معرفی و دانلود کتاب رازهای آبشارهای نیاگارا!

معرفی کتاب رازهای آبشارهای نیاگارا!

فکر می‌کنید تاکنون چه اتفاقات رازآلودی در آب‌های نیاگارا افتاده است که از آن‌ها بی‌خبرید؟ مگان استاین در کتاب رازهای آبشارهای نیاگارا! نوجوانان را با ویژگی‌های مختلف این مکان جغرافیایی اسرارآمیز آشنا می‌کند.

درباره‌ی کتاب رازهای آبشارهای نیاگارا!

یکی از داستان‌های کتاب رازهای آبشارهای نیاگارا! (Where Is Niagara Falls) شما را به یک روز گرم تابستانی در سال 1960 می‌برد؛ روزی که پسری هفت ساله به نام راجر وودوارد به همراه خواهر بزرگترش دین، تصمیم گرفتند برای اولین بار سوار قایق شوند. آنان می‌خواستند با یک قایق موتوری که فقط می‌توانست سه نفر را در خود جای دهد به رودخانه نیاگارا بروند.

پدر راجر بسیار نگران فرزندانش بود و مدام تأکید می‌کرد که جلیقه‌ی نجاتشان را بپوشند. زیرا آنان می‌خواستند به رودخانه‌ای بروند که به بزرگ‌ترین و عالی‌ترین آبشار در آمریکا منتهی می‌شد. مردی به نام جیم هانی کات صاحب قایق و از شناگران و نجات غریق‌های ماهری بود که همه چیز را در مورد چگونگی ایمن ماندن در رودخانه می‌دانست. او مطمئن شد که راجر جلیقۀ نجات خود را همراه دارد.

وقتی از زیر پل رد شدند، راجر پرسید آیا می‌تواند قایق را هدایت کند؟ اینکار اصلا درست نبود که جیم بگذارد راجر قایق را هدایت کند. اما به دلایلی او این مسئله را قبول کرد. قایق در حال نزدیک شدن به یک قسمت خطرناک رودخانه بود. اکثر قایقرانان می‌دانستند که باید آن جا را دور بزنند. این رودخانه از سنگ‌های ریزی تشکیل شده بود که به مجموعه آبشارهای نیاگارا منتهی می‌شد.

ناگهان قایق به یک شیء سختی در زیر آب برخورد کرد، موتور ناله‌ای کرد و از کار افتاد. آن‌ها نمی‌توانستند قایق را از صخره‌ها دور کنند. آب به سرعت آن‌ها را به سمت لبه آبشار می‌کشید! جیم پاروها را گرفت و تا آن جا که می‌توانست شروع به پارو زدن کرد. او به دین فریاد زد تا تنها جلیقه نجات دیگر قایق را بپوشد. امواج قدرتمند آن‌ها را بالا و پایین می‌انداختند. هنگامی که یک موج عظیم به قایق برخورد کرد، هر سه با شدت، به درون آب پرتاب شدند.

راجر سعی کرد جیم را نگه دارد، اما آب او را بُرد. مردم در ساحل می‌دیدند چه اتفاقی می‌افتد. آن‌ها بالا و پایین می‌پریدند، اما هیچ کس نمی‌توانست راهی برای کمک پیدا کند. راجر احساس کرد که آب او را سمت پرتگاه به شدت هل می‌دهد. سپس آب او را مانند یک پر کاه از بالای آبشار به پایین پرتاب کرد و از لبه پرتگاه سقوط کرد. هیچ کس تا به حال با افتادن از آبشارهای نیاگارا جان سالم به در نبرده بود؛ اما آن روز به نوعی، یک معجزه اتفاق افتاد!

مگان استاین (Megan Stine) در این کتاب به حالتی داستان‌گونه و جذاب نوجوانان را با ویژگی‌های اسرارآمیز آبشارهای نیاگارا آشنا می‌کند. به امید آنکه تمام فرزندانمان روزی جغرافیای این جهان را با دقت و علاقه‌ی بیشتری مورد مطالعه قرار دهند.

کتاب رازهای آبشارهای نیاگارا! برای چه کسانی مناسب است؟

کودکان دبستانی و نوجوانانی که نسبت به دانستن رازهای آبشارهای نیاگارا و داستان‌های آن علاقه‌مند هستند، خواندن این کتاب برایشان لذت‌بخش خواهد بود.

در بخشی از کتاب رازهای آبشارهای نیاگارا! می‌خوانیم:

به محض اینکه مردم شروع به آمدن برای دیدن آبشارها می‌کردند، بدلکاران هم حاضر شدند. بدلکاران افرادی هستند که تمایل به انجام کاری خطرناک برای معروف شدن دارند؛ و چه مکانی بهتر از باشکوه‌ترین آبشار در آمریکا برای ریسک کردن؟ سام پچ اولین بدلکاری بود که در آبشارهای نیاگارا خودنمایی کرد. سام به پرندۀ جرسی معروف بود. او از مکان‌های بلندی در نیوجرسی به داخل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها پریده بود.

در سال 1829، یک پوستر در منطقه نیاگارا ظاهر شد که در آن گفته شده بود که سام پنچ شنبه، 17 اکتبر، دقیقاً ساعت سه "شیرجه می‌رود ". وقتی روز فوق فرا رسید، او بر روی سکویی در کنار صخره‌های جزیره گوات قرار گرفت. سکو حدود صد فوت (حدود 100 متر) بالاتر از محل فرود آب آبشارها قرار گرفته بود.

در حالی که جمعیت زیادی در هر دو ساحل تماشا می‌کردند، سام پچ کفش‌های خود را در آورد و پرچم آمریکا را بوسید و سپس شیرجه زد! "آیا او مرد!" مردم فریاد می‌زدند اما یک دقیقه بعد، او سرش را بالا آورد و در آب شنا کرد.

به نوعی، او از شیرجۀ دیوانه‌وار به آبشارهای نیاگارا جان سالم به در برد؛ اما سام پچ در پرش بعدی‌اش آنقدر خوش‌شانس نبود. وقتی او سعی کرد از آبشار دیگری در فاصله هفتاد و پنج مایلی شیرجه رود، به سنگ‌ها برخورد کرد و کشته شد.

نفر بعدی در نیاگارا یک بدلکار فرانسوی به نام بلوندین بود. بلوندین یک تابستان برای دیدن آبشارهای نیاگارا آمد. او نگاهی به آبشار انداخت و در دل آرزو کرد تا از عرض آبشار با طناب عبور کند! سال بعد، در سال 1859، او طنابی را به طول بیش از هزار فوت در عرض تنگه کشید و اعلام کرد که قصد دارد چه کاری انجام دهد. همه فکر می‌کردند بلوندین دیوانه است که چنین کاری می‌کند. حتی نیویورک‌تایمز بلوندین را احمق خواند. آن‌ها فکر می‌کردند که او باید به جرم تلاش برای این بدلکاری دستگیر شود! بیست و پنج هزار نفر آمدند تا بالاخره ببینند چه اتفاقی می‌افتد. با کمال تعجب، بلوندین فقط از طناب عبور نکرد. او روی طناب رقصید، بالا و پایین پرید، سالتو زد، روی صندلی تعادل نشست و حتی با چشم‌بند روی طناب راه رفت!

فهرست مطالب کتاب

فصل 1: یک زیبایی وحشتناک
فصل 2: شهری متولد می‌شود
فصل 3: یک پسر، بادبادک و پل
فصل 4: بدلکاران
فصل 5: سقوط از آبشارهای نیاگارا در بشکه
فصل 6: گریز از مرگ
فصل 7: تبدیل آب به برق
فصل 8: دیدار از آبشارهای نیاگارا را از دست ندهید!