معرفی و دانلود کتاب اگر پرنده‌ها برمی‌گشتند

معرفی کتاب اگر پرنده‌ها برمی‌گشتند

کتاب اگر پرنده‌ها برمی‌گشتند نوشته‌ی کارلی سوروزیاک رمانی تأثیرگذار برای نوجوانان است که از خانواده و عشق می‌گوید. این داستان عاشقانه درباره‌ی دختر و پسری نوجوان و باهوش است که مسیر جستجوگری برای پیدا کردن افراد گمشده‌ی زندگی‌شان، آن‌ها را سر راه یکدیگر قرار می‌دهد تا در این مسیر رشد کنند و با نگاه تازه‌ای به زندگی بنگرند.

درباره‌ی کتاب اگر پرنده‌ها برمی‌گشتند

کارلی سوروزیاک (Carlie Sorosiak) رمان عاشقانه‌ی اگر پرنده‌ها برمی‌گشتند (If Birds Fly Back) را با روایت لینی آغاز می‌کند، دختری که از همان ابتدا، مخاطب از صحبت‌هایش پی می‌برد عاشق فیلم و طرفدار سرسخت آلوارو هررا است، مردی که از نظر او یکی از مرموزترین نویسندگان تاریخ سینماست. چون بعد از ناپدید شدن ناگهانی‌اش همه گمان می‌کردند مرده است اما حالا در پارکینگ خانه‌ی سالمندان در چند قدمی لینی دارد دور خودش تاب می‌خورد. بعد از اینکه گریس، خواهر لینی نیمه‌شب و بدون هیچ خبری، او و خانه را ترک کرد، لینی فهرستی تهیه کرد از افراد مشهوری که ناپدید شدند و هررا یکی از آن‌ها بود. شخصیتی که قرار است زندگی لینی را به سباستین گره بزند.

روایت یک جستجو که به عشق ختم می‌شود

سباستین راوی دیگر رمان نوجوان اگر پرنده‌های برمی‌گشتند، یک اخترفیزیک‌دان آماتور است، او می‌تواند به هر سؤالی درباره‌ی ستارگان و کهکشان‌ها جواب بدهد اما نمی‌تواند برای پرسش‌هایی درباره‌ی هویت پدرش و دلیل اینکه او را ترک کرده، جوابی بیابد. همین موضوع باعث می‌شود او نیز به آلوارو هررا ارتباط پیدا کند. جستجو برای پیدا کردن گمشده‌ی زندگی آشنایی لینی و سباستین را رقم می‌زند و مسیری را پیش رویشان قرار می‌دهد که آن‌ها را به سمت عشق و درک مفاهیم تازه‌ای در زندگی سوق می‌دهد.

کارلی سوروزیاک با نگارش این رمان عاشقانه‌ی نوجوان داستانی خلق می‌کند درباره‌ی جستجوگری و مهرورزی. او در رمان اگر پرنده‌ها برمی‌گشتند با نثری روان و طنزآلود از زاویه نگاه لینی و سباستین تلاقی دو زندگی را روایت می‌کند و خواننده‌ی نوجوان را به دل احساسات گرم بشری می‌برد تا قلبش را به لرزه درمی‌آورد. این داستان عاشقانه و خواندنی را نوشین دیانتی به فارسی برگردانده و انتشارات ایران بان برای چاپ آن اقدام کرده است.

نکوداشت‌های کتاب اگر پرنده‌ها برمی‌گشتند

• در این رمان دلنشین که درباره‌ی عشق و آدم‌های ناپدیدشده است، دو نوجوان با ویژگی‌های منحصربه‌فرد، سفر شخصی خود را آغاز می‌کنند اما در نهایت همدیگر را پیدا می‌کنند... اثری که طرفداران جان گرین، سارا دسن و جنی هان را به خود جذب خواهد کرد. (اسکول لایبرری ژورنال)
• یک داستان عاشقانه و منحصربه‌فرد و مبهوت‌کننده. درخشش آفتاب در هر صفحه مستقیم بر قلبت می‌تابد. کارلی سوروزیاک با نثری درخشان می‌نویسد. (هریت رویتر هاپگود، نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی)
• یک داستان عاشقانه‌ی شیرین با حجم فراوانی از احساس... طرفداران رمان‌های عاشقانه از این کتاب خوششان خواهد آمد. (بوک‌لیست)
• ترکیبی درگیرکننده درباره‌ی عشق و خودشناسی. (پابلیشرز ویکلی)

کتاب اگر پرنده‌ها برمی‌گشتند برای شما مناسب است اگر

• نوجوان هستید و به خواندن رمان عاشقانه علاقه دارید.
• دلتان می‌خواهد یک داستان عاشقانه حول محور زندگی دو نوجوان باهوش و منحصربه‌فرد بخوانید.
• در پی یک رمان نوجوان متفاوت می‌گردید که از مفاهیم مهمی مثل خانواده، از دست دادن، ترک شدن و تنها ماندن می‌گوید.

در بخشی از کتاب اگر پرنده‌ها برمی‌گشتند می‌خوانیم

وقتی متوجه می‌شود که من گیج شده‌ام می‌گوید: «آه ببخشید. بعضی وقت‌ها این کار رو می‌کنم.» با موهایش ورمی‌رود. انگار می‌تواند بیش از این به همشان بریزد. سخنرانی اسپیدی گنزالسی خودش را جمع‌بندی می‌کند. «یه مجموعه عکسه که ناسا با سفینه‌ی وویجر فرستاده فضا تا اگه کسی پیداش کنه درباره‌ی زندگی روی زمین چیزهایی دستگیرش بشه و یه‌جورهایی شبیه این آرزوئه که تنها نباشیم و با بقیه‌ی آدم‌ها یا غیرآدم‌ها ارتباط برقرار کنیم و یه‌جورهایی با این نامه‌ها یاد اون افتادم.» مکث برای نفس‌کشیدن. «ووووو حالا تو فکر می‌کنی من خل‌وچل‌ترین آدم روی زمین هستم.»

گوشه‌های لبم بالا می‌روند. «اوهوم، خیلی زیاد.»

سباستین سرش را بالا می‌برد، احتمالا به‌قصد خنده، اما سرش محکم می‌خورد به لبه‌ی کتابخانه‌ی چوبی که باعث می‌شود واقعا بزند زیر خنده. تمام صورتش درگیر خنده می‌شود؛ اتفاق مهمی است.

می‌گویم: «تو اونجا حالت خوبه؟»

می‌گوید: «کاملا عالی.» با دست پشت جمجمه‌اش را می‌مالد.

ازآنجاکه ذهنم حسابی درگیر ضربه‌ی کوچکی است که به سر سباستین خورده، و سباستین‌بودن عمومی سباستین، صدای در را نمی‌شنوم، اما بوی افترشِیو مثل لگد شتر بهم می‌خورد. جلوی در، آلوارو ایستاده است، چنگ‌زده به عصایی که عکس‌برگردان شعله دارد و آن را به کناری پرتاب می‌کند. تاحدی متعجب می‌شوم که آیا او واقعا برای راه‌رفتن نیاز به حمایت عصا دارد یا آن عصا اسلحه‌ای است برای دفعه‌ی بعدی که مارلا می‌کوشد سیگار برگش را توقیف کند. قسمت خوب ماجرا این است که پیراهن یقه‌بلندش انبوه موهای سینه‌اش را پوشانده، اما آن را پشت‌ورو پوشیده و خط‌های افقی‌اش با شلوارش که راه‌راه عمودی دارد هماهنگ است. شبیه آبنبات‌چوبی‌ای است که بازش کرده‌اند و بعد دوباره آن را اشتباهی بسته‌اند.