نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی وداع با اسلحه - ارنست همینگوی
3.9
51 رای
مرتبسازی: پیشفرض
ارنست همینگوی در ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ در اوک پارک، ایلینوی به دنیا آمد. در طول جنگ جهانی اول وقتی تنها ۱۸ سال داشت، داوطلبانه به ارتش ایتالیا ملحق شد و به عنوان رانندهی آمبولانس در خط مقدم خدمت کرد. چند هفته پس از ورود او، هنگامی که در بین سربازان در حال توزیع شکلات و سیگار بود، یک خمپاره منفجر شد. در این انفجار یک سرباز کشته شد، پاهای سرباز دیگری منفجر شد و همینگوی هم به شدت زخمی شد. او یک مدال نقره برای شجاعت دریافت کرد و برای بهبودی به بیمارستانی در میلان فرستاده شد، جایی که با پرستاری به نام اگنس فون کوروسکی آشنا و عاشق او شد. اگر این ماجرا برایتان آشنا به نظر میرسد، به این دلیل است که «وداع با اسلحه» زندگینامهایترین رمان همینگوی است.
از همینگوی انتظاری بیش از این داشتم واقعا حیرت کردم رمانی که مدتها دوست داشتم بخوانم چنین حکایتی را در دل دارد. از سادگی و بی پیرایگی متن که از ویژگیهای قلم همینگوی است که بگذریم داستان تخت و یکنواخت بنظر میرسد و من فکر میکنم اگر راوی سوم شخص بود قصه هیجان بیشتری مییافت، با این حال خواننده تا آخر کتاب را گوش میکند و در انتها حیران و سرخورده میماند! خواندن این کتاب را به کسی پیشنهاد نمیکنم، صدای راوی خوب بود. سپاس از شما.
این اثر همینگوی کتابی نیست که بتونه همه مخاطبها رو جذب خودش بکنه و در واقع مخاطب خاص خودش رو میطلبه.. با توجه به سابقه کاری همینگوی که روزنامه نگار بوده، شیوه نگارش این کتاب هم تقریبا روزنامه وار هست و با پیرمرد و دریا خیلی فاصله داره... این کتاب پوچی و سرخوردگی حاصل از جنگ رو به نمایش میزاره که زندگی افراد و به راحتی از بین میبره و در نهایت با پایانی غم انگیز قصه به اوج خودش میرسه و داستان ناکامیها کامل میشه.
من خودم به شخصه کتاب رو دوست داشتم و در مدتی که بهش گوش میکردم، باهاش زندگی کردم. این کتاب دومین رمان بلند همینگوی هست که مشخصا نسبت به اولی (آفتاب همچنان میتابد) روانتر و به سبب اون فضا برای مخاطب قابل لمس تر شده. کتاب با اینکه ژانر عاشقانه داره اما اونقدرا هم سانسور نشده
کمی پایانش غمگین بود که همین مسئله رمان رو خاص و متفاوت میکنه. در کل من لذت بردم و از گروه تولید محتوا تشکر میکنم
کمی پایانش غمگین بود که همین مسئله رمان رو خاص و متفاوت میکنه. در کل من لذت بردم و از گروه تولید محتوا تشکر میکنم
وداع با اسلحهی همینگوی یکی از نمادهای ادبیات ضد جنگ هست ولی شخصا خیلیها رو دیدم که بعد از تمام کردن کتاب به خصوص با توقعی که از همینگوی دارن راضی نمیشن، لذا خواستم اینجا چند نکته رو در مورد رمان بگم، شاید کمی دید این افراد رو بعد از پایان رمان تغییر بده.
این کتاب نگاه به جنگ به عنوان یک پدیدهی اجتناب ناپذیر از نظر یک فرد پوچ گراست، شاید از نظر توصیف جنگ به پای رمانی مثل در جبههی غرب خبری نیست نرسه ولی وقتی داستان رو تمام میکنید حس عمیقی از درک بیهوده بودن جنگ به شما میده اینکه افراد با افکار مختلف توی یک پدیدهی اجتناب ناپذیر به نام جنگ شرکت میکنن و تنها چیزی که در انتهای جنگ بوجود میاد فقدان هست، چه پیروز بشید و چه عقبنشینی کنید، حتی توی بخشهایی از رمان که در مورد عقب نشینی بزرگ ایتالیا هست شما احساس میکنید هنری خوشحالتر از زمانی هست که ایتالیا در حال پیشروی بود.
تنها یادگار جنگ برای هنری کاترین هست و پسرش که در زمانی نطفهاش بوجود اومد که هنری علاقه داشت خوب بشه و به جبهه برگرده، این بخش رو شخصا به عنوان نماد جذابیت جنگ میدونم که نویسنده در پایان به طور استادانه اون رو نابود میکنه و به شما میگه هیچ اثری از این پدیده نباید توی زندگی باقی بمونه.
موضوع دیگه دیالوگهای بیاحساس شخصیتهای کتاب در واقع امضای همینگوی هست که توی تمام کتاب هاش میبینیم و فکر میکنم ممکنه بعضیها از این نوع نگارش خوششون نیاد، که یک موضوع شخصیه.
در پایان به نظرم روایت جناب تقوی خوب بود به خصوص هنری و بونرو رینالدی و تقریبا همهی شخصیتهای مرد داستان، ولی شخصا صدای کاترین رو دوست نداشتم و بیشترین ضعف این روایت بود.