرو شنیده بودم که ستارهای بزرگ و مشهور در سینمای هالیوود بوده که متاسفانه زندگی سختی داشته که منجر به خودکشی او شده است اما این کتاب به خوبی زوایای پنهان زندگی مرلین را بازگو کرده واینکه هرگز ظاهر زیبا و موفقیتهای عالی یک فرد همیشه آرامش درونی به همراه ندارد
عشق و محبت چیز گرانبهایی بود که سالها از مرلین دریغ شده بود
عشق و محبت چیز گرانبهایی بود که سالها از مرلین دریغ شده بود
سلام
من با خوندن این کااب فهمیدم که سختکوشی و پیگیری تو هر کاری باعث میشه شما به نتیجه دلخواهتون برسین و اینکه ادما هر چقدر هم موفق و زیبا و دلربا باشند اخرش از این دنیا رفتنیاند پس بهتره غرور و خودخواهی رو کنار بذاریم و با فروتنی حال دل اطرافیانمونو خوب کنیم چون قبرستانها پر است از زیبارویان با استعدادی همچون مریلین مونرو
من با خوندن این کااب فهمیدم که سختکوشی و پیگیری تو هر کاری باعث میشه شما به نتیجه دلخواهتون برسین و اینکه ادما هر چقدر هم موفق و زیبا و دلربا باشند اخرش از این دنیا رفتنیاند پس بهتره غرور و خودخواهی رو کنار بذاریم و با فروتنی حال دل اطرافیانمونو خوب کنیم چون قبرستانها پر است از زیبارویان با استعدادی همچون مریلین مونرو
از شهرها و مزرعهها، از کارخانهها، مراکز رقص و آواز و آموزشگاههای هنرهای نمایشی و حالا در این بین یک نفر هم از یتیم خانه آمده بود. و دور ورمان پر از گرگ بود نه از آن گرگهای بزرگ که داخل استودیوها نشستهاند. گرگهایی کوچک. آژانسهای استعدادیابی بدون دفتر و مرکز دفترهای تبلیغاتی بی مشتری، واسطههایی بدون ارتباط با مخاطبین یا مدیران، قهوه خانهها و کافههای ارزان پر از مدیرانی بود که آمادهی بستن قرارداد بودند، فقط کافی بود ثبت نام کنی و شرط ثبت نام آنها معمولا در تخت خواب میگذشت…