نقد، بررسی و نظرات کتاب مادام کاملیا - الکساندر دوما
4.4
36 رای
مرتبسازی: پیشفرض
ZAHRA
۱۴۰۴/۰۹/۲۳
00
یکی از بهترین رمانهایی که خوندم تاثیرگذار بود تحولات عظیمی در شخصیتهای اصلی داستان شکل گرفت با عشق با بیماری و مرگ و جالب تر از همه این بودش که این داستان کاملا واقعی هستش و یه زمانی اتفاق افتاده و الکساندر دوما با دید عمیق و تاثیرگذار یه بخشی از زندگیشو نوشته من حتی گریه کردم با این کتاب، مارگرت اسم مستعار شخصیت واقعی به اسم ماری دوپلسیس هستش تو ۲۳ سالگی میمیره و رمان مادام کاملیا الهام گرفته از زندگی این خانوم هستش بعدها هم اپرای لاتراویاتا به معنی زن گمراه و چندین فیلم و... از زندگی ایشون الهام گرفتند ولی جرقه همه اینها الکساندر دوما بود با اینکه این خانم سنش کم بود زمان مرگ درسش برام این بود هیچ کس اشتباهات تورو نمیبخشه و هر کار بدی کنی تا ابد تورو با اون کار میشناسن این واقعیت زندگی همه ماست و مردم به راحتی قضاوت میکنند داستان غم انگیزی بود با واقعیتهای تکان دهنده که تا مدتها خواننده رو درگیر میکنه
آخ آخ از این کتاب خوشم امد🌹کتاب مادام کاملیا وایب فیلم های قدیمی رو میده مثله برباد رفتهمادام گوتیه زنی بدکاره و مریض است که در پاریس زندگی اشرافی برای خودش درست کرده و زندگی میکنهاما عاشق نمیشه همه اونو بخاطر زیبای و غرور میخوانیه روزی با جونی به اسم ارمان اشنا میشهو داستان درباره ی عشق و اتفاقات بین انهاستباهم به روستا های پاریس میرن و زندگی میکننعاشق هم میشنارمان واقعا عاشق مادام گوتیه بودماادام گوتیه ام عاشق ارمان بوداما دست سرنوشت نذاشت به هم برسن وقتی دراوج خوشبختی بودنحال مادام گوتیه رو به بهبودی بودبرای اینده برنامه داشتن اپارتمان کوچکی اجاره کنن و زندگی کنن پدر ارمان امد و از گوتیه خواهش کرد که بهش رحم کنه و بذاره پسرش پیشش برگرده ابروی خانواده اش نره ودخترش بتونه با مردی رده بالا ازدواج کنه گوتیه از عشق زیادش به ارمان اونو رها کردنامه ی نوشت که دیگه اونو نمیخوادبعد در تنهای براثر بیماریش در جوانیبا سرفه های زیاد فوت میکنههرروز برای ارمان که رفته بوده به شرق اسیا نامه مینوشته و از تنهایش میگفتوقتی ارمان برمیگرده کار از کار گذشته و عشقش فوت شدهممنون از کتابراه
وای چه داستان عجیب و غم انگیزی بود. قلم دومای پسر رو دوست داشتم مثل پدرش با استعداد بوده. زندگی زنی بدکاره که حرص و طمع پول و جواهرات و اسباب لوکس زندگی باعث شده بود دائما بدهکار باشه. و نشاندهندهی اینه که چقدر آدمیزاد طماعه. مبالغی که ذکر شده در اون روزگار بسیار هنگفت بوده و زنی که با وجود حمایت دوک پیر اصلا خودش رو مدیون اون مرد نمیدونسته و غرق در آلودگی و گناه بوده. و آرمان پسری خام و جوان و احمق که بدون ملاحظهی شرافت خانوادگیش در اون دوره عاشق چنین آدمی میشه. ولی پایان داستان خیلی غم انگیز بود. و در آخر عمر مارگاریت از اون همه حرص و طمع و وسایل لوکس و فساد اخلاقی، فقط کلی قرض و بدنامی براش باقی موند. خیلی کتابش تاثیر گذار و قابل تا'مل بود.
