ویکتور هوگو چندین بار چشمانداز گیوتین رو دیده و ناراحت بوده تا اینکه یه روز از جایی که یک محکوم به اعدام در انتظار یک اعدام از پیش برنامهریزی شده بوده، رد میشه و شروع به نوشتن "آخرین روز یک محکوم" میکنه و به سرعت اونو تموم میکنه و همین ماجراییه که حس و حال یه محکوم در روزهای آخر عمرش رو بیان میکنه و در کتابراه وجود داره.
سه سال بعد هوگو کتاب رو تکمیل میکنه، در این رمان طولانیتر، فردی که به اعدام محکوم شده خواستار بخشش مردم است تا بتونه بار دیگه همچون یک شهروند خوب به زندگی خود در کنار دختر سه سالهاش ادامه بده، اما مردم به شدت از وی متنفر هستند و میخوان که هر چه زودتر او اعدام بشه.
در کتاب طولانی گفتگوی فرد محکوم با کشیش که در آخرین لحظات برای آروم کردنش وارد زندان شده هم اومده.
به هر حال خوشحالی مردم از مرگ یه انسان برام عجییه.
سه سال بعد هوگو کتاب رو تکمیل میکنه، در این رمان طولانیتر، فردی که به اعدام محکوم شده خواستار بخشش مردم است تا بتونه بار دیگه همچون یک شهروند خوب به زندگی خود در کنار دختر سه سالهاش ادامه بده، اما مردم به شدت از وی متنفر هستند و میخوان که هر چه زودتر او اعدام بشه.
در کتاب طولانی گفتگوی فرد محکوم با کشیش که در آخرین لحظات برای آروم کردنش وارد زندان شده هم اومده.
به هر حال خوشحالی مردم از مرگ یه انسان برام عجییه.