تاریکی ظلمت بیم امید تخیل و واقعیت دست به هم دادهاند و قلمهای نویسنده جوانی از تبار فروغ و سیمین را بر صفحه کاغذ به حرکت وا داشتهاند تا امروز با افتخار بگویم در کشوری که همچون خانم صادقیها زندگی میکنند نفس کشیدن هم افتخار دارد منتظر نوشتههای شما خواهم ماند و امید به ان دارم روزی نوشتههای اصلی شما را در صفحه کاغذ ببینم گمنام
داستان خیلی قشنگی بود. بااینکه خیلی غمناک بود ولی پایان خوشش عالی بود. حماقتهای شیرین واقعا ناراحت کننده بود و عشق و معرفت شاهرخ ستودنی. تشکر از نویسندهی محترم و کتابراه عزیز
منتظر نوشتههای شما خواهم ماند و امید به ان دارم روزی نوشتههای اصلی شما را در صفحه کاغذ ببینم
گمنام