نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی اولین پاسپورت من - اورهان پاموک
3.5
315 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان پسری اهل ترکیه که در خانواده مرفهی به دنیا اومده تا اینکه پدرش به پاریس میره و پسر و مادر و برادرشم مجبور میشن تا پیش پدر برن. پسر برای سفرش اقدام به گرفتن پاسپورت میکنه که اولین پاسپورتش برای سفر به کشوری دیگه بوده و اسم داستان برگرفته از همین قسمته. نویسنده در این قسمت از داستان اشاره داره که مشخصات پاسپورتش با مشخصات خودش متفاوته و پاسپورت سندیه که نشان دهنده خود واقعی ما نیست و چیزیه که دیگران در مورد ما فکر میکنن. یعنی نشون دهنده شخصیت و هویت اصلی ما نیست. شخصیت اصلی داستان در ادامه به ماجراهای سفرش اشاره میکنه به اینکه تو کشور خودش از وسایلی که دست اول و نو بودن و برای خودش بودن استفاده میکرده اما تو کشور غریب هیچ چیز به اونا تعلق نداشته. تو یادگیری زبان اون کشور دچار مشکل میشه و نمیتونه با بچههای اونجا ارتباط بگیره دچار بحران شخصیتی و انزوا میشه به کشور خودش برمیگرده و شروع به نویسندگی میکنه و مثل اکثر نویسندهها نقطه اوج زندگیش رو از جایی شروع میکنه که دردی رو متحمل شده. نویسنده تو این داستان نتونسته استعداد و مهارت خودش رو نشون بده قلم ضعیفی داشت و فقط هر انچه که دیده بوده رو به قلم تحریر دراورده بدون اینکه از قدرت ذهنش برای شاخ و برگ دادن به داستان و جذاب کردنش و بهتر رسوندن مطلبش استفاده کنه و هیچ فضا سازی نکرده و یا گاها به ذکر جزئیاتی که لازمه داستان بود نپرداخته. گوینده هم با صدایی که دل نشین نیست و خیلی بی حس و حال هست فقط روخوانی کرده.
کتاب صوتی اولین پاسپورت من متن زیبایی درباره ی زندگی نویسنده یعنی اورهان پاموک است که وقتی هفت ساله بوده پدرش به پاریس میرود و بعد از مدتی مادرش هم خانه را ترک میکند و به نزد همسرش میرود و اورهان پاموک و برادرش با پدر بزرگ و مادربزرگ زندگی میکنند و بعد از تعطیلی مدارس آنها هم پاسپورت تهیه میکنند تا پیش پدر و مادرشان بروند و اولین پاسپورتشان را تهیه میکنند که مشخصات پاسپورت مشخصاتی است که دیگران میبینند نه آنهایی که واقعا وجود داردو با این پاسپورت به سوئیس و ژنو میروند و آنجا را خیلی متفاوت با ترکیه کشور خودشان میبینند و در آنجا به مدرسه میروند ولی با یادگیری زبان فرانسوی دچار مشکل میشوند و همین باعث انزوای اورهان پاموک میشود و همین انزوا و درون گرایی نقطه ی آغاز نویسندگی او میشود و کم کم او یک نویسنده ی بزرگ میشود که بخاطر کتاب هایش به آلمان دعوت میشود و کتابهایش به زبان آلمانی ترجمه میشود و امروز او را به عنوان یک نویسنده ی بزرگ ترکیه میشناسیم.متن زیبایی در مورد زندگی خانواده ی اورهان پاموک و چگونگی نویسنده شدن اوست.با تشکر از کتابراه عزیز و ماه آوا
محوریت داستان شرح بحران هویت هست که این حس زمانی ایجاد میشه که فرد نمیتونه حس تعلق به جایی که درش هست رو داشته باشه.
ماجرا از جایی شروع میشه که پدر خانوادهای اهل ترکیه باید به کشور دیگهای بره و به طبع سایر اعضای خانواده هم باید همین کار رو انجام بدن. حالا پسر خانواده اقدام به گرفتن اولین پاسپورتش میکنه پاسپورتی که معتقده نشون دهنده اون چیزی نیست که واقعا هست. درنهایت مهاجرت میکنه به جایی که حتی وسایل شخصی خودش نمیتونه داشته باشه برعکس کشور خودش بعد همچون که تو یادگیری زبان اون کشور مشکل داشته نمیتونه ارتباط برقرار کنه و در نهایت منزوی میشه و کم کم به درون خودش کشیده میشه و شروع به نویسندگی میکنه و در اصل سختترین بخشهای زندگیش میشه نقطه عطفش. این داستان نسبت به باقی آثار این نویسنده مثل زندگی نو و... کمی ضعیف تر بود و خوانش نمیتونست اون حس لازمه رو به شنونده بده. در کل ارزش شنیدن رو داره.
ماجرا از جایی شروع میشه که پدر خانوادهای اهل ترکیه باید به کشور دیگهای بره و به طبع سایر اعضای خانواده هم باید همین کار رو انجام بدن. حالا پسر خانواده اقدام به گرفتن اولین پاسپورتش میکنه پاسپورتی که معتقده نشون دهنده اون چیزی نیست که واقعا هست. درنهایت مهاجرت میکنه به جایی که حتی وسایل شخصی خودش نمیتونه داشته باشه برعکس کشور خودش بعد همچون که تو یادگیری زبان اون کشور مشکل داشته نمیتونه ارتباط برقرار کنه و در نهایت منزوی میشه و کم کم به درون خودش کشیده میشه و شروع به نویسندگی میکنه و در اصل سختترین بخشهای زندگیش میشه نقطه عطفش. این داستان نسبت به باقی آثار این نویسنده مثل زندگی نو و... کمی ضعیف تر بود و خوانش نمیتونست اون حس لازمه رو به شنونده بده. در کل ارزش شنیدن رو داره.
اولین کتابی بود که از اورهان پاموک مطالعه کردم و با توجه به تعریفهایی که از کتابهای ایشون شنیده بودم، این کتاب برایم خیلی جالب نبود و به نظرم بسیار ساده و سطحی بود.
کتاب ماجرای پسری اهل کشور ترکیه است که پدرش او و خانواده را برای کاری ترک کرده و به پاریس رفته است. بعد از مدتی خانواده نیز تصمیم میگیرند که پیش پدر بروند که برای این کار نیاز به گرفتن پاسپورت دارند. بعد از گرفتن پاسپورت و رفتن به کشوری دیگر، این شخص با مسائلی روبرو میشه که دچار نوعی بحران هویت و شخصیت میشه و به انزوا کشیده میشه.
در رابطه با صدای گوینده هم باید گفت که بسیار بی روح و یکنواخت بود و اصلا جذابیتی به داستان اضافه نکرد.
کتاب ماجرای پسری اهل کشور ترکیه است که پدرش او و خانواده را برای کاری ترک کرده و به پاریس رفته است. بعد از مدتی خانواده نیز تصمیم میگیرند که پیش پدر بروند که برای این کار نیاز به گرفتن پاسپورت دارند. بعد از گرفتن پاسپورت و رفتن به کشوری دیگر، این شخص با مسائلی روبرو میشه که دچار نوعی بحران هویت و شخصیت میشه و به انزوا کشیده میشه.
در رابطه با صدای گوینده هم باید گفت که بسیار بی روح و یکنواخت بود و اصلا جذابیتی به داستان اضافه نکرد.
اورهان پاموک به عنوان تنها نویسندهی ترک که نوبل برده، همیشه برای من جذاب بوده و داستانهای هم سرگرم کننده و هم آموزنده هست. تو این داستان کوتاه که به نوعی برگرفته از زندگی خودش هم هست، بحث بحران هویتی و تفاوت فرهنگها رو مطرح میکنه و این تفاوتها عمدتا ناشی از محیطی هست که ما توش بزرگ میشیم. شاید خیلی از ماها هم در طول زندگی و درکشور خودمون هم دچار این بحرانها بشیم. مثل جوون ۱۸ سالهای که از روستایی محروم یا شهری کوچیک به دانشگاهی بزرگ در پایتخت میره و چالشهایی که تجربه میکنه دست کمی از مهاجرت کردن نداشته باشه. به هر طریق داستان زیبا و شنیدنی بود اما صدای راوی زیاد دلنشین نبود
داستان مربوط به مهاجرت اورهان پاموک در کودکی هست و بیانگر این مسئله که انگار او به آن جا تعلق نداشته، عدم یادگیری زبان، پیدا نکردن دوست، تعلق نداشتن وسایل مورد استفاده و... در حالی که در کشور خودش از رفاه نسبی برخوردار بوده، سپس به ترکیه بازگشته و میتواند در آن جا پیشرفت کند. این حس عدم تعلق به مکانی که در آن زندگی میکرد و او را آزار میداد، بسیار زیبا بیان شده بود. با اینکه تجربهاش را نداشتم، اما حس نویسنده به من به عنوان مخاطب بسیار عالی منتقل شد. توصیه میکنم کتاب زنی با موهای قرمز را هم از همین نویسنده مطالعه کنید.
بحران هویت زمانی به قوم یا دسته و یا به گروهی از انسانهایی که زبان و فرهنگ یکسانی سرایت میکند که در زمان یکجا نشین باشد و تغییر خاصی نسبت به اعصار گذشته خود نکرده باشد، هویت هر انسان زبان فرهنگ و تاریخ آن محسوب میشود و اگر به دلایل مالی یا تفکرات سیاسی مجبور به ترک دیار خود کند، مجبور است که فرهنگ خود را به زمان بسپرد تا بتواند در کشور دوم زندگی به سر کند. داستان این کتاب بر همین مزمون به پیش میرود
کتاب جالبی بود درباره مهاجرت و برخی چالشهای مربوط به آن. اگر سرگذشت پاموک را بدانید یک بریده جذاب و کوتاه درباره زندگیاش است، کتابی روان درباره مهاجرت، کودک، و دیدن رفتارهای امروز در آینده. داستان بسیار جالبی بودش.... من با خوندن این داستان کوتاه درواقع میخواستم ببینم آیا از تحریر نویسنده خوشم میاد یا نه... و خوشحالم که تصمیم گرفتم این داستان رو بخونم.... حالا خیلی کنجکاوم که ببینم نویسنده تو کتاباش از چه داستانهایی صحبت کرده... بسیار ممنون کتابراه
اول اینکه این داستان شبیه یک برگ از یک کتابه بی مقدمه شروع و یک دفعه هم تموم شد شاید فکر کنید منظورم پایان باز هست اما نه! پایان باز واسه زمانیه که شروعی وجود داشته باشه در این داستان ماجرایی شروع نشد که بخواد تموم بشه شاید بخوام عنوان این کتاب رو بشه اینجوری گفت:
یادداشتهای پسری درون گرا و سردرگم
همینقدر کسل کننده و بی روح البته خودمم درونگرام ولی این پسر علاوه بر درونگرایی سردرگم و شایدم افسرده ست.
یادداشتهای پسری درون گرا و سردرگم
همینقدر کسل کننده و بی روح البته خودمم درونگرام ولی این پسر علاوه بر درونگرایی سردرگم و شایدم افسرده ست.
اکثر ما آدما وقتی جوونیم، کله مون بد بوی قرمه سبزی میده، فکر میکنیم اگه از مملکتی که توش زاده شدیم، فک فامیل و خاطراتمونو تو بغلش گرفته، بکَنیم بریم یه کشور دیگه، لِوِلمون بالا رفته، اما وقتی رفتیم دَم غربت ما رو میگیره، بعد چی میشه؟ هم دنبال اینیم که برگردیم هم میخایم بمونیم، هم دلمون نون بربری میخواد هم از مزهی نون باگت خوشمون اومده تو این کتاب خوندیم که هر کس یه روزی به اصلش بر میگرده و این چیزیه که نمیتونیم عوضش کنیم
باعرض سلام خدمت دوستان کتاب و همراهانه کتابراه وعرض خسته نباشیدخدمت دست اندرکاران کتابراه. خواننده کتاب خوب بود. داستان هم داستان کهنه مهاجرت و غربت وغریبه بودن است داستان خوب توانسته بیگانه بودن را شرح دهد. مهاجر هرکاری که بکند باز هم بیگانه است و غریب و جدا از جامعه. کاش هیچ مرزی وجود نداشت وهمه ما انسان بودیم و انسانیت داشتیم. ممنون از کتابراه عزیز.
اورهان پاموک نویسندهٔ شهیر و تواناییه منتها به نظر من این داستان نتونست اونطور که باید و شاید بحران هویتو به شکل اثرگذاری نشون بده (اگه هدف داستان همین بوده باشه)
⛔️من توصیه نمیکنم🚫
وقت طلاس، وجود انسان هم از طلاس، کتابها هم طلا برای زینت روح و ذهنن
هم انسانها و هم کتابهای با عیار مختلف داریم. ۲۴عیار بخونید تا ۲۴عیار بشید
⛔️من توصیه نمیکنم🚫
وقت طلاس، وجود انسان هم از طلاس، کتابها هم طلا برای زینت روح و ذهنن
هم انسانها و هم کتابهای با عیار مختلف داریم. ۲۴عیار بخونید تا ۲۴عیار بشید
داستان جالبی بود ولی من داستانهای کوتاه تولستوی یا هاروکی موراکامی که از نویسندههای معاصر هم هست رو بیشتر ترجیح میدم. هر چند میدونم که سبک و محتوای آثارشون متفاوت از همدیگه است.
در کل داستان سادهای بود و نویسنده نکتهای بزرگ رو به خوبی تو داستانی کوچک گنجانده بود.
گویندگی و صداپردازی هم کاملا به داستان مینشست.
در کل داستان سادهای بود و نویسنده نکتهای بزرگ رو به خوبی تو داستانی کوچک گنجانده بود.
گویندگی و صداپردازی هم کاملا به داستان مینشست.
من هم وطن شما یک عرب هستم از جنوب غرب ایران البته گفتن هم وطن فقط دلخوشی منه اینجا که بتونم خاطره یا بهتره بگم بدبختیی عده از منها و ماها رو واستون بازگو کنم
سال ۲۰۰۷ به سوریه سفر کردم قبل سفر تهران بودم یک روز ماندم تهران وقتی با تهرانیا حرف میزدم منو به خاطر لهجه مسخره میکردن یا با فهمیدن من که عرب هستم نگاهاشون و رفتاراشون عوض میشه
سوریه که بودم بعد از دو هفته رفتم دفتر مسافر بری دمشق باهاشون شروع کردم عربی حرف زدن ولی با کمال تعجب وقتی فهمید ایرانیم برگشت فارسی باهام حرف زد
وقتی تو کشورت تو رو ایرانی قبول ندارن
و وقتی تو کشور عربی تو روی فرد عرب قبول ندارن
این میشه بحران هویت آیا تا ب حال همچین بحرانی مثل بحران من دیدید و یا شنیدید