نظر سوزان مکبر برای کتاب صوتی جاودان

جاودان
سوزان مکبر
۱۴۰۳/۱۱/۰۶
00
داستان یک تک دیالوگ بود ذهن نویسنده درگیر جاودانگی است و مرگ است! جناب جمالزاده از اشیا بیشتر در این دنیا حرفهای تو مانده است من بخواهم صادقانه بگویم معتقد بودم اون پاشنه کش واقعا حرف میزده 🤣 و ابدا تصور بیماری اسکیزوفرنی رو نمیدادم 🤣😂 خودمم در بچگی با اشیا حرف میزدم و هنوز هم این عادت رو دارم که برای اشیا اعتبار سخن گفتن قائلم بنابراین نقدی در این خصوص وجود ندارد! به نظر اعتقادی که به نویسنده وارد این که صرفا از فضای فکری صحبت میکنه و توجیهی به دنیای اطراف نداره در این داستان کوتاه ما تصوری از محیط نداریم یک اداره و یک میز و یک خانه و رختخواب و شام و نوکر که مختصر به آنها پرداخته شده بنابراین بخواهم بگویم نویسنده در این کتاب جلوههای بصری نداشته صرفا دغدغه دارد و از ذهن خود سخن میگوید عبارت تریاکی تعبیراتش شدم به نظرم اوج این داستان کوتاه است دلبستگی او به تخیلاتش آنقدر ادامه پیدا کرده و او را به مرداب درون کشیده که از خود غافل شده و از برون هم غافل است زار و نزار شده و جلوههای مادی جهان برایش بی معنا شده اول این راه آشفته بوده ولی کم کمک خوشش آمده و این پاشنه کش را دوست داشته و لحظههای شیرین گفتگو را با او داشته است این است که دیگر به گفتگوی دیگران تن نمیداده و شوخ و شنگ از سرش پریده است ما همه در هر دورانی یک پاشنه کش داریم این پاشنه کش گاهی کار ماست گاهی آدمی که درگیرش شدیم گاهی تمایلات گاهی نوشتن و هر چیزی در این جهان است که از خالی اون لحظه درون میآید این است که هر احساسی که داریم از درون است و بیرون خبری نیست من فکر میکنم بعد از دور انداختن پاشنه کش چقدر دلش برای آن تنگ شود و چه بسا بیشتر ذهنش درگیر شود در مجموع راهکار خوبی نبود پاشنه کش تغییر میکرد به وقتش
هیچ پاسخی ثبت نشده است.