نقد، بررسی و نظرات کتاب سرابهای سبز: خاطرات یک سرباز صفر - محمدحسین صادقی
مرتبسازی: پیشفرض
مطالبش جذابه مخصوصا فصلی که در کویر گم شده. خود من سال ۸۱ در منطقه نفت شهر دیده بان بودم و برای ماموریت به ونجا رفته بودم و با نیروهای مرزبانی عراق درگیریهای زیادی داشتیم اون سال سال آخر حکومت صدام بود و نظامیهای عراقی شبانه از تنگههای مرز به سمت ایران فرار میکردند و مابا اونها درگیر میشدیم، یادش بخیر...
بهرحال جنگ اگ نبودالان ایرانی نبودچون جنگ بسیاربمادرس داد.. درس مقاومت و شهادت..
تا کلمه شهادت هست اران وجود خواهد داشت.
ودرس دیگ اینک من از این کتاب گرفتم قناعت بود. فرمودند با آب و تکه نانی روزگار میگذرانند.
دنیاپرستی آهن پرستی پول پرستی شکم پرستی مال دوستی شده هدف ما.. لذات زندگی بحدی رسیده که منه ناچیزهمه چیزرابه دنیاپرستی مالدوستی ترجیح میدم. نه احترامی نه گذشتی نه هدیهای نه دینی نه رفتاری و... پس شهدا و مبارزان جنگ کی بودند که از مال و خواب و ماشینو ساختمون و لذتها گذشتن زن و بچه گذشتن... بخاطر کی بخاطر چی.. ینی اونها نمیتونستن فرار کنن یا نرن خط اول جبهه.
الان مملکت شده دزدی ریا دورویی و دروغ و ماشین انچنانی خونه انچنانی. همه این خونها حساب وکتاب داره دوره بزن درویی نیست که جواب نده..
طرف جونش رو داد برای ایران الان طرف داره ب هر نحوی کم کاری میکنه.. ی جوری دزدی میکنهی جوری سر منوشمارو کلاه میذاره انگار میخادهزارسال زندگی کنه.. بابا نهایتش ۷۰ ۸۰ سال.. اخرش ک چی...
تقاسش رو باید پس بدی...
امیدوارم همه ما باشهدا محشور بشیم
درس عبرت بگیریم از کتاب نکته برداری کنم یادم نره کار این شیر پاک خورده هارو..
من سال ۸۴گروهبان وظیفه از لشکر۲۳پرندک بودم
دورهای ک جنگ نبود درطول ۶ ماهی ک اونجابودم اونجا رو پوست وگوشت و استخوانم درک کردم.. خوشابسعادتشون.