نقد، بررسی و نظرات کتاب تحصیلکرده - تارا وستوور
4.7
118 رای
مرتبسازی: پیشفرض
نگین وکیلی نیا
۱۴۰۱/۰۲/۱۶
81
من با خوندن این کتاب یاد گرفتم که خوبه درباره روان شناسی یه حداقلهایی رو بدونم و مثل مادر تارا بیماری دو قطبی شوهرم را به اینکه مثل آفتاب گردون میمونه و با آفتاب اوکی میشه اشتباه نکنم چون مسئله خیلی جدی تر از این حرف هاست و من اگه حق قضاوت داشته باشم به نظرم پدر بزرگ و مادر بزرگهای تارا مقصر اصلی هستن که دو تا بچه بیمار که پدر مادر تارا باشن رو تحویل جامعه دادن؛ مامان بزرگ پدری تارا بچهاش رو پیش شوهر زود جوش و عصبانی میذاشته میرفته سرکار و مامان بزرگ مادری تارا انقدر وسواس به خرج میداده تو ظاهر مادر تارا و انقدر اضطراب به بچه میداده که مادر تارا همش از بچگی یاد گرفته راضی نگه داره همه رو و چون آزادی نداشته فرار میکنه به کوهستان که دور از مردم باشه و اینکه واقعا برام باعث ناراحتیه که چطور بعضیها که خودشون در زندگی اوضاع مناسب و استقلال مالی و سلامت روانی ندارن به صورت خواسته اقدام به فرزند آوری میکنن اونم نه یکی بلکه چند تا مثلا مثل لوک برادر تارا و اینکه این کتاب حاوی جملاتی ناب بود ولی من عاشق آخرین پاراگرافی شدم که مضمونش این بود که شما میتونین اسم این فردیت رو هر چیزی بذارین ولی من اسمشو تحصیلات میذارم و اینکه این کتاب برام تلنگری بود که قدرت اراده انسان رو بار دیگه بهم یادآوری کرد و اینکه چه خارق العاده است که انتخاب کنیم تلاش کنیم و یاد بگیریم و با اینکه میدونیم کیا تو زندگی مون در حق مون ستم کردن به جای اینکه فقط بشینیم غصه اونو بخوریم گامی برای پیشرفت خودمون برداریم و در آخر اینکه هرچی درس بخونیم کتاب بخونیم کمه چون دانش لایتناهی است و مرهم و شفایی است برای جهل و نادانیهای ما فرزندان آدم
جهل و خرافات خیلی مخربه و بدتر از اون سکوت کردن دربرابر کسیه که بیماری روانی داره و با توهم خودش داره باعث نابودی خانوادهاش میشه؛ کاری که مادر تارا کرد و دست آخر خودش و بچههاش هم به این بیماری دچار شدن. اون میتونست جوری دیگه زندگی کنه یا اون آدم احمق رو درمان کنه تا اینطور به بچههاش آسیب نزنه.
خیلی جاها قلبم درد میگرفت از دست کارای پدر تارا. مخصوصا اونجایی که از تک تک بچه هاش استفاده ابزاری میکرد و اصلا براش مهم نبود این کار چه قیمتی داره و بچه هاش آسیب جسمی میبینن. چه برسه به آسیب روحی که تارا و خواهر برادرهاش مدام ازش رنج میبردن.
و یه نکتهی دیگ اینکه این کتاب ثابت میکنه جهل و خرافات مختص یه گوشه دنیا نیست و این خود آدمها هستن که تعیین میکنن به دنیای خرافیشون ادامه بدن. ایران و آمریکا و آفریقا و افغانستان هم نداره. کسی که بخواد میتونه موجب تغییر خودش و خونوادش بشه، بدون محدودیت جغرافیایی.
خیلی جاها قلبم درد میگرفت از دست کارای پدر تارا. مخصوصا اونجایی که از تک تک بچه هاش استفاده ابزاری میکرد و اصلا براش مهم نبود این کار چه قیمتی داره و بچه هاش آسیب جسمی میبینن. چه برسه به آسیب روحی که تارا و خواهر برادرهاش مدام ازش رنج میبردن.
و یه نکتهی دیگ اینکه این کتاب ثابت میکنه جهل و خرافات مختص یه گوشه دنیا نیست و این خود آدمها هستن که تعیین میکنن به دنیای خرافیشون ادامه بدن. ایران و آمریکا و آفریقا و افغانستان هم نداره. کسی که بخواد میتونه موجب تغییر خودش و خونوادش بشه، بدون محدودیت جغرافیایی.
نویسنده سرگذشت خودش را سعی کرده از کودکی به خاطر بیاره و نوشته. وقتی این کتاب را خوندید متوجه میشید در جامعهی سنتی و بعضا افراطی خودمون در زمینه مذهب، این اتفاقات بسیار زیاد هست و خیلی هم طبیعی خانوادهها از کنارش رد میشن. چه بسا دخترانی که توسط برادرها یا پدرانشون به خاطر تعصبات بیجا حتی از روی زمین محو شدن. چه خانوادههایی که پدر یا مادر خانواده دچار مشکلات روانی از جمله شخصیت دوقطبی و... هستند و بچههایی که آسیب دیده و همین بیماری و مشکلات را مثل زنجیر به نفرات بعد از خودشون منتقل میکنند. این خانوادهها مثل خانواده تارا وستوور خودشون را قانع میکنن که بهترین کار همین است و به صلاح خانواده دارسم تصمیم میگیریم.
خود من در همچین خانوادهی متعصبی بزرگ شدم و بهای سنگینی پرداخت کردم اما رهایی رو انتخاب کردم. اگر چه کلنجارهای ذهنی همچنان با من هست مثل تارا، اما تمام تلاشم را کردم و میکنم تا بچههای من چنین عذابی نکشند. تا جای ممکن باید از روانشناس کمک گرفت و مطالعه کرد. تارا وستوور نمونه یک مبارز به تمام معناست. مبارزه با خانواده و مبارزه با خودش. و اینکه بالاخره مثل ققنوس دوباره متولد شده بسیار زیباست. این کتاب را پیشنهاد میکنم حتما بخونید نه به عنوان داستان، که به عنوان خاطرات پردردی که خیلیها هنوز در همین جامعه به اشکال مختلف دارن تجربش میکنن. و حتی الامکان کمکشون کنید تا دوباره متولد بشن. مثل تارا وستوور.
خود من در همچین خانوادهی متعصبی بزرگ شدم و بهای سنگینی پرداخت کردم اما رهایی رو انتخاب کردم. اگر چه کلنجارهای ذهنی همچنان با من هست مثل تارا، اما تمام تلاشم را کردم و میکنم تا بچههای من چنین عذابی نکشند. تا جای ممکن باید از روانشناس کمک گرفت و مطالعه کرد. تارا وستوور نمونه یک مبارز به تمام معناست. مبارزه با خانواده و مبارزه با خودش. و اینکه بالاخره مثل ققنوس دوباره متولد شده بسیار زیباست. این کتاب را پیشنهاد میکنم حتما بخونید نه به عنوان داستان، که به عنوان خاطرات پردردی که خیلیها هنوز در همین جامعه به اشکال مختلف دارن تجربش میکنن. و حتی الامکان کمکشون کنید تا دوباره متولد بشن. مثل تارا وستوور.
با خوندن کتاب هر لحظه از دست پدر تارا و شن و همینطور مادر تارا عصبی میشدم. پدر و مادر با تعصباتشون زندگیه بچهها رو خراب میکنن. واینکه تارا چه قدر خوب تونست خوش رو متقاعد کنه که مهمترین آدمهای زندگیشو چون حاضر به پذیرفتن تغییرات مثبت زندگیش نبودن کنار بزاره. و مثل خواهرش تسلیم اون زندگیه برده وار نشد. شاید خنده دار باشه ولی با خوندن کتاب هر لحظه میگفتم خدا لعنت کنه آدم متعصب رو. حرف راجب این کتاب خیلی زیاده. بخونید و تحلیل کنید. تحلیلش ذهن آدم رو دنیای جدیدی باز میکنه. من جدا از شخص تارا، از پدر و مادرها میخوام نقش پدر تارا رو بازی نکنن و به بچه هاشون حق انتخاب و هویت یابی بدن. هررررچه قد متفاوت از خودشون باشه... خیلی از ما جرات این همه تغییر رو نداشتیم و نداریم با تشکر از تیم موفق کتابراه
کتاب خیلی خوبی بود. کسی که عملا نشون داده با همه سختیهایی که داشته تونسته در امر تحصیل و تغییر نگرش هاش موفق باشه. البته برای من توضیح رفتار "شون" به والدینش لزومی نداشت اونم والدینی که خودش خوب میدونستن و در جریان رفتارهاش بودن. و این که با همه بدیهایی که در حقش داشتن هنوزم این همه احساس تعلقی که نسبت بهشون داره برام جالب بود. این که بیمار روانی داشته باشی و اصلا ندونی اون شخص مشکل روانی داره چیزیه که بنظرم تو جامعه خودمون زیاد داریم ازین موارد. مطیع بودن مادرش هم تو مادرهای جامعهی ما بازم متاسفانه زیاده. ترجمه ش هم خوب بود دستشون درد نکنه. چند فصل اول متن اصلی رو خوندم توصیفات زیاد داشت اومدم ترجمه رو خوندم. فقط بعضی جاها ترجمه ایراد داشت مثلا کلمه گاهی رو بیدلیل بکار برده بود. اصل متنم در چند مورد نگاه کردم دلیل این مسئله رو متوجه نشدم.
زندگی نامه جالبی بود در آن سعی شده داستانها همانگونه که واقعا رخ دادهاند روایت شوند. سرگذشت دختری روایت شده که برای هر قدم کوچک و عادی در زندگی بسیار تلاش کرده بود، برای من انگیزه بخش و کاربردی بود. اینکه گاهی تاثیر والدین و محیطی که در اون بزرگ میشیم حتی بعد از موفقیتهای تحصیلی و اجتماعی شایان توجه، باز هم از بین نمیروند. فرایند رشد و آگاهی برای همه سخت هست و چقدر خوب این کتاب آن را توصیف کرده. درسی که از این کتاب گرفتم تلاش، تلاش و امیدواری بود. اینکه همیشه سعی کنیم تا بهتر از قبل عمل کنیم و به شناخت بهتری از دنیا و خودمون برسیم فارغ از قالب ذهنی ایجاد شده خودمون.
آدم فکر میکنه که بعضی چیزا مختص ایرانه. مثل جهل و خرافاتهای مذهبی و سر جنگ داشتن با دولت ولی با خواندن این کتاب فهمیدم اونور هم از این چیزا داره صرفا نه همه آدمای اون کشور و نمیگم آسمون همه جا یه رنگه اون ور زمین تا آسمون با این ور فرق داره ولی اگه فکر میکنین با مهاجرت از شر جنگیدن با دولت و خرافاتهای مذهبی راحت میشیم باید بگم که این کتاب رو بخونین. این کتاب انگیزشی هم هست تارا خیلی جاها زندگیش از من و شما بدتره. همین مدرسهای که من و شما براش اه و پیف میکنیم اون نداره. اون خیلی امکانات رو نداشت ولی آدم موفقی شد پس هروقت فکر کنین بهانه هاتون زیاد شده این کتابو بخونین💖✨
حداقل ۱۵۰ صفحه اول کتاب رو باید صبر و حوصله به خرج داد بعد از اون کتاب پرکشش و جالب میشه... اگر این حجم تحجر و زن ستیزی و عقب ماندگی در کشوری اسلامی بود، همش رو به پای اسلام مینوشتم ولی همه اینها در قلب یک کشور دموکراتیک اتفاق افتاده... برعکس نویسنده کتاب من فکر میکنم پدر تارا واقعا در متقاعد کردن و اعمال نفوذ روی دیگران، استعداد خاصی داشته.
برای اینکه به عمق دیدگاه پدر تارا پی ببرید و متوجه بشید که خیلی هم مقصر نبوده باید بدونید که مادر ترزا هم همچین اعتقاداتی در درمان بیماران داشته. توی ویکی پدیا در موردش نوشته.
برای اینکه به عمق دیدگاه پدر تارا پی ببرید و متوجه بشید که خیلی هم مقصر نبوده باید بدونید که مادر ترزا هم همچین اعتقاداتی در درمان بیماران داشته. توی ویکی پدیا در موردش نوشته.
کتاب بسیار عالی است خوندنش را توصیه میکنم نمیدونم واقعی هست یا نه ولی این حجم از مصیبت وخشونت برای یک نفر خیلی زیاده واینکه چنین فرد برجستهای از کار در بیایی واقعا قابل تقدیر است وبه زحمت زیادی نیاز داره وقتی نگاه میکنیم خیلی از ماها هم شرایط زندگیهای سختی ولی علیرغم ان شخصیتهای قابل تقدیر وبدرد بخوری برای جامعه شده ایم نه روانی وپارانوئید ولی جالبه که عدم صحت روانی پدر یا مادر چه غولهای بی شاخ ودمی تربیت میکنه وحتی سالها طول میکشه تا در وحود افراد تحصیلکرده ان باورها تغییر کنه
برای من خیلی جالب بود که دختر بچهای با سن کمی که داره اینقدر دقیق به جزئیات توجه کند و بتواند بیشتر اتفاقات زندگی را بخاطر بسپارد. نکتهی دیگر پدر دیکتاتور و بیمار تارا است که با استفاده از قدرت، افکار پوسیدهی خودش را بر خانوادهاش تحمیل میکند و عجیب آنکه از طرف حکومت مورد بازجویی قرار نمیگیرد گویا این خانواده در صفحهی روزگار وجود ندارند. پسران بزرگتر خانواده عصیان میکنند و از سیطرهی پدر بیمارشان نجات پیدا میکنند. در کل کتابی جذاب بود. با تشکر از مترجم محترم
موضوع جالبی داشت. کاش آدمهای بیشتری شجاعت نوشتن اتوبیوگرافی رو پیدا کنن، تا ادمهای بیشتری با رنجها و سختیها آشنا بشن شاید اینجوری تحمل مشکلات براشون آسانتر بشه. کتاب خوبی بود چون حس کردم واقعیتو داره میگه یک نگاه جدید از آمریکا و مردمش به من داد. چقدر مردم در هر کجای دنیا وقتی غرق در خرافه و جهل و بیسوادی باشن شبیه ایران میشن، پس این نشون میده که اغلب ایرانیها در جهل و نادانی هستن. فرقی نداره آمریکایی باشی یا شرقی... بسیار کتاب آموزنده و جالبی بود
برای نظر دادن، بین بد نیست و خوب بود تردید داشتم، خود داستان و ماجراهاش خوب بود، ولی روایت کردنش خسته کننده بود، و توصیفات زیاد از چیزهای غیر ضروری خسته میکرد آدم رو،
من عشق آمریکا و غرب نیستم، ولی تا حالا هرچی زندگی نامه از افراد آمریکایی خوندم، از هیچ به همه چی رسیدن میان بر زیاد داره، و نیاز نیست مسیر طولانی طی کنی کمی اراده میخواد، چون دولت ازت خوب حمایت میکنه تا حق ت رو از زندگی بگیری، بر عکس اینجا که توانت رو میگیرن اینقدر مانع برات درست میکنند
من عشق آمریکا و غرب نیستم، ولی تا حالا هرچی زندگی نامه از افراد آمریکایی خوندم، از هیچ به همه چی رسیدن میان بر زیاد داره، و نیاز نیست مسیر طولانی طی کنی کمی اراده میخواد، چون دولت ازت خوب حمایت میکنه تا حق ت رو از زندگی بگیری، بر عکس اینجا که توانت رو میگیرن اینقدر مانع برات درست میکنند
عاااااااااااالی به معنای واقعی این کتاب به شما میگه گاهی بایید باورهای غلط رو بریزید دور و با دید وسیع تری به جهان نگاه کنید این کتاب میگه که میشه محدودیتها رو کنار زد و مسیر پیشرفت رو در پیش گرفت. این کتاب تنها یه رمان ساده نیست همینقدر کوتاه بگم که ارزش خوندن داره و به راحتی ازش نگذرید اگر یه دختر تحصلکرده هستید بد نیست که داستان این دختر رو هم گوش بدید دختری که با دست و پنجه نرم کردن تحصیل کرد
با سلام. نویسنده خیلی مطالب را توضیح داده بود. و بنظر من از نظر روانشناسی کلا رفتار نا مناسب هم با خودش و هم با اطرافیان داشته. وقتی تشخیص میده که پدرش به بیماری دوقطبی مبتلاست بایست از طریق دیگری سعی در بهبود وی میکرد و این مساله ریشه در تنفر او و عدم علاقه به پدرش داره. با نوشته او افراد بجای همدردی با افراد با این نوع اختلالات از آنها فاصله بیشتر میگیرند. این برداشت شخصی من بود. ممنون از نظر خواهی.
بیگاری گرفتن از فرزندان، تعصب کور و بدون پشتوانه منطقی نسبت به باورهای خرافی و پافشاری کردن روی آن باورها، ظلم به فرزندان وخواستار تابعیت محض آنان از والدین چیزی بود که تاسف بار بود
ولی با اینهمه محدودیت اینکه پدر ومادر با تحصیل کردن فرزندان مشکلی نداشتن جالب و تامل برانگیز بود، باور کردنش سخته که در آمریکا هنوز چنین افراد متعصبی وجود داشته باشن
من خیلی کتاب رو دوست داشتم ممنون از مترجم عزیز وسایت خوب کتابراه
ولی با اینهمه محدودیت اینکه پدر ومادر با تحصیل کردن فرزندان مشکلی نداشتن جالب و تامل برانگیز بود، باور کردنش سخته که در آمریکا هنوز چنین افراد متعصبی وجود داشته باشن
من خیلی کتاب رو دوست داشتم ممنون از مترجم عزیز وسایت خوب کتابراه
کتاب خوبی بود، بیانگر این بود که همیشه و در هر حال و اوضاعی که داریم، میتونیم با صبوری و تحمل سختیها به هدفهایی که داریم برسیم، در زندگی گاهی در مسیرهایی قرار میگیریم که شاید در راس هدف هامون نباشه، اما سپری کردنشون باعث موفقیت میشه، درست مثل زندگی تارا که با تحمل سختیها و مصیبتهایی که از سمت خانواده مجبور به تحمل اونها بود، در مسیری قرار گرفت که زندگیش رو دچار تحول کرد.
کتاب خوبیه، کلی انگیزه بخشه، اما به نظرم طولانیه و من توقع داشتم آموزشهای بیشتری توش باشه، شخصیت اصلی داستان انگار هیچوقت نتونست به ثبات فکری کاملی برسه اما خودم به شخصه ازش یاد گرفتم که برای رسیدن به خواستهها هیچ بهانهای قابل قبول نیست و آدم با تلاش میتونه به اکثر چیزهایی که میخواد برسه، خوندنش رو به دخترهایی که درگیر تعصبات خانوادگی هستن حتما پیشنهاد میدم.
داستان خوبی بود و مصمم بودن یک دختر در ادامه تحصیل با آن شرایط خانوادگی درس خوبی برای زندگی است ولی بعضی مطالب واقعی به نظر نمیرسد مثلا کل اختلاف خاتواده و طرد شدن دختر فقط به شکایت دختر از برادرش شن ارتباط داده شده و این اختلاف به تحصیل دختر ارتباطی ندارد در حالی که انتظار میرود خانواده خیلی مانع ادامه تحصیل دختر شده باشند، چنین چیزی در داستان به چشم نمیخورد
دوسش داشتم دلم خیلی برای شخصیت تارا تنگ شده
از این ک تنهایی با همه موانعها جنگید خیلی جذاب بود برام. انگار حس میکنم روزهایی رو باهاش گذروندم... تارا دختر تحصیلکرده و (قوی) اینکه انقدر از خانواده طرد شد ولی باز هم بدنبال راهی به خانواده داشت رو دوست داشتم حس قشنگی داره. پایبند به افکار خودش. روایت داستان هم زیبا بود.
نسخه چاپیش رو خوندم.
از این ک تنهایی با همه موانعها جنگید خیلی جذاب بود برام. انگار حس میکنم روزهایی رو باهاش گذروندم... تارا دختر تحصیلکرده و (قوی) اینکه انقدر از خانواده طرد شد ولی باز هم بدنبال راهی به خانواده داشت رو دوست داشتم حس قشنگی داره. پایبند به افکار خودش. روایت داستان هم زیبا بود.
نسخه چاپیش رو خوندم.
کتاب عالی بود. شخصا تجربه ترک اعضای خانواده رو دارم چون باعث آزارم بودن و تهمت زدن. همزادپنداری داشتم در قسمتهایی که تحصیلاتش رو باعث تغییر و غرورش میدیدن و تهمتهایی که بهش زده شد. برام ملموس بود کتاب و توصیه میکنم حتما مطالعه کنید. به خصوص دخترهای زیبای سرزمینم که خودشون رو دست کم میگیرن.
با خواندن این کتاب جذاب باورم نمیشد در عصر جدید هنوز افکار و عقایدی اینچنین خرافی و بیمارگونه در کشورهایی پیشرفته و مدرن وجود داردو باید دختری که با وجود این سختیها راه درست را تشخیص داده و برای رسیدن به آن از تلاش دست بر نداشته تحسین کرد واقعا خواندن این کتاب را توصیه میکنم مخصوصا جوانها