معرفی و دانلود رایگان رمان دروغی که تمام زندگیم بود

عکس جلد رمان دروغی که تمام زندگیم بود
قیمت:
رایگان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی رمان دروغی که تمام زندگیم بود و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی رمان دروغی که تمام زندگیم بود و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی رمان دروغی که تمام زندگیم بود

چی میشه اگه بفهمی تمام باورهای ذهنت دروغه...چی میشه اگه بفهمی همه ی اطرافیانت دروغن...اگه ببینی کسی که تمام زندگیته یه دروغ محض باشه...یه دروغ می تونه تمام زندگیت رو خراب کنه...درست همانطور که مال من رو خراب کرد...یک دفعه با یه دروغ از عرش به فرش می رسی...با شنیدنش از بالای برج بلند رویاهات پرت می شی پایین...سقوط می کنی...وقتی میون اون دروغ ، توی گیر و دار افتادن باشی یه دفعه سبک میشی...آزادِ آزاد...بدون هیچ تعلقی...دیگه هیچی برات مهم نیست...چون دیگه چیزی توی زندگیت نمونده که راست باشه...دروغ زندگی من هم درست همین کار رو با من کرد...و اون دروغ تنها یک دروغ نبود...دروغی بود که تمام زندگی ام بود...دروغی که روح تازه دمیده شده در عروسک کوکی را پس گرفت.

از متن کتاب:

با تن خستگی روی تخت غلت می‌زنم...پاهایم را در آغوش می‌گیرم و به حالت جنینی به دیوار یک رنگ خیره می‌شوم...خیلی وقت است که بیدار شده‌ام...دیگر باید بلند شوم...با کسالت بلند می‌شوم و پلیور قهوه ای گشاد گشتاسب که روی تخت افتاده و تنها لباس گرمی است که به همراه دارم را بر تن می‌کنم...تمام پنجره‌های سالن را باز می‌کنم و به آشپزخانه می‌روم...از میان آن همه ظرف‌های کثیف و به هم ریختگی‌ها کتری را بیرون می‌کشم و شیر آب را باز می‌کنم و رویش می‌گیرم...در فکر گذشته‌ها غرق می‌شوم...از کجا شروع شد؟

پس از مدتی غرق شدن در آن خاطرات با آبی که دارد از سینک سر می‌رود به خودم می‌آیم باز هم در خاطرات غرق شده بودم و این هر لحظه‌ی زندگی‌ام شده...آب را می‌بندم کتری را روی گاز می‌گذارم...بیشتر یادش می افتم...یاد آن اوایل...با سوت کتری به خود می‌آیم...فنجانی چای می‌ریزم و تکه ای بیسکویت از یخچال در می‌آورم...میلی ندارم ولی مجبورم بخورم...بخورم تا بتوانم سر پا بایستم و از این سرگیجه‌ی مزخرف خلاص شوم...

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابرمان دروغی که تمام زندگیم بود
نویسنده
سال انتشار۱۳۹۴
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات370
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های داستان و رمان عاشقانه ایرانی
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات رمان دروغی که تمام زندگیم بود

کاربر کتاب خوان
۱۳۹۴/۴/۱۸
خیال پردازی‌های خام و نوجوانانه، آمیخته‌ای از فیلم‌ها‌ی هالیوودی، پیامک‌های شبکه‌های اجتماعی و آهنگ‌ها و ترانه‌های رادیو پیام.... دیالوگ‌های عربی که کاملا ناشیانه نوشته شده بود و تمام ضمایر قاتی پاتی بود.... سطح سواد نوشتاری هم متاسفانه زیر دیپلم بود..... محرم راز نه مرهم راز...... و سر آخر اینکه و واقعا برای وقتی که صرف نوشتن خوندن این توهمات میشه ناراحتم! نویسنده‌ای که می‌تونه اینقدرروون بنویسه بهتره اول مطالعاتش رو بالا ببره و بر اساس مستندات علمی صحیح داستان پردازی کنه، در مورد شخصیت پردازی مطالعات بیشتری داشته باشه و بتونه شخصیت‌های واقعی تولید کنه و مهمتر از همه اینها اینکه تو نوشتن دنبال هدف باشه، ساحت قلم مقدس تر از اونیه که صرفا برای تحریک ناشیانه احساسات استفاده بشه... در ضمن اسلام و مذهب تشیع بخش مهمی از هویت و فرهنگ ایران امروز به شمار میره. با حذف این بخش مهم از فرهنگ کشورمون فکر نمی‌کنم بتوان شاهکار حذف کرد!
samaneh Mansoori
۱۳۹۶/۶/۳
خوب بود ولی با اینکه متن داستان جوری نوشته بود که در فضای ایران اتفاق افتاده اما این حس القا میکرد که داستان اقتباس شده و خارجی بعضی جاها خیلی توی چشم میزد این موضوع
ارام عقیلی
۱۳۹۶/۵/۲۳
کتاب خوبی بود اما فکر نکنم همچین مردی مثل گشتاسب پیدا بشه;^)
نکته‌ی جالبش استفاده از اسم‌های کاملا ایرانی بود اما فضا سازی دور از محیط ایران بوود
مهرناز وحیدواقف
۱۴۰۰/۴/۱۵
با سلام.
من اصلا نتوانستم با این داستان ارتباط بر قرار کنم. چون با فضای واقعی خیلی اختلاف داشت. کار سازمانی ٬کار دولتی. مگر میشود یک فرد عاقل و بالغ در یک سازمانی فداکارانه کار کند و نفهمد این یک سازمان غیر دولتی است؟ وکلا فضا سازی اتفاقاتی که در خلال قصه رخ میداد ومعرفی شخصیت‌ها بسیار بسیار ضعیف
بود.
ودیگر اینکه غلط املایی داشت. که پس از چندین بار باز خوانی داستان توسط نویسنده محترم کاش این اشکالات رفع میشد.
استفاده از اسامی بسیار زیباو اصیل ایرانی قابل توجه است. ولی در چنین داستانهایی نثر روان شرط نخست نویسندگی است. لغت اهورا نمی‌دانم حتی اگر نویسنده محترم زرتشتی باشند آیا در محاوره عادی بین هم کیشان خودشان مصطلح است؟ به هر حال بهتر بود از لغات خدا ٬خدایا٬خداوندا.... وامثال این که بسیار مانوس تر با فرهنگ عامه میباشد استفاده میشد. حتی اگر ایشان زرتشتی باشند.
ولی شاید بتوانم با توجه به متن به جوان تر‌ها یک توصیه کنم آن هم این که هر دوستی را دوست و هر دشمنی را دشمن ندانید.
ودر مجموع به ایشان توصیه میکنم اگر خیال ادامه این مسیر را دارند کمی سطح مطالعات تخصصی نحوه نگارش خود را افزایش داده سپس دست به قلم شوند.
Nazanin L
۱۴۰۰/۱/۶
خب اول بگم کتاب خوب بود قشنگ بود
ولی چند تا نکته که باید گفت
اول اینکه خیلی از نام "اهورا" استفاده شده خب ما در ایران هستیم و الان الله خودمون به نام خدا یا خداوند میشناسیم و از نام‌هایی مانند اهورا که دین‌های زرتشتی میگفتن فک کنم استفاده نمیکنیم پس این باید اصلاح میشد
نکته دوم اینکه برای فقط
پوشش شخصیت‌های رمان میگفتی مثلا پیرهن سپید خب انگار اصلا رنگ دیگه‌ای نداره حالا این به کنار تو باید بگی "سفید" نه سپید
نکته سوم اینکه خیلی کتابی نوشتی و این برای همچین رمان‌هایی خوب نیست
و اینکه خب اون عملیاتی که برای برداشتن تراشه رفتن خیلی خیالی بود انگار با توجه به کارتون نوشتی اصلا اینجوری نیست عملیات
نکته بعدی اینکه بعضی از جاها که یه اتفاقاتی می‌افته خب تو ذهن خواننده قبل از اینکه بفهمه چیشد با خودش با توجه به توصیف‌ها میگه مثلا اینجوری شده ولی بعد میبینه خب اینجوری نبوده این کاملا درسته ولی شما اصلا یه جوری توصیف کردی که انگار چیشده میفهمین چی میگم و اینکه خب نویسنده در کشور ایران با توجه به ایران نوشته ولی هیچی مطابقت با ایران نداشته یکی دیگم اینکه مگه سازمان دولتی کشکه دوغه که راحت فرار کنن بعد اصلا نرن فقط با یه مدرک گرشاسب باز نگیرنشون این واقعا خیلی بده
موفق باشید عیدتون مبارک
MR ROBOT
۱۴۰۰/۳/۲۴
من وقتی دنبال رمان یا کتابی میگردم واسه خواندن اولین چیزی که برام جلب توجه می‌کنه اسم و طرحه کتابه..
البته یعنی از نظر من اینه که کتاب باید جوری باشه که فرد رو تحریک به خواندن اون بکنه
خوب کتاب شما این جوری بود اما
مسئله دوم اینه که کتاب باید بتونه فضا سازی خوبی داشته باشه که مثلا منه خواننده و
وقتی دارم اونو میخونم مثله این باشه که دارم فیلمی رو با جزئیات نگاه میکنم
خوب توی تمام بخش‌ها این شکلی بود ولی من نتونستم فضا ماموریته تراشه رو به خوبی بببینم و اون مکان رو تجسم کنم یعنی مجبور میشدم چند بار روش بخونم تا شاید یکم درکی از اون فضا داشته باشم
و خوب اصل نویسندگی بر طرز نوشتنه..
همون طوری که ما توی کتاب‌های درسیمون یاد گرفتیم نتیجه گیری و متن خیلی مهمه
حذف کلمات تکراری و بقیه اصول نوشتن.
توی کتاب؛ شما بخشیدن _ محبت _ و معرفت رو نشون دادین و.... ما‌ها کتاب می‌خونیم که چیزی یاد بگیریم ومن در پایان کتاب شما چنین حسه خوبی بهم دست داد
امیدوارم حالتون خوب باشه و همیشه بدرخشید 🌺
طهورا جعفری
۱۴۰۱/۳/۲۴
قبل از خواندن کتاب این متن را بخوانید✔️
اگر بخواهم درباره کلیت داستان بگم، باید بگم که داستان زیبایی بود. (از نظر یک داستان عاشقانه)
اما اگر بخواهم نظرم را راجب خود داستان و انتقاد هایم را بگم، قطعا میگم که یک داستان کاملا ایرانی اما با در نظر گرفتن کشور ایران که یک کشور اسلامی هست نوشته شده بود
و واقعا متاسفم
اینکه در یک داستان یک فرد کاملا ایرانی را یک فرد بی دین و ایمان معرفی میکنند کاملا اشتباه است.
اینکه یک فرد در مشکلات و سختی‌ها خدا را صدا کند اما ذره‌ای به دستوراتش عمل نکند، کاملا نادرست است
اینکه به جوان‌های ما ارتباط با نامحرم، داشتن دوست دختر و دوست پسر، دست دادن و در آغوش گرفتن یک نامحرم را یاد بدهند، اینها همه رواج بی ایمانی در کشور است. رواج فساد، گناه، کار‌های ناپسند و حرام، کارهای ضد اسلامی
هیچ زنی اجازه نداده قبل از عقد مرد دیگری را ببوسد و این رفتارات در این داستان واقعا تأسف برانگیز است. همچنین رقصیدن و رفتن به مجالس مختلط، آهنگ زدن و خواندن یک زن و.....
اینها همه در کشور ما و در دین ما منع شده
به نظرم این داستان اصلا برای جوانان مناسب نیست، برای جوانان و به خصوص نوجوانان...
واقعا برای این نویسنده‌ی کتاب متاسفم که مردم ایران را در این کتاب اینطور به تصویر کشیده...
محدثه یوسفلو
۱۴۰۰/۱۰/۲۷
کتاب بدی نبود اما خیلی هم خوب نبود من تشکر میکنم از زحماتشون اما اگر بخام توضیح بدم من ادم احساساتی هستم وعاشق داستانهای عاشقانه حالا به هر شکلی که هست انجا که سپیتا گشتاسب رونمیبخشید باتمام تلاشی که گشتاسب کردیا وقتی که تیر خورد من خیلی هیجانی شده بودم وبه پایانی که داشت خوشحال شدم اما شخصیت‌ها و دور ازباور بود اسم‌ها عجیب بود سپیتا سپنتا دیانه ودیاگو گشتاسب وگرشاسب خیلی بیش ازحداتو کشیده بود منظور اینکه اسمها همگی جدید باکلاس بود همه اسمهای خاص که حتی یه اسم معمولی بینشون نبود جالب اینکه اسامی ایرانی یک دفعه دیاگو ودیانه! زمانی که میخونی با روحیه‌ی یک دختر جوان ایرانی طرف هستی اما احساسات دربیان هست اما دراصل خشک وخشن وسرسخت بعد وارد فضای کاری میشه من بیاد فیلم خارجی لیست سیاه افتادم سازمانی که یه مسن رئیس هست وکارهای حساس انجام میده وحتی زندگی شخصی شخصیتها خیلی راحت وآزادانه هست که مشخص نیست شخصیتها واقعا توایران ساکنن؟ چند جای قصه من ازخودم میپرسیدم بالاخره اینها کدوم کشور هستن؟
تینطور مسائل واقعا دوراز ذهن وجامعه بودجامعه ترسیم شده کاملا برداشت شده از فیلم‌های هالیوودی بود که به ایرانی کپی شده باشد.
Respina
۱۴۰۲/۳/۲۸
باسلام.
متاسفانه رمان جالبی نبود. 😐دوسش نداشتم. خیلی خیلی از تخیل هم اونورتر بود هیچیش قابل درک نبود. اون از سازمانشون که طرف بره کار کنه بعد یهو دربیاد دولتی نبوده مگه داریم همچین چیزی. اون از ماموریت تخیلیش که طرف تو سازمان دولتی کار کنه ولی تو ماموریت گرفتن تراشه موهاشو ولو باشه و بخواد جمع و
کنه بعد بخاطر گرمای بدن حساسیت سنسور لباس در بیارن و بشه شبیه فیلم‌های هالیوودی🙄اصلا همه اینا به کنار چقدر بچه بازی بود آخرش که فلانی میاد میگه واس انقام میرن سراغ نامزدهای اونا😐بعد طرف تیرمیخوره و فلان الکیه مگه😏 اصلا دوسش نداشتم و فقط و فقط وقتمو تلف کرد لامصب شخصیت‌های داستان هم که همشون خوشگل بودن فکر کنم همه خوشگلن زشته ماییم😏 رمان هرچی به واقعیت نزدیکتر باشه جذابتره رمان داستانش تخیلی بود حالا یه چیزی نه این جور داستانا که با عقل جور در نمیاد به امید موفقیت و پیشرفت نویسنده این داستان...
م ف
۱۴۰۱/۱۱/۹
اگر میتونستم هیچ ستاره‌ای به این رمان نمیدادم.
نمیدونم نویسنده چند سال دارد متن داستان بسیار سطحی بود و محتوی درستی نداشت!
داستانی در ایران که اصلا محتوی داستان با ایرانی که میشناسیم همخوانی نداشت.
ما در ایران زندان ایالتی نداریم. مشخص نیست مامورین چه سازمانی هستند که دختره اسلحه حمل میکنه! و
نزدیکترین فرد به رئیس سازمان وخبر ندارد سازمان خلافی است، همه همدیگررا حتی رییس رابا اسم کوچک صدا میکنند دخترها و پسرهای مجرد راحت با هم مراوده دارند و از همون اول آشنایی با پسوند جان همو صدا میکنن.
سپیتا با سیمی که همیشه تو لباسشه قفل دستبندو باز میکنه اونم تو لباس عروسی! یادکتر سازمان دولتی اومده به کار شخصی گشتاسب رسیدگی کنه!
انگار نویسنده یک فیلم اکشن آمریکای دیده همونو تو داستانش پیاده کرده
بعضی جملات زیادی تکرار شده بود مثل "آبی چشماش قشنگه" که دیگه خیلی لوس بود.
یک سری کلمات مثل خدمتگزار (پیشخدمت)، پندار (فکر)، اهورا (خدایا) برگردان فارسی شدند و یک سری کلمات مثل آلارم و آنرمال و موسیقی لایت! فارسی نشده هستند. اگر سپیتا زرتشتی بود بهتر بود اول داستان به نوعی اشاره میشد و در تمام طول داستان این مطلب رعایت میشد.
فکر میکردم نسخه ابتدایی هست ولی در انتها دیدم نسخه سوم بازبینی شده هست. علاوه بر غلطهای املایی و انشایی فراوان، بکار بردن کلمات اشتباهی مثل: ساندروف، نهار (برای وعده غذایی ظهر)، قصر در رفتن، اظهار روح، که شکل صحیح آن‌ها (سانروف، ناهار، قسر در رفتن، احضار روح) است، نشاندهنده نداشتن مطالعه کافی نویسنده هست، مکالمه‌ها کشدار و تکراری بودند و بعضی مطالب با هم هماهنگی نداشتند.
پیشنهاد میکنم اگر نویسنده میخواهد نویسندگی را ادامه دهد حتما سطح اطلاعات
و مطالعه‌اش را بالا ببرد.
Behzad
۱۴۰۱/۵/۲۲
از دید یه مخاطب ایراد زیادی داشت اولین ایرادش ادبیاتش بود که نتونست حسابی جلب توجه کنه وصمیمانه نوشته بشه و ادبیاتی نوشته شده بود در حالی که رمان باید صمیمی نوشته بشه که مخاطب ترغیب بشه به خوندن مثلا به جای سپید سفید نوشته میشد مورد دوم این که خیالپردازی نوسنده در حدی بود که از واقعیت خیلی دور شده بود چرا که فرهنگ ایران طوریه که راحتی بیش از حد در میهمانی‌ها و میهمانی‌های شبانه در ایران غیرقانونی هستند و از اونجایی که شخصیت اصلی داستان خانم هستش باید چادری میبود و وقتی حرف از سازمان زده میشه اکثرا مفهموم س. پ. ج. ا هستش که با فرهنگ شخص اول داستان اصلا هم خونی نداره و مخاطب رو گنگ میکنه مورد بدی که وجود داره اسم کتاب با مفهوم کتاب اصلا هم خونی نداره و مورد اخر شخصیت‌های داستان از هر لحاض ضعف خاصی داشتند که یکی از مهمترین ضعف‌های داستان هم قافیه بودن تمام اسم‌ها بود که این یک ایراد بزرگ محصوب میشه
Mahla Lotfinejad
۱۴۰۱/۵/۱
خوب بود ولی با اینکه متن داستان جوری نوشته بود که در فضای ایران اتفاق افتاده اما این حس القا میکرد که داستان اقتباس شده و خارجی بعضی جاها خیلی توی چشم میزد این موضوع!
خیال پردازی‌های خام و نوجوانانه آمیخته‌ای از فیلم‌ها‌ی هالیوودی پیامک‌های شبکه‌های اجتماعی و آهنگ‌ها و ترانه‌های رادیو عربی که شده
پیام
دیالوگ‌های کاملا ناشیانه نوشته بود و تمام ضمایر قاتی پاتی بود
سطح سواد نوشتاری هم متاسفانه زیر دیپلم بود محرم راز نه مرهم راز و سر آخر اینکه و واقعا برای وقتی که صرف نوشتن خوندن این توهمات میشه ناراحتم!
من اصلا نتوانستم با این داستان ارتباط بر قرار کنم. چون با فضای واقعی خیلی اختلاف داشت.
کار سازمانی ٬کار دولتی. مگر میشود یک فرد عاقل و بالغ در یک سازمانی فداکارانه کار کند و نفهمد این یک سازمان غیر دولتی است؟
و به طور کلی فضا سازی اتفاقاتی که در خلال قصه رخ میداد ومعرفی شخصیت‌ها بسیار بسیار ضعیف بود.
زمانی که میخونی با روحیه‌ی یک دختر جوان ایرانی طرف هستی اما احساسات دربیان هست اما دراصل خشک وخشن وسرسخت بعد وارد فضای کاری میشه من بیاد فیلم خارجی لیست سیاه افتادم سازمانی که یه مسن رئیس هست وکارهای حساس انجام میده وحتی زندگی شخصی شخصیتها خیلی راحت وآزادانه هست که مشخص نیست شخصیتها واقعا توایران ساکنن؟ چند جای قصه من ازخودم میپرسیدم بالاخره اینها کدوم کشور هستن؟
حقیقتا جالب نبود🫠
دث قااف
۱۳۹۹/۱۰/۱۰
کتاب قشنگی بود ولی نقص‌هایی هم داشت مثلا:
بعضی کلمات زیاد تکرار شده بودند مثل (ابرو، پلیور، سپید، دریا و...) اینکه شخصیت ماکان رو چند دفعه تکرار کرده بود که تی شرت سپیدی به تن داشت باعث میشه فکر کنیم اون جزو تی شرت لباس دیگه‌ای نداشته که از روش پلیور هم نپوشه و اونجور که از هوا گفته شده بود یا یا
باید پائیز میبوده آخرای تابستون یا اولای بهار یا آخرای زمستون اگه فصل رو میگفت بهتر بود
جملاتی هم زیاد تکرار شده بودند که بنظرم اگه فیلم هم بود باز یکم خسته گی داشت ولی نویسنده رو میشه درک کرد تخیل نویسنده خوب بود☺👍جملاتی مثل (پیشانیش را بوسیدم، ابرو بالا انداختم، ازت متنفرم و...)
اینکه یه نفر واسه خودش تو شمال ویلا کرایه کنه نشون میداد اونا از لحاظ پول مشکلی ندارن و تو کشورشون ارزونیه👍ولی بازهم گدا پیدا میشه
جملاتی به یاد ماندنی داشت خوب یادم نیست ولی منظور این بود که آدم وقتی میدونه میخواد اطرافیانش رو از دست بده رفتارش باهاشون تغییر میکنه..
اسم اهورا که در این داستان گفته میشد فکر میکنم منظور به دین زرتشت ایرانیان باستان بود که اسم خدا رو اهورا یا اهورا مزدا صدا میزدند و گمونم زمان داستان آینده بود شایدم نسبت به زمان ما فقط یکم پیشرفته تر بود اونجا که رفتن خواستگاریو اینا هم.. دینشون فکر نکنم اسلام بوده باشه و سازمانو اینا هم فکر نکنم از اونجور سازمانا تو ایران باشه
بعضی جاها گیج میشدم که این رفته زمانه گذشته یا حاله ولی بیشتر که خوندم متوجه شدم داستان رو هم تا آخر خوندم بعضی افراد خیلی معلوم نشد چه شخصیتی دارن کاش جلد دیگم داشت شخصیت اصلی مغرور بود ولی روبروی مردا کم نمیوورد دمش گرم این علامت (…) هم زیاد بود ولی چون داستان قشنگ بود من بخاطر همین پنج ستاره میدم اگه میشد بیشتر
MahsaAbdali
۱۴۰۱/۴/۲۶
سلام
رمان دروغی که تمان زندگیم بود رمانی با نوشته‌هایی گسترده و پیشوروی داستانی جالبی داشت
اما مضمون داستان اصلا جالب نبود
نوشته کاملا تخیلی و حتی دور از زاده‌ی ذهن یک شخص بود
و نکته‌ی قابل توجهی که در تمام رمان‌های ایرانی میبینم اینه که اسم ایران رو میبرن اما فضا رو کاملا به دور از روحیات و
ایران میسازن متاسفانه همین باعث میشه شئونات ایران و وجه‌ی اون در مقابل یک مخاطب خراب و غیر قابل توجیه بشه
اسم شخصیت‌ها ایرانی بود اما فضل اصلا ایرانی نبود
مشخص بود که منشاش فیلم‌های هالیوودی یا ترکیه ایی هستن و متاسفانه باید بگم قلم نویسنده برای پرورش داستانی جذاب ضعیف بود
اما همونطور که گفتم رمان روان نوشته شده بود و به نظرم اگر نویسنده کمی مطالعه‌ی بیشتر و واقعیت رو آمیخته‌ی قلم شون میکردن میتونست داستان بهتری به عمل بیاد
با تشکر
null null
۱۳۹۸/۱۰/۲۳
از نظر نگارشی نمیدونم چرا نویسنده این قدر سعی کرده که مثلا از کلمات فارسی استفاده کنه برای نمونه مثلا استفاده از کلمه اهورا به جای خدا خیلی نامتعارف بود و بی‌معنی مثلا یه جا گفته میشد من از اهورا میخواستم بعد جای دیگه نوشته شده از خدامه تکلیف نویسنده با خودش مشخص نیست به نظر من وقتی بعضی کلمات غیر فارسی به شکل عمیق وارد زبان ما شده وپذیرفته شده است لزومی نداره که با کلمات ناملموس فارسی بخوایم اونا رو جایگزین کنیم اونم به شکل دلخواه خیلی جاهای داستان کلمات غیر فارسی استفاده شده فقط نویسنده روی چند کلمه مثل اهورا، خوراک خیلی مانور داده که جای تعجب داره محتوای داستان هم به نظرم خیلی ضعیف بود و جذابیتی نداشت وبیش از حد غیر واقعی و رمانتیک!! !!!!!
مشاهده همه نظرات 1118

راهنمای مطالعه رمان دروغی که تمام زندگیم بود

برای دریافت رمان دروغی که تمام زندگیم بود و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.