نقد، بررسی و نظرات کتاب هیچ هیچ شدن - خدیجه قاسمی
مرتبسازی: پیشفرض
به نظرم داستان هیچ نقطه روشنی نداشت، مثل فیلمهای برادران کوئن فضای داستان با جلو رفتنش تاریک تر از قبل میشد البته بدون ایجاد شور و هیجان، داستان کمی با طرح سوالهایی در ذهن خواننده کشنده میشد که با مرگ شخصیتها بیپاسخ موندن جوابها و نیمه گار موندن مسائل آزار دهنده شدن از طرفی پرشهای ناگهانی و تغییر موضوع داستان شوکه کننده و غیر ضرری بود، در مورد عشق و علاقه افراد مخصوصا سیما بشدت شخصیتها سطحی و پر از اغراق بودن، انقلاب شد جنگ شد و حتی مسائل بدتری هم تو زندگی مردم ما وجود داشت اما همون خانوادهها زنده ان خوشحال و دارن ادامه میدن اما در این داستان همه بیکس شدن و آسیب دیدن و غم تو وجودشون براس همیشه موندگار شد و صرف ناامیدی مطلق بعد از هر مرگ و عدم وجود شادی کاملا داستان رو لوس کرد.
یک نکته دیگه این بود من تا اواسط داستان متوجه دوره زمانی نشدم و نویسنده هیچ صحبتی از تاریخها نمیکنه و نمیفهمیم تو چه دورههایی چه اتفاقهایی افتاده دقیقا و کاملا اتفاقات پراکنده عنوان شدند.
یک نکته دیگه این بود من تا اواسط داستان متوجه دوره زمانی نشدم و نویسنده هیچ صحبتی از تاریخها نمیکنه و نمیفهمیم تو چه دورههایی چه اتفاقهایی افتاده دقیقا و کاملا اتفاقات پراکنده عنوان شدند.
چندتا سوتی نویسنده داده بود,اون جایی که میگه بعد 15 سال میخوان خونه منصوره خانم رو ترک کنن محمد میشده 15 سالش و قبل انقلاب بوده و سال تخمینیش میشده 56,یعنی به عبارت محمد متولد 41 میشده اما جایی که محمد میخواست بره جنگ میگه 16 سالشه یعنی سالی که محمد به جنگ میره پاییز 59 هسش به عبارت دیگه محمد میشه متولد 43!!!اشتباه لپی دیگه نویسنده اینه نوهی معصومه اسمش بهار هس اما در یه قسمتی اسمش میشه پونه!!!حالا معصومه دوتا نوه داشته یا یکی؟؟!!
اوایل فکر نمیکردم ارزش خوندن داشته باشه و تکراری باشه، ک همه عاشقا ب هم میرسن... ولی بعدش انقد منو جذب کرد ک ۲روز کامل هیچ کاری نمیکردم و فقط میخوندم... خیلی چیزا ازش یاد گرفتم و واقعا تو تغییر زندگیم تاثیر داشت. و کاملا غیرقابل پیش بینی بود. من عاشق کتاباییم ک نویسنده غافلگیرت میکنه....
سلام کتاب نسبتاً خوبی بود قسمت اول هیجان انگیز بود ولی از جایی که وارد قسمت انقلابی شد جالب بود اینکه سیما نسبت به عشق فرهاد خشک بود غم انگیز بود ولی پایبندیش به عشق نامعلوم محمد احمقانه بود اگه یکم فکر میکرد میفهمید که با صدف ازدواج کرده در کل شاخه به شاخه زیاد داشت وگریه واندوه
در این بین ماجراهایی پر فراز و نشیبی اتفاق میفته، که نویسنده با استفاده از اطلاعاتِ دست و پاشکسته از وقایع تاریخی و همینطور شخصیت سازی ضعیف و مبهم به همراه اغراقهای عجیب در صحنه سازی و موقعیت سازی، به روایت میپردازه..
حالا اگه در مورد استفادهی بیش از حد و خسته کننده از واژههای بارون، گریه، از حال رفتن، تحصیلکرده (!)، لرز و... هیچی نگم، و از کنار گافهای متعدد (مثل قیام ۱۷ شهریور که در داستان، فردای عید فطر که در تاریخ ۱۳شهریور برگزار شده،، و همینطور دادن گل به ماموران نظامی و انتظامی _قبل از انقلاب نیروی انتظامی وجود نداشت.. _ و.... ) بدون هیچ واکنشی بگذرم (!)، به داستانی میرسم به نام "هیچی به هیچی" که از یه فیلم درجه۳ بالیوودی الهام گرفته شده.. *
فکر میکنم یکی از بهترین جملههای کتاب مربوط میشه به این قسمت؛ [صدف رو به سیما: با خوندن کتابهای به درد نخور، سلیقه ت رو پایین نیار.. ]
نویسندهی عزیز، امیدوارم بتونم از کتابهای بعدیتون بیشتر لذت ببرم*
سپاس 🌼