نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی چشمه - توران صادقی

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
noori Ijadi
۱۴۰۳/۵/۱۲
داستان برمبنای حرکتی برآمده ازسنت‌ها شکل می‌گیرد و گسترش پیدا می‌کند. شخصیت زنً نازا در اتفاقی نادر متوجه می‌شود نوزادی کهبه دلیل مرگ قرار است به خاکبسپرند، زندهاست و به توصیه بانو قرار می‌شود کهبه آبادی دیگری بروند و درحقیقتبچه را صاحب شوند. داشتان شروع مناسبی دارد و هر چند اطلاعات تا حدی، مقدمه‌وار روایت شده‌اند ولی قابل قبول هستند. گسترش داستان می‌توانست بیشتر به روحیات زن نازا بپردازد تا بر باورپذیری پایان بندی داستان بیفزاید. دو نکته نیز در متن اثر به چشم می‌آید: الف-بانو دستیار قابله بوده و علاوه بر کسب تجربه‌های فراوان، آگاهی یا اشنایی با علوم روز دارد و تشخیص داده که زایو را باید به بیمارستان ببرند. با توضیحی که درباره وضع جسمانی و فیزیکی او می‌دهد به نظرم مرگ او محتمل‌تر از مرگ نوزادانش بوده. ب- در شرایطی که شهر و بیمارستان در نزدیکی روستا هست، چطور این دو زن می‌توانند خودشان را در آبادی یا روستای دیگری گم و گور کنند؟ امکانات شهری و نزدیک بودن به شهر، یعنی در جهان مدرن زیستن و صد البته شناسنامه داشتن. از طرفی شوهر زن و خانواده‌های وابسته در ده یا روستا حتما دنبال‌شان می‌گردند، پس برای زن باتجربه‌ای مثل بانو انتخاب چنین تصمیمی در پایان، منطقی نیست (در جهانِ این داستان). به نظرم داستان شتابزده به پایان می‌رسد.
A.asgari
۱۴۰۳/۵/۱۰
خطر اسپویل:
کتاب چشمه عجیب بود اینکه مردم اون روستا اعتقاد داشتن زن نازا بچه رو دفن کنه قلب ادمو درد میاورد زنی که خودش فرزندی نداشته و حالا باید بچه ی مرده ی مردم و خاک کنه وقتی به زن میگن بچه های دوقلویی که سر زا رفتن و دفن کن حتی هوا هم عجیب و غریب بوداعتقاد داشتن باید سر چشمه بچه هایی نوزاد و خاک کنن و وقتی داشتن بچه هارو غسل میدادن یکی از بچه ها تکانی میخوره و میفهمن که زنده است و زنها بهم میگن بیا بچه رو خودمون بزرگ کنیم و اونا که فکر میکنن بچه ها فوت کردن اما امان از دل مادر جوانی که داغ ۲ تا بچه به دلش مانده درسته این زن بچه نداشت باهاش کنار امده وگذشته اما اون مادر جوانی که درد زایمان و کشیده و بچه هاش مردن و فک میکنه مردن بیشتر از نظر من گناه داره هرچند اخر کتاب باز بود اما به نظرم باید بچه رو به مادر اصلیش میدادن ممنون از کتابراه
زری بانو
۱۴۰۳/۵/۲۵
داستان در مورد دو نوزاد دوقلویی بود که سر زایمان مادر فلک زده شون از دست می‌رن و طبق رسم و رسوم کم خردانه‌ی اهالی روستا باید بدست مادران سابقی در سر چشمه دفن شوند که خودشون داغ نوزاد دیده بودن. یکم با افکار من مغایرت داشت چون نوزادی که بهر دلیل دچار شوک ایست قلبی یا تنفس می‌شه، وقتی به زندگی برمی گرده باید بشدت گریه کنه نه اینکه وانمود کنه از خواب ناز بیدار شده. تصمیم نا بخردانه بانو هم دور از عقل و تفکر بود ولی بهر حال پایان متأثر کننده و یکم خنده داری داشت. سپاس از کتابراه که لحظات کتابخوندن مارو افزایش داده
محمدرضا طیب زاده مقدم
۱۴۰۳/۶/۴
با سلام. داستان بسیار جالبی بود ۱_. زنده شدن نوزاد. ۲_ حس مادرانی که فرزند ازدست داده‌اند و باید از هم جدا شوند بی آنکه لذت بزرگ شدن کودک را ببینند ۳_ تفهیم غم نداشتن نوزاد و عدم حس مادری. و. و آن حس جدایی و درد که این زن باید وظیفه دفن رو به عهده داشته باشه ۴_ حس زیبای آن عمر از دست رفته و انتظار مادر شدن در حین دفن. (داستان کوتاه وگویا)
بیگی
۱۴۰۳/۵/۱۵
داستان خوبی بود. خرافات در زندگی افراد جامعه کم وبیش وجود دارد. ولی اگر در قلب خود خدا را باور داشته باشیم از این معظل میتوانیم دور بمانیم. و به رحمت خداوند (گریه کردن نوزاد قبل دفن شدن) ایمان بیاوریم.
فرییا جمالی
۱۴۰۳/۵/۸
داستان بسیار عالی بود ولی چرا این گوینده‌ها اینقدر ناشی هستند. صدای گوینده خیلی پایین و بی کیفیت بود. کاش کمی روی صداگذاری‌ها کار بشه که اینقدر از جذابیت داستان کم نشه. اگه کتاب صوتی نمیبود صد درصد عال میدادم.
Mina
۱۴۰۳/۴/۲۵
داستان قشنگ بود دوسش داشتم خوشحال شدم که نوزاد زنده هست فقط تا جایی که بچه زنده هست بانو میبره تمام شد
و متوجه نشدم هردوقلو زنده بودن با یکیش؟
و ادامه داره با نه
ندا ونه بینی
۱۴۰۳/۴/۲۴
داستان دو زن نابارور که در حسرت بچه هستند و رسم و رسوم عجیب روستایی که بچه‌های مرده رو باید این زنان دفن کنند تا دامنشون سبز بشه ‌.
یک بار که داشتن دفن میکردن....
مهدی ب
۱۴۰۳/۶/۲
با اینکه داستان خوب بود اما کاش راوی قبل از خوانش تلفظ درست کلمات را بررسی می‌کرد. همچنین دادن افکت به صدای راوی آن هم در کل داستان جالب نبود.
زری
۱۴۰۳/۵/۱۸
کتاب صوتی بسیار جالب است اما کاش آن را طولانی تر میکردند
داستان راجب زن نازا بود که با دفن نوزاد‌های فوت شده به عقیده مردم روستا شاید بچه دار شوند.
لیلی
۱۴۰۳/۴/۲۹
خوب بود ولی کاش درمورد هرد و‌ نوزاد توضیح داده میشد انتهای داستان کلا نوزاد دوم فراموش شد و‌ هیچ توضیحی در موردش نبود
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۶/۲۰
برای من که داستان خوب و در عین حال غم انگیز و در عین واقعیت حال بعضی‌ها هم هست، زیاد تعجب ندارد!!!
ممنون از کتابراه
فاطمه یعقوبی
۱۴۰۳/۴/۲۹
آخرکتاب، مشخص نکردنداون بچه چی شد؟ یامثال، گفته شدقبلاآب چشمه یه بچه روبرده!!! آب چشمه اونقدرزیادنیست که بچه روآب ببره.
حامد
۱۴۰۳/۵/۲۴
با تشکر از زحمات شما، کتاب خوبی بود، ولی کاش گوینده کمی روان تر بود و صدای بهتری داشت
شیدا عبدالملکی
۱۴۰۳/۵/۱۹
داستان زیبا اما گوینده افتضاح این چه طرز خوندنه واقعا متاسفم
کاربر ف
۱۴۰۳/۵/۱۷
داستان جالبی از خرافه پرستی بعضی از مردم سرزمین هاست که در انتها جالبتر هم میشود.
پیمان زارعی
۱۴۰۳/۵/۱۴
خیلی خوب بود، واقعا هروقت خدا اراده کنه هرغیر ممکنی ممکن میشه اراده خداوند بود ان بچه زنده بماند
Negar Ghaffarpoor
۱۴۰۳/۵/۱۱
من باور دارم خدا یه جاهایی وسط چه کنم‌های بی پایانمون پیداش میشه و این اسمش معجزه اس
امیر متین
۱۴۰۳/۶/۱۷
معلوم نشد اون یکی دوقلوی شد زنده موند یا مرد ودفنش کردن؟؟؟ راوی هم خیلی ضعیف بود
Sadaf Gazan
۱۴۰۳/۵/۲۷
خیلی داستان غم انگیز و احساسی بود به تمامی مادران عزیز پیشنهادش میکنم
رویا
۱۴۰۳/۵/۲۵
داستان خیلی زیبایی داشت همراه با گویندگی عالی زیبا تر هم شد.
ملودی جمالی
۱۴۰۳/۵/۱۶
پایانش هم با عقل جور در نمیومد من منتظر بودم هنوز ادامه داشته باشه
احمد مسعودیان
۱۴۰۳/۵/۱۳
با سلام و خسته نباشید. از نظر من کیفیت صدا و اجرای آن خوب است متشکرم.
مرمر
۱۴۰۳/۵/۱۰
داستان قشنگ و جالب بود ولی راوی اصلا خوب نبود
شیدا شابویی
۱۴۰۳/۴/۲۳
حاجی عالیه مخصوصا وقتی که راز هاش رو فاش میکنه (:
Amin
۱۴۰۳/۵/۱۷
سلام خیلی عالی ومفید بود از دوستان کتابراه متشکرم
مریم رستگار
۱۴۰۳/۵/۱۱
قصه جالبی داشت دوست دارم بدونم واقعا همچین رسمی وجود داره؟
Ghadir
۱۴۰۳/۶/۱۵
زیاد مفهومی را نرساند
خدیجه خلیفی
۱۴۰۳/۶/۱۳
بدنبود. خرافات جهان سومی ها
وانیا نظافت
۱۴۰۳/۶/۹
خوب بود ولی عجیب و ناراحت کننده
محمودی
۱۴۰۳/۵/۱۹
صدای راوی ضعیف بود ولی داستان قشنگ بود.
م فراهانی
۱۴۰۳/۵/۸
انتها داستان باز بود
شهناز کرمی
۱۴۰۳/۵/۶
خوشم اومد، اما خیلی کوتاه بود
فاطمه زارعی
۱۴۰۳/۵/۲
داستان کوتاه بسیار خوبی بود
خلیل عطائی
۱۴۰۳/۶/۲۸
داستان کوتاه هست.
nona
۱۴۰۳/۵/۱۰
چه قشنگ بود خیلی