معرفی و دانلود کتاب راز لمبرت

معرفی کتاب راز لمبرت

واریان جانسون در کتاب راز لمبرت ماجرای کندلیس را روایت می‌کند. او دختر دوازده ساله‌ای است که پدر و مادرش به تازگی از یکدیگر جدا شده‌اند. او برای گذراندن تابستان همراه با مادرش به لمبرت، جایی که خانۀ قدیمی مادربزرگ در آن قرار دارد سفر می‌کند. کندلیس در این سفر نامه‌ای را پیدا می‌کند که حکایت از وجود یک راز پیچیده دارد... اثر حاضر برندۀ افتخارات متعددی شده است که از میان آن‌ها می‌توان به کتاب برگزیده‌ی «Kirkus Reviews» اشاره کرد.

دربارۀ کتاب راز لمبرت

کندیس میلر دختر دوازده ساله‌ای است که پدر و مادرش به تازگی از هم جدا شده‌اند. محل زندگی کندیس آتلانتا بوده اما به این دلیل که خانۀ آن‌ها در دست تعمیر است، کندیس مجبور می‌شود همراه مادرش به لمبرت برود و تابستان خود را در خانه‌ای بگذراند که پیش‌تر مادربزرگش در آن زندگی می‌کرده است. کندیس قلباً موافق این سفر نیست زیرا با انجام این سفر تفریحات تابستانی آتلانتا را از دست می‌دهد، اما از آنجا که مادرش را دوست دارد و این سفر هم خواستۀ مادرش است، قبول کرد که همراه او به لمبرت برود.

یک روز که کندیس در خانۀ مادربزرگ در لمبرت مشغول کنجکاوی است، یک نامه پیدا می‌کند که خطاب به مادربزرگش نوشته شده است. کندیس که دو سال است مادربزرگش را از دست داده نامه را باز می‌کند و از آنجا که با مفاهیمی مثل نامۀ محرمانه آشنا نیست، شروع به خواندن نامه می‌کند. او متوجه می‌شود که در این نامه یک راز بزرگ و پیچیده نهفته است. به‌نظر می‌آید که مادربزرگ نتوانسته راز نامه را کشف کند، اما کندیس اکنون این فرصت را دارد که برای فاش کردن این راز تلاش کند. او باید معماهای مختلفی را حل کند و پاسخ‌های آن‌ها را مانند قطعات پازل کنار هم بگذارد تا در نهایت به راز نامه پی ببرد. او برای حل این معماها از دوستش برندن جونز که پسری آرام و ساکت است کمک می‌گیرد. کشف کردن رازی که درون نامه نهفته است، حقایق تلخی را در مورد لمبرت، خانوادۀ کندیس و قهرمانان گذشته فاش می‌کند.

واریان جانسون (Varian Johnson) در کتاب راز لمبرت (The Parker Inheritance) علاوه بر شرح یک داستان رمزآلود، نکات مختلفی را آموزش می‌دهد؛ برای مثال او می‌کوشد تا به نوجوانان یاد دهد که با وقایع تلخی مانند جدایی والدین و یا از دست دادن عزیزان کنار بیایند، همچنین او قهرمان داستان را یک دختر نوجوان قرار داده تا با کلیشه‌های جنسیتی مخالفت کند و نشان دهد که دختران و پسران علی‌رغم وجود برخی تفاوت‌ها، دارای هوش و استعداد یکسانی هستند. دوستی کندیس با برندن جونز نیز تلاشی است برای شکستن تابویی که دوستی نوجوانان جنس مخالف با یکدیگر را به رسمیت نمی‌شناسد.

جوایز و افتخارات کتاب راز لمبرت

• بهترین کتاب سال Boston Globe
• بهترین کتاب سال Publishers Weekly
• کتاب افتخاری Globe-Horn در سال 2018
• نامزد دریافت جایزۀ Odyssey در سال 2019
• بهترین کتاب Kirkus Reviews در سال 2014
• بهترین کتاب سال NewYork Public Library
• جزو ده کتاب برتر سال Chicago Public Library
• کتاب افتخاری Coretta Scott King در سال 2019
• نامزد دریافت جایزۀ خوانندگان جوان Rebecca Caudill

نکوداشت‌های کتاب راز لمبرت

- یک خواندنی خیره‌کننده و احساسی، که به موضوعات جدی مانند قلدری، نژادپرستی و طلاق می پردازد. (بوک لیست)

- قدرتمند... جانسون در مورد سایه‌های طولانی گذشته با چنان جاه‌طلبی می‌نویسد که هر خواننده‌ای از معمایی که کندیس و برندن باید آن را حل کنند قدردانی می‌کند... ماجراجویی آن‌ها همچنین جست‌وجوی کرامت و عدالت است و سفر برای درک یکدیگر. در رمانی که صحنه های درد و خشم در آن وجود دارند، دوستی واقعی و پایدار آن‌ها دستاورد بزرگی است. (نیویورک تایمز)

- آخرین رمان جانسون نژادپرستی را مورد توجه قرار می‌دهد. کندیس و برندن شادی‌ها و وحشت‌های واقعیت آفریقایی-آمریکایی بودن را در دهه 1950 کشف می‌کنند. این روایت به کودکان اجازه می‌دهد تا تاریخ مشترک خود را دانسته و در مورد آن تأمل کنند، بدون اینکه حقایق را پنهان کنند یا آن را با لاک دوران پس از نژادپرستی بپوشانند. شهر لمبرت مملوء از فتنه است و خوانندگان را تا آخرین صفحه مجذوب خود نگه می دارد. یک محاسبه صادقانه و قدرتمند از تاریخ. (kirkus reviews)

کتاب راز لمبرت مناسب چه کسانی است؟

نوجوانانی که از مطالعۀ کتاب‌های معمایی و رازآلود لذت می‌برند، از خواندن کتاب راز لمبرت نیز لذت زیادی خواهند برد.

با واریان جانسون بیشتر آشنا شویم

واریان جانسون متولد 1977 در فلورنس، واقع در کارولینای جنوبی است. او مدرک مهندسی عمران خود را از دانشگاه اوکلاهما دریافت کرده. او بعدها مدرک خود برای نویسندگی کودکان و نوجوانان را از کالج هنرهای زیبای ورمونت دیافت کرد. عمدۀ کتاب‌های او در حیطۀ ادبیات معاصر نوجوانان است.

در بخشی از کتاب راز لمبرت می‌خوانیم

شیوان و مربی رابرت هیکس ماشین را بیرون زمین‌های تنیس دبیرستان والاس پارک کردند. شیوان شال قرمزش را دور گردنش مرتب کرد. خوشحال بود که دامن گشاد و بلوز تنش کرده؛ هوا تقریباً 27 درجه بود و برای پوشیدن شلوار لی، که اول تصمیم داشت بپوشد، زیادی گرم. گذشته از آن، تیپش را در لباسی که حالا پوشیده بود دوست داشت؛ همه‌چیزش را، از کفش پاشنه‌بلندش گرفته تا شالِ قرمز دور گردنش را.

ماه کامل وسط آسمان بود و محوطه‌ی پارکینگ را روشن کرده بود. جلوی آن‌ها، درست پشت توری‌های سیمی دور زمین، ده‌تا ماشین پارک بود که یکی از آن‌ها بیوک مربی داگلاس بود و یکی دیگر وانت چیپ. موتور و چراغ‌های جلوی همه‌ی ماشین‌ها روشن بود. احتمالاً آن‌ها را روشن کرده بودند تا نور بیشتری برای بازی فراهم کنند.

درِ ماشین چیپ که باز شد، شیوان مکث کرد. چیپ از ماشینش پیاده شد و به سمت آن‌ها رفت.

چیپ با مربی رابرت هیکس دست داد و گفت: «سلام، مربی.» بعد برای شیوان سر تکان داد. «سلام، شیوان. خوشحالم تونستی بیای.»

شیوان گفت: «محال بود امشب رو از دست بدم.» با صدای آمدن ماشین دیگری به داخل پارکینگ، شیوان برگشت. ماشین که از کنار آن‌ها گذشت و کنار توری پارک کرد، بدن شیوان منقبض شد. رابرت هیکس گفت: «جناب کشیش هالیستره، بذار برم پیشش. چند دقیقه دیگه روی سکوها می‌بینمت.» بعد نگاهش را از شیوان به چیپ انداخت و گفت: «خیلی اینجا نایستین به حرف زدن. شیوان، من پیش اسمیتی می‌شینم.»