معرفی و دانلود کتاب در سرزمین پری‌ها 4: اسب‌های افسانه‌ای

معرفی کتاب در سرزمین پری‌ها 4: اسب‌های افسانه‌ای

کیکی تورپ داستان‌نویس محبوب بچه‌ها با کتاب در سرزمین پری‌ها 4: اسب‌های افسانه‌ای، یک ماجرای سحرانگیز و جادویی دیگر از این دنیای فرشته‌ها تعریف می‌کند. چهار قهرمان این سری ماجرای فانتزی و پرفروش نیویورک‌تایمز، حالا حسابی با دنیای پری‌ها خو گرفته‌اند. اما سرزمین ناکجا، هیچ‌وقت از شگفتی‌های تازه خالی نیست. گاهی در این جهان ‌ناشناخته حوادثی رخ می‌دهد که حتی خود پری‌ها نیز از آن سر در نمی‌آورند؛ درست مثل ماجرای امروز!

درباره‌‌ی کتاب در سرزمین پری‌ها 4: اسب‌های افسانه‌ای

اگر قسمت‌های قبلی سری داستان‌های پرطرفدار در سرزمین پری‌ها را خوانده باشید؛ حتماً به‌خوبی با قهرمانان کوچک و بازیگوش آن یعنی لینی، گبی، میا و کیت آشنا شده‌اید. اما تصور نکنید که ماجراهای این چهار دوست به پایان خود رسیده است. کیکی تورپ (Kiki Thorpe) خالق این مجموعه داستان جذاب در قسمت تازه‌ی آن یعنی کتاب در سرزمین پری‌ها 4: اسب‌های افسانه‌ای (Never Girls 4: From the Mist) برگ‌های تازه‌ای برای رو کردن دارد.

در هر گوشه‌وکنار سرزمین پری‌ها یک ماجرای ناشناخته و عجیب‌وغریب در جریان است. بعضی از این اتفاقات بسیار هیجان‌انگیز و بامزه هستند؛ اما برخی دیگر نیز به همان‌اندازه می‌توانند شما را غافل‌گیر کنند. امروز نیز یکی از آن روزهای پرماجرا در سرزمین پری‌هاست؛ روزی که حوادث آن همه را به تعجب انداخته و حتی خود پری‌ها را نیز گیج کرده است! البته هیچ‌کدام از این‌ها باعث نمی‌شود که قهرمانان پرجنب‌وجوش کتاب در سرزمین پری‌ها، دست از کنجکاوی‌های خود بردارند.

لینی، گبی، میا و کیت صمیمی‌ترین دوست‌های دنیا و البته راویان داستان اسب‌های افسانه‌ای هستند. آن‌ها در قسمت‌های قبلی از این سری ماجرای تخیلی، به سرزمین پری‌ها پا گذاشتند؛ از راه‌های مخفی و پنهان آن سر در آوردند؛ با ملکه‌ی پری‌ها ملاقات کردند و درنهایت موانع زیادی را از سر گذراندند. قهرمانان کتاب در سرزمین پری‌ها حالا در چهارمین ماجراجویی خود با یک دریچه‌ی مخفی و دست‌نخورده روبه‌رو می‌شوند. هیچ‌کسی به‌درستی نمی‌داند پشت این دریچه‌ی مرموز چه خبر است. ممکن است با باز کردن این درب مخفی به سرزمین تازه‌ای قدم بگذارند و یا شاید راه ورود به سرزمین پری‌ها را برای همیشه از دست بدهند.

اما رمز و رازهای داستان اسب‌های افسانه‌ای به همین‌جا ختم نمی‌شود. راویان کوچک داستان، در ادامه‌ی این ماجراجویی اسرارآمیز با یک اتفاق خیلی عجیب‌تر نیز روبه‌رو می‌شوند. وقتی که این چهار رفیق دوست‌داشتنی به نقطه‌ی تازه‌ای از سرزمین پری‌ها پا می‌گذارند، به‌یک‌باره در هاله‌ای نورانی و رنگی فرومی‌روند؛ هاله‌ای که نه به گردوغبار شبیه است و نه حتی به مه زمستانی شباهت دارد. به دنبال این هاله‌ی درخشان، صدایی بلند از دور به گوش می‌رسد. لینی، گبی، میا و کیت به‌دقت به این صدا گوش می‌دهند. بله! این صدای شیهه‌ی اسب است.

کتاب اسب‌های افسانه‌ای، داستانی رؤیاگونه و سراسر احساس برای مخاطبان کودک داستان‌های فانتزی است. کیکی تورپ، خالق این اثر، با قلم جادویی خود اوقات فرح‌بخشی برای مخاطبان کوچک دنیای کتاب می‌سازد و ضمناً تصویرگری‌های دیدنی جانا کریستی (Jana Christy) لذت دنبال کردن ماجرای آن را دوچندان می‌کند. این کتاب در سال 2013 به چاپ رسیده و هم‌اکنون نسخه‌ی فارسی آن با ترجمه‌ی نیلوفر عزیزپور و تلاش انتشارات پرتقال مقابل شماست.

درباره‌ی مجموعه‌ی در سرزمین پری‌ها

در سرزمین پری‌ها (Disney: The Never Girls) داستانی مصور و فانتزی به قلم کیکی تورپ است که به‌صورت مجموعه داستان‌های چند جلدی برای مخاطبان کودک روایت می‌شود. شخصیت‌های اصلی این مجموعه، چهار دختر کوچک هستند. لینی، گبی، میا و کیت، هرکدام شخصیت‌های متفاوت و البته آرزوهای منحصربه‌فردی دارند. همین آرزو و رؤیاهای شیرین نیز درنهایت پای آن‌ها را به سرزمین پری‌ها باز می‌کند. سرزمین پری‌ها جایی است که آرزوها در آن برآورده می‌شود و البته هر نقطه از آن پر از اتفاقات ناشناخته و مهیج برای راویان داستان ماست. «اسب‌های افسانه‌ای»، «قاصدک آرزوها» و «گرد جادویی» نام برخی از قسمت‌هایی است که می‌توانید در این مجموعه‌ی جذاب بخوانید.

کتاب در سرزمین پری‌ها 4: اسب‌های افسانه‌ای برای چه کسانی مناسب است؟

کودکان کنجکاو و ماجراجو و بچه‌هایی که عاشق داستان‌های فانتزی و جادویی هستند، از خواندن این کتاب کیف خواهند کرد. مطالعه‌ی این داستان خواندنی برای گروه سنی 8 تا 12 سال پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب در سرزمین پری‌ها 4: اسب‌های افسانه‌ای می‌خوانیم

اما به خودش یادآوری کرد، صبر کن، باید گله‌ی ابر رو پیدا کنیم.

بعدش چه می‌شد؟

برعکس میا که عاشق گربه‌اش، بینگو، بود و لِینی که همه‌ی حیوانات را دوست داشت، کِیت هیچ‌وقت برایش مهم نبود حیوان خانگی داشته باشد، اما حالا که کِیت و ابر با هم بودند، دلش می‌خواست اسب داشته باشد. همین اسب را می‌خواست. اگر او و ابر می‌توانستند با هم بمانند، کِیت همیشه چنین روزهایی را تجربه می‌کرد.

کِیت با خودش گفت، آخ، کاش یه راهی بود که می‌تونستم ابر رو پیش خودم نگه دارم!

صدایی در گوشش پیچید: «پیدات کردم ناپری.»

کِیت از جا پرید. برگشت و ویدیا را دید که کنارش پرواز می‌کرد.

ویدیا گفت: «ببین کی داره از مناظر ناکجاآباد بازدید می‌کنه! انگاری هر دومون حسابی از خونه دور شده‌ایم. گم شده‌ای، نه؟»

کِیت سریع گفت: «معلومه که نه.» راستش، نمی‌دانست چقدر از دره‌ی وروجک دور شده است، اما شک نداشت موقع برگشتن که بشود، می‌تواند راهش را پیدا کند. «دارم این اسب رو می‌برم پیش گله‌ش.»

ویدیا گفت: «خیلی برام مهم نیست چی‌کار می‌کنی، اما من دارم برمی‌گردم به دره‌ی وروجک. انگاری مِه این‌طرف‌ها داره غلیظ‌تر می‌شه.»

کِیت اخم کرد. دلش نمی‌خواست نصیحت بشنود، آن هم از زبان ویدیا.