معرفی و دانلود کتاب کارآموز جنگل ممنوعه: کتاب اول مجموعه اقلیم‌های افسانه‌ای

معرفی کتاب کارآموز جنگل ممنوعه: کتاب اول مجموعه اقلیم‌های افسانه‌ای

بارکلی تورن وقتی نشان گرگ‌باد را روی بازویش دید، فهمید که راه برگشتن به ملال‌شهر، شهری که در آن زندگی می‌کرد، از همیشه سخت‌تر شده است. کتاب کارآموز جنگل ممنوعه نوشته‌ی آماندا فودی جلد اول مجموعه‌ی اقلیم‌های افسانه‌ای، روایت پسری است که از یک پرورش‌دهنده‌ی قارچ به یک جادوگر تبدیل شده. این رمان ماجراجویانه‌ی نوجوان توانسته در سطح بین‌المللی فروش قابل‌توجهی داشته باشد.

درباره‌ی کتاب کارآموز جنگل ممنوعه

بارکلی همان پسر خروس جنگی‌ای بود که هیچکس در ملال‌شهر نمی‌خواست او را به خانه‌اش راه دهد. اما یک پرورش‌دهنده‌ی قارچ او را به کارآموزی قبول کرد. او و سلبی، یک کارآموز دیگر، باید به مأموریتی خطرناک در جنگل ممنوعه می‌رفتند تا قارچی کمیاب به نام مورکلای صبحگاهی را پیدا کنند. بارکلی با وجود شجاع بودنش، دلایل زیادی برای ترسیدن از جنگل ممنوعه داشت؛ چراکه تمام خانواده‌اش به دست موجودی افسانه‌ای به نام گراوالدور از بین رفته بودند. اما باوجوداین، هنوز سایه‌ی این موجودات جادویی از روی زندگی‌اش کنار نرفته بود.

وقتی جنگل تو را انتخاب می‌کند

کتاب کارآموز جنگل ممنوعه (The Accidental Apprentice) جلد اول مجموعه‌ی اقلیم‌های افسانه‌ای نوشته‌ی آماندا فودی (Amanda Foody) نقطه‌ی آغاز سفر هیجان انگیز بارکلی تورن است. او که می‌خواست یک پرورش‌دهنده‌ی قارچ مطرح شود، در یک مأموریت کل زندگی‌اش تغییر کرد. به صورت اتفاقی او در دام یک جادوگر افتاد و با گرگ‌باد عهدی جادویی بست.

او بدون اینکه حتی فکرش را بکند عضوی از جادوگران شده بود. جادوگرانی که حق پا گذاشتن به ملال‌شهر، جایی که بارکلی در آن زندگی می‌کرد و مردم آن جادو را ممنوع کرده بودند، را نداشتند. بارکلی برای باطل کردن این پیوند جادویی به شهر جادوگران می‌رود اما در این مسیر دوستان جدیدی پیدا می‌کند که او را به سوی تصمیماتی متفاوت سوق می‌دهند. آماندا فودی در این رمان فانتزی نوجوان، جهانی پرهیجان را ترسیم کرده که هر نوجوان ماجراجویی را به خودش جلب می‌کند. ترجمه‌ی روان آلا پاک‌عقیده در انتشارات دلتا به لذت خواندن این رمان فانتزی هیجان‌انگیز افزوده است.

جوایز و افتخارات کتاب کارآموز جنگل ممنوعه

• کتاب پرفروش بین‌المللی
• کتاب منتخب آمازون
• کتاب پرفروش نیویورک تایمز
• کتاب برگزیده‌ی کودکان سایت بارنز اند نوبل
• عنوان برگزیده بهترین کتاب کودک سال از انتشارات بنک استریت
• و...

نکوداشت‌های کتاب کارآموز جنگل ممنوعه

• سالم، دلنشین و لبریز از ماجراجویی. (نقدهای کِرکس)
• ترکیب ظرافت‌های تخیل با واقعیت‌های سخت زندگی، نخستین رمان نوجوان آماندا فودی را به‌عنوان جهانی فانتزی و عمیق معرفی می‌کند؛ جهانی سرشار از موجوداتی که هم ناشناخته‌اند و هم بسیار انسانی. اثری که عمیقا مخاطب را درگیر خودش می‌کند و آغازی خوش‌یمن برای یک مجموعه است. (هفته‌نامه‌ی ناشران، نقد ستاره‌دار)
• رمانی افسونگر! داستان‌های کلاسیک نوجوان را به یاد می‌آورد. با جهانی بسیار منحصربه‌فرد و مجذوب‌کننده و شخصیت‌هایی که واقعا می‌توانی طرفدارشان باشی! (کلاریبل آ. اورتگا، نویسنده‌ی کتاب جوخه ارواح)
• رمانی هیجان‌انگیز، ماجراجویانه و رام نشدنی! کارآموز جنگل ممنوعه مرا با بادها برد و وادارم کرد با آسمان زوزه بکشم. وقتی طبیعت وحشی صدایت می‌زند، باید گوش بدهی. (شان ایزلی، نویسنده کتاب‌های «هتلِ بین» و «کلید چیز گمشده»)

کتاب کارآموز جنگل ممنوعه برای شما مناسب است اگر

• طرفدار داستان‌هایی مانند ناتوان اثر لورن رابرتس یا انیمیشن چگونه اژدهای خود را پرورش دهیم هستید.
• نوجوانی هستید که به دنبال داستان‌های جادویی و فانتزی می‌گردید.
• می‌خواهید با خواندن رمانی هیجان‌انگیز حالتان را خوب کنید.

در بخشی از کتاب کارآموز جنگل ممنوعه: کتاب اول مجموعه اقلیم‌های افسانه‌ای می‌خوانیم

دختر چشم‌غره رفت. «شما اهالی شهر مثل یه قزل‌آلا هستین که بهمنِ چله‌ی زمستون رو نفرین می‌کنه.»

بارکلی با خونسردی گفت: «من که نفهمیدم چی گفتی!»

«خب به زبون مادری من معنی داره!» بارکلی از شنیدن لهجه‌ی عجیب دختر تعجب کرد. «منظورم اینه که نمک‌نشناس هستین. فکر می‌کنین کی قلمروتون رو از شر جونورها محافظت می‌کنه؟ فکر می‌کنین چه افسونی اون‌ها رو توی جنگل نگه می‌داره؟»

بارکلی به افسون اعتماد نداشت و مطمئن بود اگر اهالی ملال‌شهر از جادوی آن‌سوی دیوارهای شهرشان خبر داشتند، وحشت ‌می‌کردند.

دختر با عصبانیت فوتی کرد، رویش را از بارکلی برگرداند و روی ظرف‌های شیشه‌ای زیر درختِ افتاده خم شد. داخلشان چیزهای عجیبی بود؛ شاخه‌های درخت خاس با توت‌هایی شکل بلور، پرهایی با لبه‌های فلزی، حشره‌های مرده به بزرگی مشت بارکلی، تخم‌مرغی خال‌خالی توی کهربا و مایع لزج سبزی که حتی در سرمای زمستان می‌جوشید.

آخرین ظرف خالی بود. دختر بالایش ایستاد و توی خورجینش را گشت.

بارکلی نمی‌خواست با جادو سروکار داشته باشد، پس تندی برگشت و رفت سرِ تپه. سلبی آن جا منتظرش بود و پشت نزدیک‌ترین درخت کز کرده بود.

سلبی با ترس و وحشت گفت: «اژدها داره!»

بارکلی با عصبانیت گفت: «فکر کنم اژدهاش یه روز خودِ اون رو بخوره!»

دختر داد زد: «میتسی هیچ‌وقت من رو نمی‌خوره چون گیاه‌خواره!»