هشدار! اگه کتاب رو نخوندین، نظر من رو نخونید! وداع با اسلحهی همینگوی یکی از نمادهای ادبیات ضد جنگ هست ولی شخصا خیلیها رو دیدم که بعد از تمام کردن کتاب به خصوص با توقعی که از همینگوی دارن راضی نمیشن، لذا خواستم اینجا چند نکته رو در مورد رمان بگم، شاید کمی دید این افراد رو بعد از پایان رمان تغییر بده. این کتاب نگاه به جنگ به عنوان یک پدیدهی اجتناب ناپذیر از نظر یک فرد پوچ گراست، شاید از نظر توصیف جنگ به پای رمانی مثل در جبههی غرب خبری نیست نرسه ولی وقتی داستان رو تمام میکنید حس عمیقی از درک بیهوده بودن جنگ به شما میده اینکه افراد با افکار مختلف توی یک پدیدهی اجتناب ناپذیر به نام جنگ شرکت میکنن و تنها چیزی که در انتهای جنگ بوجود میاد فقدان هست، چه پیروز بشید و چه عقبنشینی کنید، حتی توی بخشهایی از رمان که در مورد عقب نشینی بزرگ ایتالیا هست شما احساس میکنید هنری خوشحالتر از زمانی هست که ایتالیا در حال پیشروی بود. تنها یادگار جنگ برای هنری کاترین هست و پسرش که در زمانی نطفهاش بوجود اومد که هنری علاقه داشت خوب بشه و به جبهه برگرده، این بخش رو شخصا به عنوان نماد جذابیت جنگ میدونم که نویسنده در پایان به طور استادانه اون رو نابود میکنه و به شما میگه هیچ اثری از این پدیده نباید توی زندگی باقی بمونه. موضوع دیگه دیالوگهای بیاحساس شخصیتهای کتاب در واقع امضای همینگوی هست که توی تمام کتاب هاش میبینیم و فکر میکنم ممکنه بعضیها از این نوع نگارش خوششون نیاد، که یک موضوع شخصیه. در پایان به نظرم روایت جناب تقوی خوب بود به خصوص هنری و بونرو رینالدی و تقریبا همهی شخصیتهای مرد داستان، ولی شخصا صدای کاترین رو دوست نداشتم و بیشترین ضعف این روایت بود.
وداع با اسلحهی همینگوی یکی از نمادهای ادبیات ضد جنگ هست ولی شخصا خیلیها رو دیدم که بعد از تمام کردن کتاب به خصوص با توقعی که از همینگوی دارن راضی نمیشن، لذا خواستم اینجا چند نکته رو در مورد رمان بگم، شاید کمی دید این افراد رو بعد از پایان رمان تغییر بده.
این کتاب نگاه به جنگ به عنوان یک پدیدهی اجتناب ناپذیر از نظر یک فرد پوچ گراست، شاید از نظر توصیف جنگ به پای رمانی مثل در جبههی غرب خبری نیست نرسه ولی وقتی داستان رو تمام میکنید حس عمیقی از درک بیهوده بودن جنگ به شما میده اینکه افراد با افکار مختلف توی یک پدیدهی اجتناب ناپذیر به نام جنگ شرکت میکنن و تنها چیزی که در انتهای جنگ بوجود میاد فقدان هست، چه پیروز بشید و چه عقبنشینی کنید، حتی توی بخشهایی از رمان که در مورد عقب نشینی بزرگ ایتالیا هست شما احساس میکنید هنری خوشحالتر از زمانی هست که ایتالیا در حال پیشروی بود.
تنها یادگار جنگ برای هنری کاترین هست و پسرش که در زمانی نطفهاش بوجود اومد که هنری علاقه داشت خوب بشه و به جبهه برگرده، این بخش رو شخصا به عنوان نماد جذابیت جنگ میدونم که نویسنده در پایان به طور استادانه اون رو نابود میکنه و به شما میگه هیچ اثری از این پدیده نباید توی زندگی باقی بمونه.
موضوع دیگه دیالوگهای بیاحساس شخصیتهای کتاب در واقع امضای همینگوی هست که توی تمام کتاب هاش میبینیم و فکر میکنم ممکنه بعضیها از این نوع نگارش خوششون نیاد، که یک موضوع شخصیه.
در پایان به نظرم روایت جناب تقوی خوب بود به خصوص هنری و بونرو رینالدی و تقریبا همهی شخصیتهای مرد داستان، ولی شخصا صدای کاترین رو دوست نداشتم و بیشترین ضعف این روایت بود.