نوشته ویکتور هوگو
بر خلاف اسم پر کننده نویسنده کتابی بود خالی از سر و ته بود و صرفا نوشتهی ناقص و توصیفی مبهم از حال و روز یک محکوم به اعدام است که سراسر توصیف موقعیت است خالی از چراییهای لازم و صرفا تولید سوال در ذهن میکند به عبارتی ساده (مثل فیلمهای اصغر فرهادی و خالی از سر و ته)
چرا محکوم به اعدام است؟
پیشهاش چه بود که مر از تفکرات مثبت بوده و کرباس زندگی را میآراسته؟
چرا به چنین روزی افتاده؟
دفاع وکیل مدافع چگونه بوده است؟
چرا جرم انقدر عمومیت داشته؟
چرا صحنه دادگاه انقدر مملو از آدم است؟
چرا انقدر نگهبان برای زندانی فراهم شده است؟
و هزاران چرای دیگر که بی جواب میماند؟
بر خلاف اسم پر کننده نویسنده کتابی بود خالی از سر و ته بود و صرفا نوشتهی ناقص و توصیفی مبهم از حال و روز یک محکوم به اعدام است که سراسر توصیف موقعیت است خالی از چراییهای لازم و صرفا تولید سوال در ذهن میکند به عبارتی ساده (مثل فیلمهای اصغر فرهادی و خالی از سر و ته)
چرا محکوم به اعدام است؟
پیشهاش چه بود که مر از تفکرات مثبت بوده و کرباس زندگی را میآراسته؟
چرا به چنین روزی افتاده؟
دفاع وکیل مدافع چگونه بوده است؟
چرا جرم انقدر عمومیت داشته؟
چرا صحنه دادگاه انقدر مملو از آدم است؟
چرا انقدر نگهبان برای زندانی فراهم شده است؟
و هزاران چرای دیگر که بی جواب میماند؟