معرفی و دانلود رایگان خلاصه کتاب چگونه قانون جذب را در زندگی خود فعال کنیم؟

معرفی خلاصه کتاب چگونه قانون جذب را در زندگی خود فعال کنیم؟

جک کنفیلد نویسنده‌ای پرفروش و سخنرانی کارآمد در خلاصه کتاب چگونه قانون جذب را در زندگی خود فعال کنیم؟ با ارائه‌ی مهم‌ترین آموزه‌های خود به شما یاد می‌دهد که چطور با بهره‌گیری از قانون جذب به شکلی آگاهانه مسیر زندگی خود را تغییر دهید و مسیرهایی تازه و رو به رشد را تجربه کنید. این اثر ترجمه‌ی یکی از سمینارهای جک کنفیلد است.

درباره‌ی خلاصه کتاب چگونه قانون جذب را در زندگی خود فعال کنیم:

«شما دقیقا همان چیزی هستید که بدان فکر می‌کنید». این اصل مهم ایده‌ای است که امروزه به آن قانون جذب گفته می‌شود. جک کنفیلد (Jack Canfield) یکی از بهترین متفکرانی‌ست که در این حوزه فعالیت و تحقیق نموده است. وی در خلاصه کتاب چگونه قانون جذب را در زندگی خود فعال کنیم؟ تمام نکات و مطالبی که در این باره نیازمند به دانستنش هستید را با شما در میان خواهد گذاشت.

چیزی که مانع از موفقیت و پیشرفت‌مان می‌شود، باورهای ما هستند. بایستی از خودتان بپرسید باورهای منفی ما چه هستند که مانع حرکتمان می‌شوند؟

رها شدن از افکار منفی و زندگی کردن در عالی‌ترین سطح ممکن، هدفی‌ست که هر فردی به صورت غریزی به دنبال آن است. اما متاسفانه افراد بسیار کمی هستند که برای رسیدن به این آرزوی خود تلاش می‌کنند. جک کنفیلد در این اثر به شما یاد می‌دهد که برای تحقق بخشیدن به خواسته‌هایتان باید تحولی اساسی در نوع نگرش و دیدگاهتان ایجاد کنید. باید بپذیرید که باورهای خودتان است که مانع پیشرفت و رشدتان می‌شود. پس از پذیرش این نکته است که تغییر اساسی آغاز می‌شود. زیرا دقیقا در همان زمان است که می‌توانید از خودتان بپرسید «حالا باید چه تحولی در سبک زندگی و عقاید خود به وجود آورم؟»

به یاد داشته باشید هر جای زمین که باشید و هر فکری که کنید به طور ناخواسته یک پیام به کل کائنات ارسال خواهید کرد و در زمان مناسب انعکاس این پیام‌ها به شما بازخواهد گشت. پس با برگزیدن هدف در زندگی و تمرکز بر اهدافتان به خواسته‌های خود دست پیدا کنید. فراموش نکنید هر رخداد و اتفاق بد در زندگی ما مملو از جنبه‌های مثبتی هستند که معمولا آن‌ها را نمی‌بینیم.

خلاصه کتاب چگونه قانون جذب را در زندگی خود فعال کنیم؟ برای چه کسانی مناسب است؟

این خلاصه کتاب برای افرادی مناسب است که قصد بهبود شرایط زندگی خود را دارند و می‌خواهند با بهره‌گیری از قانون جذب، به موفقیت برسند.

با جک کنفیلد بیشتر آشنا شویم:

وی از پرفروش‌ترین نویسندگان نیویورک تایمز است. آثار او عمدتاً درباره‌ی شیوه‌های تغییر زندگی‌اند. کنفیلد یکی از متخصصانِ به‌نام در حوزه‌ی قانون جذب است. او ضمناً سخنرانی چیره‌دست نیز هست. بنا بر گزارش مجله‌ی USA Today، کتاب‌های «سوپ جو برای روح» (به قلم کنفیلد)، یکی از برترین کتاب‌های جهان در دو دهه‌ی اخیر بوده است. از دیگر آثار مهم او می‌توان بدین عناوین اشاره کرد: «10 قانون موفقیت جک کنفیلد، ضربه‌های شفابخش، مبانی موفقیت».

در بخشی از خلاصه کتاب چگونه قانون جذب را در زندگی خود فعال کنیم؟ می‌خوانیم:

خیلی خوب. تصویری که اینجا می‌بینید عکس یه کوه یخه. کوه یخ نشان‌دهنده‌ی ذهن شماست. حدودا ده الی پانزده درصد از ذهن شما هوشیاره. همین الان شما دارید فکر می‌کنید، گوش می‌کنید. فکر می‌کنید که باید چیکار کنید، یا اینکه کِی می‌رسید خونه و این جور چیزا. در همین حال، ذهن ناخودآگاه شما کار قلب و تنفس شما رو کنترل می‌کنه و به هر حال فعاله. شما در حالت عادی نمی‌دونید توی پای راستتون چه خبره اما به محض اینکه من اسمشو می‌برم شما متوجهش می‌شید. یعنی از ناخودآگاه به خودآگاه منتقل می‌شه. تمرین مرغ دریایی و درل رو به خاطر بیارید. تصویری از قبل تو ذهنتون شکل گرفته و ثابت شده اما تو ناخودآگاه شماست و حتی نسبت بهش هشیار نیستید و نمی‌دونید که اون تصویر ملکه‌ی ذهنتون شده. اما اون همون چیزیه که شما رو کنترل می‌کنه. اگه قسمت بالایی کوه یخ رو یه موتور با 15 اسب بخار قدرت در نظر بگیریم، قسمت زیری 85 اسب بخار نیرو داره. اگه اونا در جهت مخالف همدیگرو بکشن، کدوم برنده می‌شن؟ مطمئناً قسمت زیرین برنده می‌شه.

برای همینم هست که شما باید با مثبت اندیشی، کار روی باور‌هاتون، تمرکز، کار روی تصویرسازی، تکرار، کتابایی که می‌خونید و برنامه‌هایی که نگاه می‌کنید مدیریت ناخودآگاهتونو در دست بگیرید. همه‌ی این کارها روی ذهن ناخودآگاهتون تأثیر میزارن. خب، ببینیم اینجا چی نوشته. اولین قدم اینه که نمی‌تونم آره، نمی‌تونم رو از گنجینه‌ی واژگانمون حذف کنیم. حالا بزارید یه داستان براتون تعریف کنم. همتون با آنتونی رابینز از طریق کتاباش یا برنامه‌های تلویزیونی آشنا هستید. اون بهتر از هر کسی که من می‌شناسم می‌تونه این مسئله رو برامون روشن کنه. یه بار اون تو نیویورک بود. این داستانو تو اولین کتاب سوپ جوجه برای روح هم تعریف کردم. اون از کارمنداش می‌خواد که برن یه وَن بگیرن تا باهاش 35 تا سبد مواد غذایی رو به هارلِم ببرن و به فقرا بدن. اون می‌ره که چند تا مصاحبه‌ی رادیویی و تلویزیونی انجام بده و وقتی بر می‌گرده از کارمنداش می‌پرسه پس وَن کجاست؟ اونا می‌گن نتونستیم پیدا کنیم. می‌گه چی؟ کارمندای من با این همه آموزشی که بهشون دادم نتونستن تو نیویورک که 12 میلیون آدم توش زندگی می‌کنن یه دونه وَن پیدا کنن؟!