نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی جاودان - محمدعلی جمالزاده
4.2
770 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان جاودان داستان مردی است که یک پاشنه کش از پدربزگش به پدرش و از پدرش به او به ارث رسیده شبی پاشنه کش لب به سخن میگشاید و پس از ان شب شبهای دیگری هم با سخنان خود باعث پریشان حالی شخصیت داستان میشود تا اینکه دوست مرد صاحب پاشنه کش اورا از شر پاشنه کش خلاص میکند. داستان کوتاه است و مفاهیم بسیار در دل خود دارد. قلم نویسنده بسیار جذاب و گیراست و ذهن خلاقی دارد. داستان ذهن شمارا به چراهای زیادی میکشاند و این نشان دهنده قدرت قلم نویسنده است. در بخشی از داستان پاشنه کش مدام در مورد جاودانه بودن خود و فانی بودن عمر صاحب و صاحبانش و سایر انسانها سخن میگوید و اسم داستان نیز برگرفته از این بخش داستان است. در نگاهی گوینده به جاودانگی عمر اجسام فیزیکی و فانی بودن عمر انسان اشاره داشته که برخی انسانها مانند شخصیت اصلی داستان با تامل در مورد این مسئله دچار اندوه و انزوا و افسردگی میشوند و برخی دیگر همچون دوست شخصیت اصلی به سادگی از کنار مسائل رد میشوند. از منظری دیکر پاشنه کش که در صحبت هایش نیز به حقارت خود اشاره میکند استعاره از انسانهای حقیر و مسموم اطراف ماست که اگر ما دل و ذهن خود را به حرفهای انها بسپاریم دچار خودکوچک بینی و حس پوچی و اندوه و انزوا میشویم اما اگر مثل دوست شخصیت اصلی داستان این اشخاص را نادیده بگیریم و به خودمان اعتماد داشته باشیم اجازه نخواهیم داد افکار و حرفهای مسمومشان ذهن و روان و زندگی مارا نیز به تباهی بکشاند. لحن و صدای گوینده نیز خوب بود.
داستان دربارهی مردی هست که یک روز صداهایی از پاشنهکش قدیمی خونش میشنوه. اون پاشنهکش همونطور که خودش میگه موجود حقیریه و بود و نبودش برای کسی چندان فرقی نمیکنه، اما در عوض انسانها رو فانی و خودش رو جاودان و نامیرا میدونه و از این بابت به مرد، فخر میفروشه. پایان داستان هم که عالی بود. تعریف نمیکنم که خودتون گوش بدید ولی من از پایان خیلی لذت بردم. میخواست بگه چرا باید اصلا به حرفهای یک موجود حقیر بیمصرف اهمیت داد.. ویژگیهای منحصر به فرد نثر جمالزاده هم که در این اثر به خوبی مشخصه، روانی و سادگی و صمیمیت در بیان، استفاده از کلمات عامیانه، اصطلاحات و ضربالمثلهای بسیار و... از جمله خصوصیاتی هستند که آثار پدر داستاننویسی ایران رو شیرین و بهیادماندنی کردهاند...
جاندار ساختن پاشنه کش در نویسندگان زمان مرحوم محمد علی جمالزاده زیاد دیده میشود. دوران ادبی که حرف زدن از مسائل روز از زبان اشیا، به نوعی بازگو کردن درد دل و شکوائیههای زمانه و اوضاع مملکت بوده است. محمدعلی جمالزاده، پدر داستان نویسی کوتاه ایران، در کتابش جاودان، ساده و از دل صحبت میکند. از شریعت میگوید و منزلت. از اقتصاد میگوید و سیاست. از ادبیات قدیم ایران میگوید تا محاوره ادبی زمان روایت داستان. خلاصه که جمالزاده خواننده را بلد است و در نظر دارد تا به کسی این روزا نیز تعریف و تمجید از این کتاب را پربارتر برای شما روایت کند. ادبیات سنگین کوچه بازاری، زبان سخن گفتن کاراکترهای داستان جاودان پاشنه کش است اما شیرین است و پرطمطراقی آن مخاطب را اذیت نمیکند.
کلی خندیدم ولذت بردم. نه اینکه به جنی شدن اعتقاد نداشته باشم بلکه تا حالا جن به این بامزگی که انگار به گوگل وصل باشه وهمه اطلاعات رو داشته باشه ندیده ونشنیده بودم. جنی که به پاشنه کش یا در واقع به مغز این مرد نفوذ کرده بود که همه توهم این بیمار روانپریش بود. چه جالب که شبها کنار زنش نمیخوابیدوکلفتش هم بی اجازه میومد تو اتاق،، چشم زنش به دور😁 میخواستم سه ستاره بدم امافقط عاشق پایانش شدم وخوشم اومد از کلمات وکاری که با پاشنه کش کرد که هیچکس این همه مدت نکرد وبرای پایان زیباش چهار ستاره دادم وهمینطور به خاطر صدا گذاری عالی وکار این گروه ماه که من عاشق گویندگی ورسایی گویندگانش هستم
سلام به همه کسانی که زمان گذاشته واین نمایشنامه صوتی کوتاه روگوش دادند، راستش من این نمایشنامه طنز رو دوبار گوش کردم چون اولین بار چیزی ازش نفهمیدم، ولی بار دوم که با دقت بیشتری گوش کردم به نظرم خیلی حرفها برای گفتن داشت، یک پاشنه کش قدیمی از وقایع روزگار و گذر عمر و اینکه ما انسانها همه فانی هستیم، میگفت، و اینکه طبق گفتهی قرآن همه کائنات در مدح خدای سبحان تسبیح میگویند و ما از شنیدن صدای آنها قاصر هستیم، خلاصه به نظرم خوب بود و ارزش شنیدنش رو داشت، این را هم بگویم که صدای گوینده هم با آن شکل طنز گونه برجذابیتش افزوده بود
داستان حکایت زندگی و عمر کوتاه انسانهاست. هیچ آدمی نمیداند که دم ما باز دم دارد یاخیر. اماغرور وتکبر متاسفانه مارا درچشم خودمان بزرگ و جاودان به تصویر میکشد که سرابی بیش نیست. حرص و طمع آدمی را پایانی نیست با اینکه بچشم میبینیم که جز کفن چیزی باخودنمیبریم. برای مال دنیا چه ظلم وستم ها میکنیم چه دلهایی رامیسوزانیم، چه حق و ناحقها میکنیم. یک تیکه آهن مثل پاشنه کش چندین نسل را دیده است اما ما هیچگونه تغییری نکرده ایم. انسان را انسانیت و عشق ومحبت زیبا و عزیزمیکند. ممنونم از عزیزان کتابراه
با یاد محمد علی جمالزاده و با روایت شنیدنی و جذاب جناب نیک انجام، داستان صوتی جاودان رو شنیدم و بیاد ضرب المثل (ما نمانیم و عکس ما ماند*کار دنیا همیشه بر عکس است *افتادم. اینکه آدما با شخصیتهای مختلف عمر تمام شدنی دارن ولی اشیا میتونن ماندگاری طولانی داشته باشند و بستگی به شخصیت هر کسی داره که از این جاودانی یا نابودی درس عبرت بگیره یا نه. چقدر خوبه که کتابراه با داستانهای صوتی رایگانش امثال منو به علم آموزی ولذت بردن از زندگیش سوق داده. سپاسگزارم
عالی نوشته شده بود 💖
ولی کاش پایان زیبا تری داشت من اگه همچین وسیلهای رو کنار خودم داشتم یه لحظهام تنهاش نمیگذاشتم آدم خوبه به جای داشتن غرور با کمال میل به حرفهای کسایی که علمشون بیشتره گوش کنه تا اون هم روزی بتونه به کسه دیگهای کمک کنه نمیدونم واقعا چرا حرفهای این پاشنه کفش برای اون آقا قابل تحمل نبود چون داشت درس زندگی میداد بهش ولی برای هر چیزی آدم باید لیاقتشو نشون بده
ممنون از نویسنده و گوینده عزیز برای بیان این داستان زیبا
ولی کاش پایان زیبا تری داشت من اگه همچین وسیلهای رو کنار خودم داشتم یه لحظهام تنهاش نمیگذاشتم آدم خوبه به جای داشتن غرور با کمال میل به حرفهای کسایی که علمشون بیشتره گوش کنه تا اون هم روزی بتونه به کسه دیگهای کمک کنه نمیدونم واقعا چرا حرفهای این پاشنه کفش برای اون آقا قابل تحمل نبود چون داشت درس زندگی میداد بهش ولی برای هر چیزی آدم باید لیاقتشو نشون بده
ممنون از نویسنده و گوینده عزیز برای بیان این داستان زیبا
کتاب قابل تامل و باحالتی طنز بود
نویسنده قدرت تخیل خوبی داشت که پاشنه کش و انتخاب کرده بود شاید هیچ کدوم از ما حتی به پاشنه کش فکرمنکنیم واقعا
و اون حقیقتهای میگفت که انسانها با این همهادعا و تفکر و برو بیا روزی خواهند مرد ولی یه پاشنه کش بعد از مرگ انها هم زنده خواهد ماند
و مثالهای باحالی میزد
و واقعا چنین چیزی هست که ما میمیریم و میپوسیم ولی پاشنه کش میماند شاید تاملی برایه اعمال نیک و بد ما بود شاید
نویسنده قدرت تخیل خوبی داشت که پاشنه کش و انتخاب کرده بود شاید هیچ کدوم از ما حتی به پاشنه کش فکرمنکنیم واقعا
و اون حقیقتهای میگفت که انسانها با این همهادعا و تفکر و برو بیا روزی خواهند مرد ولی یه پاشنه کش بعد از مرگ انها هم زنده خواهد ماند
و مثالهای باحالی میزد
و واقعا چنین چیزی هست که ما میمیریم و میپوسیم ولی پاشنه کش میماند شاید تاملی برایه اعمال نیک و بد ما بود شاید
نثر جمالزاده، روان، شیوا و طنزگونه س. قلم این نویسنده به حدی قدرتمنده که مخاطب رو تا پایان داستان میخکوب میکنه. خود داستان هم آدم رو به فکر فرو میره. پاشنه کش، و حرفهای خردمندانه ش انگار ضمیر ناخودآگاه "یار دیرین" بود. بخصوص که مثل خود او از شعرهای سعدی و مولوی در صحبتاش استفاده میکرد. هر چند من هنوز انسان رو برترین مخلوق میدونم، اما واقعا ما آدمها فکرمیکنیم تا ابد زنده میمونیم و دنیا رو زیادی جدی گرفتیم...
داستان جالب و بامزه و دلنشین بود کفشی که غرور گرفته بود بهش و از جاودان بودنش حرف میزد و با حرف زدنش صاحبش رو حقیر و کوچک میکرد و این که در گذشته مال پدر و پدربزرگش بود
بنظرم داستان چند نکته داشت:
یک) هیچ چیزی رو نباید در این دنیا زیاد براش اینقدر ارزش قائل شد که باعث آزار و اذیت درونی شود
دو) باید یاد بگیرم از هرچیزی دست بکشیم و خودت رو محدود به هیچ چیزی و کسی ندانیم
بنظرم داستان چند نکته داشت:
یک) هیچ چیزی رو نباید در این دنیا زیاد براش اینقدر ارزش قائل شد که باعث آزار و اذیت درونی شود
دو) باید یاد بگیرم از هرچیزی دست بکشیم و خودت رو محدود به هیچ چیزی و کسی ندانیم
موسیقی که پخش میشد واقعا عالی بود و گویندگی که بی عیب و نقص بود. پاشنه کش حقیقت زندگی آدم هارو به خوبی بیان میکرد و از جاودانگی خودش حرف میزد از اتفاقی که براش افتاد کلی خندیدم راست میگفت ولی اون قدر هم جاودانه نبود. گویندگی به قدری دلنشین بود که دوست دارم بارها وبارها این کتاب رو گوش بدم. همراه به پخش چشمام رو بسته بودم و تمام ماجرا تو ذهن تصویر سازی میشد.
داستان کوتاه تامل برانگیزی از یک خطای شناختی و پیامدهای عملی آن است. تفکر مضحکی که انسانها به جای ثبت و ترویج مفاهیم انسانی و تشویق به حفظ و گسترش جهانی آن به دنبال ارزش گذاری روی اجسام اند، گاه در این راه جان میدهند، جان میگیرند و زندگیها به پریشانی و نابودی میدهند. خرافات در این راه سوخت اصلی این انسان گریزی را فراهم میکند
صدا گذاری و ریتم روایت خیلی مناسب است
صدا گذاری و ریتم روایت خیلی مناسب است
بدور از سیاست و با پرهیز از قضاوت درباره دورههای مختلف در هیچ دورانی بمانند دوره پهلوی این دیار اینهمه ادیب و نویسنده و شاعر و روشنفکر و فیلسوف و صاحب سبک به خود ندیده و نخواهد دید. براستی که عصر طلایی شکوفایی و خلق آثار بینظیری بود.. چه نامها و چه آثاری... داستان فوق نیز جدا از نام نویسند، به نوبه خود هرچند کوچک موید این نکته است
نویسنده خلاقیت بالایی داشته که پاشنه کش رو دارای قدرت تکلم قرار داده
ما تصور میکنیم که وجود اشیا وابسته به ما انسان هاست ولی پاشنه کش داشت اینو میگفت که انسانها فانی هستن و اشیا جاودانهاند
در حالی که نه خواننده که این تصور رو داره درست میگه و نه پاشنه کش؛ بلکه دوست شخصیت اصلی نگرش درستی داره و با شکستن پاشنه کش اینو نفی میکنه
ما تصور میکنیم که وجود اشیا وابسته به ما انسان هاست ولی پاشنه کش داشت اینو میگفت که انسانها فانی هستن و اشیا جاودانهاند
در حالی که نه خواننده که این تصور رو داره درست میگه و نه پاشنه کش؛ بلکه دوست شخصیت اصلی نگرش درستی داره و با شکستن پاشنه کش اینو نفی میکنه
باسلام.
کتاب صوتی کوتاه ولی خوبی بود. نشان دادن فانی بودن انسان رو بخوبی به تصویر کشیده شده بود اما از طرفی هم پایان داستان نشان داد با تمام این نواقصات و فانی بودنها باید زندگی را از سرگرفت و ادامه داد. بنظرم کتاب خوبی است که به منظور تردد نیم ساعته از منزل تا محل کار به آن گوش بسپارید. تشکر از کتابراه
کتاب صوتی کوتاه ولی خوبی بود. نشان دادن فانی بودن انسان رو بخوبی به تصویر کشیده شده بود اما از طرفی هم پایان داستان نشان داد با تمام این نواقصات و فانی بودنها باید زندگی را از سرگرفت و ادامه داد. بنظرم کتاب خوبی است که به منظور تردد نیم ساعته از منزل تا محل کار به آن گوش بسپارید. تشکر از کتابراه
داستان کوتاه جاودان و فرمایشات جناب پاشنه کش، انسان را به تفکر وادار میکند. اینکه ادمهای دارای روح فانی و اشیا فاقد روح باقی هستند، حقیقتی است تلخ. چه بهتر که بجای مغرور شدن و منم منم زدنها اندکی به خودشناسی و جایگاهمان در بیکران هستی بپردازیم. اگراین داستان خوب پایان بندی بهتری داشت حتما فوق العاده میشد.
خیلی جذاب بود بعد از خواندن این داستان واقعاً دیده انسان نسبت به خیلی چیزها میتونه عوض بشه اگه خیلی از جامدات که در اطراف ما هستند لب به سخن باز کنند ما هم همچون شخصیت این داستان دچار بحران روحی بشیم بیشتر به حقارت و کوچکی خودمون در برابر خیلی از چیزهایی که نسبت به آنها احساس مالکیت و برتری داریم پی ببریم
جمالزاده این کتاب را کمی مرموز و رمز آلود و در نگاه اول حتی خرافی نوشته است داستانش شیرین و جذاب است و خواننده یا شنونده را وادار میکند به اینکه آن را دنبال نماید اما از آن مهمتر چینش لغات و جملاتی است ناب که ادبیات را در آن برهه از زمان تعریف داستان کتاب بسیار شیوا و رسا به ما نشان میدهد
این هم داستانی جالب بود. یه حس طنز خاص و خودمونی توی کتاب بود، که اون رو خیلی دوست داشتنی کرده بود، و همش دوست داشتی به مکالمه نقش اول داستان با لذت گوش بدی. عبارات مختلف محاصره ای، یا ضرب المثلهای اصفهانی، و همین طور غرلندهای جالبی داشت.
به نظر من کل داستان توی این قضیه تمرکز کرده بود که خیلی خوبه که بدونیم ما توسط داشته هامون توی این دنیا میتونیم محدود بشیم و برامون داشتن نگه داری آنها میتونه انرژی بر باشه! حالا اینجا جمال زاده پاشنه کش رو که میتونه توی همهی خونه هامون، و توی هر فرهنگ غربی و شرقی باشه، به صورت سمبولیک انتخاب کرده بود، ولی ما میتونیم اون رو به خونه، ماشین، طلا، و داشتههای لوکس خودمون تعمیم بدیم. به قول معروف؛ هرکه بامش بیش، برفش بیشتر … انگلیسیها هم بهش میگن؛! big head, big ache! بنابراین توی این داستان تلاش شده بود تا بگه که میتونیم دغدغههای اینچنینی روکنترل کنیم و اجازه ندیم که اونها به صورت جاودان بر ما کنترل داشته باشن. یعنی به عبارتی به جای اینکه اونها (زندگی) روی ما سوار بشه و ما رو فرسوده کنه، کا روی اون سوار باشیم و کنترل و ضماماش رو در اختیار کنیم بگیریم…
درکل کتاب دلنشینی بود. ممنون دوست عزیزم کتابراه…☘️