نقد، بررسی و نظرات کتاب طوفان سواری - برنارد کوپر
3.7
32 رای
مرتبسازی: پیشفرض
📚 طاها احمدی 📚
۱۴۰۴/۰۳/۰۴
00
با سلام و درود خدمت شما دوستداران کتاب و همچنین همکاران عزیزم که در برنامهٔ کتابراه مشغول هستند. کتاب طوفان سواری در اصل دو داستان دارد و کلا ۶ صفحه هست. اول داستان طوفان سواری که راجب عمه ایست که سوار اسباب بازی ای می شود که با سرعت در حال چرخش است. بچه ای که در حال مشاهده عمه اش هست حرکت او را به حرکت زمین اشاره میکند و با خود تفکر میکند چگونه ممکنه زمین با این سرعت اینهمه هموار و با آرامش حرکت کنه، در صفحه سوم باید «تیوری های علمی» تصحیح شود به «تئوری های علمی». داستان دوم اسمش پروانه تا ابد هست. این داستان راجب دختریست که نامه ای که برای مادرش نوشته را به فردی میدهد تا آن نامه را به صندوقدار پست ببرد و پست کند؛ اما در میانهٔ راه ماشینی به او برخورد میکند و بدنش بر روی آسفالت می افته. در اینجا آن دختر با خود گفتگوی غمگین انگیزی دارد که چرا این حادثه برای پروانهٔ من رخ داده. در ادامه آن فرد از روی زمین بلند میشه و نامه رو به درون جعبهٔ صندوق پست می اندازه. در آخر آن دختر به صورت غیر منتظره می گوید قرار است با آن فرد که نامه را به بدون صندوق پست انداخته نامزد کند. داستان جالبی بود به نظرم نباید از داستان های کوتاه انتظار بیشتری داشت؛ زیرا دست نویسنده محدوده و باید یه گونه ای داستان رو بنویسه که ذهن مخاطب را راضی کنه؛ بنابراین محدویت برای گسترش دادن داستان داره. در کل راضی کننده و داستان زیبایی بود؛ با تشکر از کتابراه و شما کتاب دوستان عزیزم. 🌹💯
داستان اول در مورد یک پسر بچه بود که چگونگی شرح و حال عمهاش را در هنگام سوار شدن وسیله بازی یعنی همان طوفان سواری بیان میکرد شرح حال بسیار پیچیده و وحشتناک از ترسیدن یک فرد در هنگام طوفان سواری کلمات بسیار قلمبه سلمبه و پیچیده بود من چندین بار خواندم تا کمی متوجه آن شدم اما در انتهای آن باز نقطه چین داشت یعنی افکار پیچیده آن پسر نیز در ادامه دارد اما داستان دوم بسیار زیبا و و عاشقانه بود با اینکه فقط دو صفحه بود اما بسیار تاثیرگذار بود و من را بسیار متاثر و ناراحت کرد میگه در یک شب بارانی زیر یک چتر کوچک آن اتفاق وحشتناک در چند ثانیه بیفتد بسیار برای من ناراحت کننده بود آن هم اتفاق وحشتناکی که یک نامه در دست یکشان بود که در آن یک اتفاق خوشایند در حال رخ دادن بود اما دیگر رخ نخواهد داد من نیز دوست دارم که داستانهای کوتاه و تاثیرگذار بنویسم و بیان خود ر چگونه ا به مخاطب القا کنیم
داستان اول افکار کودکانه و در عین حال جهان را زیر زربین میبرد. دستگاه شهربازی که میچرخد باسرعتی نچندان زیاد اما در چشم او همه چیز تار است. اما گردش زمین و حرکت ستارگان را نمیبیند و احساس نمیکند. داستان دوم نامهای است که قرار است خبر ازدواج و زندگی را برساند اما قبل از ارسال صانحهای دردناک به وقوع میپیوندد. دریک جمله بایدگفت مرگ از رگ گردن به آدمی نزدیکتر است. ممنونم از عزیزان کتابراه
داستان اول که کلا نامفهوم بود و اصلا مشخص نبود که چه هدفی را دنبال می کند. سیر داستانی هم نداشت. فقط یک سری افکار که برای چند دقیقه از ذهن یک ناظر میگذشت را بیان می کرد. اما داستان دوم داستان عاشقانه ی زیبایی بود که خیلی دوست داشتم. هنر و مهارت زیادی لازم است تا یک نویسنده بتواند در یک داستان کوتاه، این چنین دل خواننده را بلرزاند. خیلی وقت بود از هیچ داستانکی اینقدر لذت نبرده بودم.