نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی در مرداد برف میبارید - مهدیه سهرابی
4.2
60 رای
مرتبسازی: پیشفرض
A.asgari
۱۴۰۳/۰۴/۱۸
00
من خیلی از این کتاب خوشم امد موضوع جدیدی داشت صدای راوی خیلی خوب بود و دوست داشتم کتاب درباره ی دختری بود که پدر و مادرش از هم جدا شده ان و مادری که بخاطر خودش الکی اینده ی بچه شو بهونه کرد و جدا شد ازدواج کرد و مهاجرت کرد دختری که نه پدرش قبولش کرد و نه مادرش و باخاله ی خودش زندگی میکرد و حالا خاله شم از دست داده و همش تصور میکنه خالش کنارشه با اینکه مرداد ماهه و گرمه ولی دختر احساس سرما میکنه از نبود خالش لاورش نمیشه ۴۰ روزه گذشته مادرش برمیگرده بعد از ۸ سال و بهش میگه دخترم اما بهش میگه دخترت مرده و نمیشناسمت وپدرش هم برمیگرده پیشش پدر و مادری که دوستش نداشتن الان بخاطر ازثی که خالش براش به ارث گذاشته میخوان دختر و پیش خودشون ببرن و شکایت میکنن و میرن دادگاه حرفهای که دختر تویه دادگاه زد خیلی عالی بود و غم انگیز بود و اینکه دادگاه دخترو فرستاد تا به پرورشگاه بره و وقتی ۱۸ سالش شد برگرده خونه ی خالش کتاب خوبی بود ممنون از کتابراه
اتفاقا صدای گوینده عالی و خیلی مفهموم بود از داستان خیلی خوشم اومد. وقتی شنیدم کارشون ب دادگاه کشید دوست داشتم اونجا میبودم و مامان باباشو خفه میکردم ولی حرفای دختر تو دادگاه ارومم کرد و همش حق بود باااینکه یه ذره از سختیهایی ک کشید هم نبود. هرکس داستان رو بخونه میتونه خودشو جای دختر حس کنه ولی خداروشکر پرورشگاه رفتن هزار برابر بهتر از اینه که با مامان و باباش میبود واقعا برای همچین پدرو مادری متاسفم خیلی دلم گرفت و اشک ریختم برای این دختره امیدوارم تت ۱۸ سالگیش یه خانوم موفقی بشه برا خودش و شریک زندگی خوبی برعکس مامان و باباش پیدا کنه ک زندگیشو باهاش ادامه بده
داستا زیبایی بود و عنوان زیباتری هم داشت. دختری که والدینش اون رو در کودکی رها میکنند و توسط خالهاش بزرگ میشه، اما بعد از فوت خالهاش، پدر و مادرش به خاطر مال و اموالی که به دخترشون ارث رسیده، برمیگردند ولی دختر اونها رو نمیپذیره. در ابتدای قصه از شنیدن کلمهی مادام تعجب کردم ولی بعد که اشاره شد پدر خالهی ناتنی دختر ارمنی بوده تا حدودی این مسئله توجیه شد. این که در هوای گرم مرداد ماه، دختر احساس سرمای شدیدی داره و به نظرش میاد که برف میباره خیلی هنرمندانه موضوع فقدان و سوگ رو نشون میده.
باسلام خدمت دوستان کتاب و همراهانه کتابراه. روایت کتاب داستان کودکان طلاق است. کودکانی که گاه به وسیله و شئ تبدیل میشوند برای آزار یکدیگر والدین که هر کدام صاحب این وسیله خود را میدانند. افسوس که درک نمیشود که انسان تشکیل شده از عشق و محبت و احساس و خاطرات. کاش درک کنیم که این کودکان انسان هستند و نه کالا و وسیله. ممنون از کتابراه عزیز
داستان در مورد همه آدمها حرف می زد که هر کدام در وهله ی اول بدنبال سود و منفعت خودشون هستن. از پدر و مادر فرزند گرفته تا خاله و خود شخصیت اصلی. و در پایان اینکه دادگاه بدنبال منفعت و آرامش دختر بی سر پرست شده و تنها رأی صادر کرد، برای من قابل قبول و پسندیده بود. صدا گذاری و توصیف فضا رو دوست داشتم و پسندیده بود.