معرفی و دانلود کتاب صوتی تابوت سرگردان
برای دانلود قانونی کتاب صوتی تابوت سرگردان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی تابوت سرگردان
زندگی با مردم ما را مجبور میکند دائم نقاب جدیدی به صورت بزنیم. از همین رو اندکاندک چهرهی واقعی خودمان را از یاد میبریم؛ حمیدرضا شاه آبادی در کتاب صوتی تابوت سرگردان، فانتزیهای ترسناک و فراطبیعی را در بستر یک قصهی تاریخی به نمایش گذاشته تا داستانی از خیانت و رستگاری را روایت کند. در این رمان تخیلی نوجوان، ماجرای مرد جوانی را میشنویم که طی سفر به تبریز، با حوادث و اتفاقات وحشتناکی روبهرو میشود...
دربارهی کتاب صوتی تابوت سرگردان
هوا گرگومیش است و چراغهای طلایی دو ورِ کالسکه، در نسیم ملایم صبحگاهی چشمکزن شدهاند. مادر از دور ایستاده و نگاه میکند که چطور چند کارگر پرزور، صندوق بزرگ کتابهای پسرش را از زمین بلند میکنند و نفسزنان سنگینی آن را روی سقف کالسکه جا میدهند. کالسکهچی و کارگران و همسفران و مادر دقیقاً نمیدانند که آن صندوق بزرگ و محتویاتش چیست و هر بار هم که سنگینیاش باعث میشود تا کسی این سؤال را از پسر بپرسد، او با توضیح اینکه به دستور استادش در دارالفنون تهران تعداد زیادی کتاب را به دارالفنون تبریز میبرد، کنجکاویها را خنثی میکند. از میان این جماعت، کسی علاقهای به کتاب و خواندن و مشق نوشتن ندارد که بخواهد بیش از این پیگیر آن صندوقچه شود. این برای پسر جوان که لحظهای از فکر آشکار شدن محتوای آن صندوق، نفس راحتی نمیکشد، مایهی التیام خاطر و تسلی تشویش است. به محض آنکه جنازهی داخل صندوقچه را، طبق دستور تحویل دهد، دیگر مشکلی نخواهد بود...

حمیدرضا شاه آبادی در کتاب صوتی تابوت سرگردان، قصهای را روایت کرده که از تهران اواخر دوران قاجار آغاز میشود. چند نفر که همگی مسافر تبریزند، بر کالسکهای سوارند و سلانهسلانه این راه طولانی را طی میکنند. علاوه بر کالسکهچی که با فرود آوردن شلاق بر کمر اسبها آنها را هدایت میکند، شش نفر دیگر نیز بر کالسکه سوارند. اولی پسر جوانی است که دانشجوی دارالفنون است و به دستور استادش، جسدی را به صورت مخفیانه برای تشریح به تبریز میبرد. مرد جوان که صمد نام دارد، علاوه بر سنگینی بار امانت خطرناکی که بر دوشش گذاشتهاند، بار وحشت بزرگی را نیز به دوش میکشد. او در حال سفر کردن در جادهای است که سالها پیش، پدرش در آن به دست راهزنان به قتل رسیده بود. نفر دوم، میرزا احمد دوست پدر صمد است که برای تنها نگذاشتن صمد در این سفر با او همراه شده. سومین نفر، مفتشی به نام یاور حسین قلیخان است که از همان اول با لحن بازجویانهاش، نشان میدهد که مرد قانون است.
کتاب صوتی تابوت سرگردان؛ جدالی میان حقیقت و فریب
نفر چهارم در کالسکه، تاجر ثروتمند و شکمبارهای به نام اسدبیک است که برای سامان دادن به تجارتش به تبریز میرود. او غلام سیاهش، فندق، را نیز با خود آورده که مثل یک حیوان دستآموز، گوشبهفرمان ارباب است. آخرین نفر در این سفر، کفشگری لال به نام میرعزیز است که کاری به کسی ندارد و سرش به کار خودش گرم است.
در ادامهی کتاب صوتی تابوت سرگردان میشنویم که در نقطهای از جاده، ترس صمد به واقعیت تبدیل میشود. کالسکهچی به آنها خبر میدهد که به خاطر وجود راهزنان، مأموران جاده را بستهاند و آنها ناچارند که یا به تهران برگردند، یا از جادهی قدیمی شاهعباسی بروند که آن هم خطرات خود را دارد؛ از قدیم شایع بوده که این جاده، موشهایی به قاعدهی گاو دارد که خوراکشان گوشت تن آدمیزاد است. از آنجا که همه در این سفر تعجیل به رفتن به تبریز دارند، تصمیم میگیرند تا این شایعات را نادیده بگیرند و از جادهی شاهعباسی بروند. اما در نقطهای از مسیر، ناگهان دستهای موش غولپیکر به آنها حمله میکنند و آنها از وحشت، به عمارتی مرموز در آن نزدیکی پناه میبرند که صاحبش، مردی بسیار بلندقد و عجیب به نام کاتیبیک است...
کتاب صوتی تابوت سرگردان اثر حمیدرضا شاه آبادی کاری از نشر صوتی گروه فرهنگی سماوا و انتشارات افق است. این داستان تاریخی ترسناک را با صدای حسن همایی میشنوید.
در نکوداشت کتاب تابوت سرگردان
- حمیدرضا شاه آبادی در کتاب تابوت سرگردان نیز مانند دیگر آثارش - «کابوسهای خندهدار»، «دروازهی مردگان» یا «لالایی برای دختر مرده» که نشر افق منتشر کرده است - داستانش را به تاریخ گره میزند و اینبار، زمامداری مظفرالدینشاه قاجار را بازنمایی میکند؛ ضمن اینکه بیش از هر چیز فقر و گرسنگی جامعه را به تصویر میکشد. (وبسایت ایبنا)
کتاب صوتی تابوت سرگردان برای شما مناسب است اگر
- نوجوان هستید و به داستانهای تخیلی و ترسناک علاقه دارید.
- تمایل دارید داستانی تاریخی را بشنوید که با وجود جنبههای تخیلی، بازتابدهندهی بخش قابلتوجهی از واقعیتهای گذشتهی ایران است.
در بخشی از کتاب صوتی تابوت سرگردان میشنویم
دوباره مضطرب شده بودم و عجیب آنکه به جای پا پس کشیدن و از خیر سفر گذشتن پیشنهاد او را پذیرفته بودم و در جواب سؤالش که گفته بود میترسم یا نه، گفته بودم نمیترسم.
اما میترسیدم. میترسیدم که همهی فکرهای گذشتهام باطل شوند. میترسیدم تصمیمی که بعد از مدتها تلاش کردن گرفته بودم عوض شود. میترسیدم تمام نقشههایی که کشیده بودم غلط از آب دربیایند. میترسیدم تمام امیدهای مادرم ناامید شوند و همه چیز از نو برگردد سر پلهی اول. میترسیدم که دکتر بفهمد این چند سال از سفر میترسیدهام. برای همین ترسیده بودم که بگویم میترسم.
صبح، وقتی به قصد دیدار صدرالحکماء از خانه بیرون زدم، مادرم خوشحال بود. یقهی کت بلندم را خودش مرتب کرد و کلاهم را روی سرم میزان کرد و گفت: «روزبهروز بیشتر شبیه پدرت میشی.»
هروقت خیلی دوستم داشت یا خیلی به من امیدوار میشد، میگفت شبیه پدرم هستم. آن روز انگار از همیشه امیدوارتر بود و از همیشه بیشتر دوستم داشت. خودم هم خوشحال بودم. اگرچه هنوز ذرههای تردید ته دلم جابهجا میشدند، احساس میکردم تصمیم خودم را گرفتهام و از مسیری که آمدهام برنخواهم گشت.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
| نام کتاب | کتاب صوتی تابوت سرگردان |
| نویسنده | حمیدرضا شاه آبادی |
| راوی | حسن همایی |
| ناشر چاپی | نشر افق |
| ناشر صوتی | گروه فرهنگی سماوا |
| سال انتشار | ۱۴۰۴ |
| فرمت کتاب | MP3 |
| مدت | ۸ ساعت و ۳ دقیقه |
| زبان | فارسی |
| موضوع کتاب | کتابهای صوتی داستان و رمان ترسناک نوجوان، کتابهای صوتی داستان و رمان تاریخی نوجوان |




























