معرفی و دانلود کتاب شاید او درست میگوید
برای دانلود قانونی کتاب شاید او درست میگوید و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب شاید او درست میگوید
تهران آن روزها یعنی دورهی پادشاهان قاجار، شهری پرماجرا بود. پر از کوچههای پیچدرپیچ، قهوهخانههای شلوغ و آدمهایی با داستانهای عجیب و غریب. کتاب شاید او درست میگوید، یکی از هزاران قصهای است که درمورد پهلوانان و لوطیهای آن دوران نوشته شده است. با این تفاوت که در این داستان، زنان نیز به میدان میآیند و سخن میگویند. عادله خلیفی نویسندهی این کتاب، با زبانی ساده و قابل فهم، داستانی تاریخی برای نوجوانان روایت میکند که دغدغهمند و پرشور است.
دربارهی کتاب شاید او درست میگوید
کتاب شاید او درست میگوید، روایتی است عمیق از زندگی در تهران دوران قاجار، با شخصیتهای رنگارنگ در بستر تحولات اجتماعی. این داستان از منظر چندین راوی و عمدتاً پسربچهای به نام حسن روایت میشود. از ویژگیهای مثبت قلم عادله خلیفی میتوانیم به شخصیتپردازی عالی او در این رمان تاریخی نوجوانان اشاره کنیم.
ماجرای رمان اجتماعی شاید او درست میگوید از این قرار است که ابتدا حسن پس از مرگ پدر بنایش، توسط داییاش حسین آقا به مکتب فرستاده میشود. این پسربچه از ابتدا با ملای مکتب، از در ناسازگاری وارد میشود. ملا مردی ترشرو و عبوس است و تمامی شاگردان مکتب از دست او فراری هستند. اما حسن جسورتر از این حرفها است و میداند چطور بینی این مرد بداخلاق را به خاک بمالاند. او از دایی خود حسین آقا کمک میخواهد که مرد محبوبی است و همه او را به پهلوانی میشناسند؛ تا جایی که لقب حسین کرد شبستری را به او نسبت میدهند.
حسین آقا دغدغهی مردم محلهاش را دارد و یک لوطی به معنای سنتی کلمه است. فردی قوی، جوانمرد و حامی ضعیفان. حسین برخلاف ملا که به چیزی جز پول نمیاندیشد، معتقد است که قدرت واقعی در جوانمردی و ایستادگی است. عادله خلیفی با فضاسازی جذاب و پرداختن به جزئیات، به خوبی توانسته است داستانی پرکشش را برای نوجوانان علاقهمند به خواندن روایت کند. این نویسنده با افزودن شخصیت تازهای به نام امیرارسلان، ابعاد اجتماعی تازهای به داستان خود میبخشد. امیرارسلان جوانی آرمانگرا و اهل قلم است که با دغدغههای فکری و اجتماعیاش جسارت و تعهد را فریاد میزند. او با زنی به نام فرخلقا ازدواج میکند که شخصیتی بسیار جذاب و جالب توجه است.
سفر به دوران قاجار؛ مبارزهی لوطیها و زنان پیشرو بر علیه تاریکاندیشی
وجود یک شخصیت زن پیشرو به نام فرخلقا خانم در رمان شاید او درست میگوید، نشاندهندهی جسارت عادله خلیلی در خلق زنی است که بر خلاف جریان زمانهاش حرکت میکند. این زن نه تنها در حاشیه نمیماند، بلکه نقش فعالی در شکلگیری آیندهای روشنتر برای جامعه ایفا میکند. او دختر فریدون خان شمس، استاد ریاضی دارالفنون و همسر امیرارسلان، جوان آرمانگرای داستان است. فرخ لقا خانم برخلاف بسیاری از زنان آن دوره، دغدغهی آموزش و آگاهی زنان را دارد. او با جسارت و پشتکار، مدرسهای دخترانه تأسیس میکند.
طوبی دختری محصل و باهوش، در نیمهی دوم داستان بهعنوان راوی ظاهر میشود. او با نگاهی پخته و تأملبرانگیز، روایت را از زاویهی تازهای ادامه میدهد. برخلاف حسن که در ابتدای داستان، با شور و شیطنت کودکانهاش ماجراها را تعریف میکند، طوبی با صدایی آرامتر و اندیشمندانهتر، تجربههای خود را در مدرسهی دخترانهی فرخلقا خانم و مواجهه با واقعیتهای اجتماعی بازگو میکند. شخصیت این دختر نشاندهندهی تأثیر مستقیم تلاشهای فرخلقا خانم و امیرارسلان است.
با اوجگیری داستان، انتشار شبنامهها و مبارزه با استبداد، قهرمانان دچار آسیبهای عمیقی میشوند. کتاب شاید او درست میگوید، یک تراژدی پرمایه است. تراژدیای که سایهای از غم و اندوه بر محله میافکند اما درسهایی را برای مبارزه با بیعدالتی و تاریکاندیشی میآموزد. این داستان تاریخی اجتماعی از عادله خلیفی به همت انتشارات پرنده آبی منتشر شده و در دسترس شما عزیزان قرار گرفته است.
کتاب شاید او درست میگوید برای شما مناسب است اگر
- نوجوانی کتابخوان هستید که به داستانهای تاریخی علاقهمند است.
- میخواهید کتابی تاریخی و اجتماعی را به نوجوانی در نزدیکی خود هدیه دهید.
- بهعنوان یک دبیر تاریخ یا ادبیات، داستانهای تاریخی و اجتماعی ردهی سنی نوجوان برای شما جذابیت دارد و میخواهید این سبک از کتابها را بخوانید و به شاگردان خود معرفی کنید.
در بخشی از کتاب شاید او درست میگوید میخوانیم
حسین در را بست: «پس این رو بگو. قبلاً بتون راپورت دادن.» و براق شد طرف غلام و بهادر و کرم: «بوی پول بهتون خورده دم تکون میدین؟» عزیزآقا دستش را کشید: «چرا پرت و پلا میگی؟ همۀ اهل محل میدونن تو چهکار میکنی. لازم نی کسی خبرشو بده.» حسین نشست لب حوض: «شوما سالاری، سروری، ما هم خاک کف پات. جون حسین دست از سر من بردار. این همه لوطی تو این شهر ریخته، برو پی یکی دیگه.» عزیزآقا نشست کنارش: «آخه دوسِت دارم. نمیخوام بیراه بری. تازگی شنیدم قمر با ادارۀ خفیهنگاری سَروسِر پیدا کرده. نوچههای قمر تو قهوهخونهها و پاتوقها گوش وایمیسن. انگاری قضیه جدیه. از دربار خبر دارم شاه نگران سوءقصد به جونشه. داشحسین، قمر خیلی نالوطیه، کار دستت میده.» حسین بلند شد: «من پشتم به اون بالایی گرمه.»
عزیزآقا به نوچههایش اشاره کرد که کالسکهاش را آماده کنند و گفت: «مخم پُکید از بس باهات جدل کردم. خود دانی، از ما گفتن بود.» و دست گذاشت روی شانۀ حسین: «داش حسین کرد شبستری، نظرت عوض شد، میدونی کوجا پیدام کنی.» و بلند گفت: «مشدی، لااقل تو نصیحتش کن، حرف ما رو که قبول نداره! زبونت رو نشونش بده.» و از قهوهخانه بیرون رفت.
مشدی به پسرش اشاره کرد استکانها را جمع کند و به حسین گفت: «م... موب... بار... رکت... ب... باش... شه.» حسین تسبیح عزیزآقا را از توی شالش درآورد و گذاشت کف دست مشدی: «شیرینی داشمشدی شدنم مال تو.» مشدی دستش را گرفت طرف حسین: «ن... نه... پی... پیش... کش... شیه.» حسین خندۀ تلخی کرد: «بیغرض نبود.» و سرش را زیر انداخت که بیرون برود. غلام آرام گفت: «به حضرت عباس اوستا، ما پاسوختۀ شوماییم.» حسین تسبیح را از دور مچش بازکرد و توی دستش گرفت و یک دانه انداخت: «مگه نگفتم قسم نخورین؟! بیست دور نذر دارم. شوما هم نفری پنج دور بفرستین.» و بیرون رفت.
فهرست مطالب کتاب
1: ب، دو زِبَر بِنُ دو زیر بِنُ دو پیش بِن
2: لوطی موطی، پهلوون مهلوون
3: پژواک
4: حسین کرد شبستری
5: نون چارکی سه عباسی پنیر سیری دو عباسی
6: آن چیست که یک لحظه بگردد همه عالم؟
7: باسمهخانه
8: صندوقِ عدالت
9: شبنامه
10: فلک را عادت دیرینه این است...
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب شاید او درست میگوید |
نویسنده | عادله خلیفی |
ناشر چاپی | انتشارات پرنده آبی |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 144 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-436-588-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی نوجوان، کتابهای داستان و رمان اجتماعی نوجوان |