معرفی و دانلود کتاب برای هر چیز آماده‌ام

معرفی کتاب برای هر چیز آماده‌ام

همه‌ی ما ممکن است در زندگی ترس و نگرانی‌های تازه‌ای تجربه کنیم. نگرانی راکون کوچولوی کتاب برای هر چیز آماده‌ام نیز آن است که از خانه بیرون برود. کیکو کاسزا این داستان دل‌چسب و کودکانه را برای بچه‌هایی نوشته که تصور می‌کنند تنها فرد نگران در دنیا هستند. او می‌خواهد با کمک روایت خانم اردک و راکون به بچه‌ها نشان دهد که همه‌ی ما احساسات مختلفی را در زندگی تجربه می‌کنیم و تمامی این احساسات بخشی از طبیعت ما موجودات زنده هستند.

درباره‌‌ی کتاب برای هر چیز آماده‌ام

شاید شما نیز ترس از تاریکی را تجربه کرده باشد؛ شاید هم بیشتر از تنهایی بترسید. اگر گاهی دچار ترس و نگرانی‌های عجیب می‌شوید باید بدانید که تنها نیستید. قهرمان داستان برای هر چیز آماده‌ام (Ready for Anything!) نیز حسابی از بیرون رفتن می‌ترسد. برای بهتر فهمیدن ماجرا باید از کیکو کاسزا (Keiko Kasza) کمک بگیریم. چرا که او این ماجرای آموزنده و دل‌پذیر را آفریده است. راستی باید بدانید که تصویرگری‌های زیبای قصه نیز کار خود اوست.

در یک صبح قشنگ آفتابی چه‌چیزی بیشتر از گشت‌وگذار در طبیعت می‌چسبد؟ خانم اردک که عاشق وقت‌ گذراندن با دوستان خود است تصمیم می‌گیرد امروز به سراغ راکون کوچولو برود و از او بخواهد تا با هم راهی گردش و ماجراجویی شوند. اما انگار این وسط یک مشکل کوچکی وجود دارد. چرا راکون زیر پتوی خود قایم شده؟ به‌نظر می‌رسد او حسابی از یک چیزی ترسیده است. گویی او هیچ از بیرون آمدن از خانه خوشش نمی‌آید. به‌نظر شما در این شرایط چه‌طور می‌توان به راکون کوچک کمک کرد تا با احساس نگرانی خود کنار بیایید؟ شاید جواب این سوال را خانم اردک بهتر بلد باشد. این داستان خواندنی محصولی از سال 2009 است و نسخه‌ی فارسی آن را انتشارات پرنده آبی با ترجمه‌ای از مینا پورشعبانی به دست شما می‌رساند.

کتاب برای هر چیز آماده‌ام برای چه کسانی مناسب است؟

اگر برای خواندن یک داستان مفید و سراسر نکته آماده هستید تا شما را با احساسات مختلف‌تان آشتی دهد، این کتاب برای شماست. این ماجرا به گروه سنی 3 تا 7 سال پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب برای هر چیز آماده‌ام می‌خوانیم

راکن گفت: «راستش فکر کردم اگر زنبورهای خطرناک به ما حمله کنند چه اتفاقی می‌افتد!؟
خانم اردکه گفت: «نه....»
راکن گفت: «و اگر آن‌ها دنبال‌مان کنند چی؟ می‌دانی که توی رودخانه می‌افتیم؟
خانم اردکه فریاد زد: «وای، نه.»
راکن گفت: «بله! وقتی به توفانی ترسناک برخورد کنیم، چه‌طور می‌توانیم برای زنده ماندن شنا کنیم.