نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مامان و مازیار - رعنا سلیمانی
3.7
32 رای
مرتبسازی: پیشفرض
A.asgari
۱۴۰۳/۰۵/۰۲
00
داستان خوبی بود داستان در باره ی مادری بود که بیوه شده بود افسردگی داشت از تنهایی ترسیده بود و عاشق شده بودو دخترش رو سدی جلوی ازدواج خود با مازیار میدید و بیشتر از ترس تنها شدنش بودیک برادر هم داشت که فکرش فقط رفتن به امریکا بود و رویای امریکا رفتن داشت خوشبختی رو اونجا حس میکرد معتاد شده بود و جلوی بچه حرفایی میزد یا کارهای میکرد که اصلا مناسب نبودو بعدا به جنگ میره ومیمیره و مادر ش بیشتر احساس تنهایی میکنه و افسردگیش بیشتر میشه مازیار هم که عاشق مادرش بود ولی حرفهای بقیه بیشتر براش مهم بود هر روز مادرشو ترک میکرد و باز برمیگشت انگار خسته شده بود از حس زیاد وابستگی زن به خودش مادری افسرده که یک روز به دخترش میگفت اگه تو نبودی با مازیار ازدواج میکردم اگه نبودی میرفتم امریکا و یک روز میگف منو تنها نذاریا خداراشکر که تورا دارم یه خانمی هم بود به اسم شنی که عاشق داییش بود و بعد از مرگ دایش کمتر بهش سر میزد و وقتی مادرش خود کشی کرده بود تنها کسی که میشناخت همون بودخیلی از پدرش سوال کرد ولی کسی جوابشو نمیداد اخرشم عکس شنی رو تویه روزنامه صفحه ی حوادث دید ممنون از کتابراه
کتاب صوتی مامان و مازیار نوشتهی رعنا سلیمانی است و خانم سحر خسروزاده آن را روایت کرده است. داستان را دختری که با مادرش زندگی میکند روایت میکند مادری که افسرده است و بی دلیل گریه میکند و دوست دارد با مازیار ازدواج کند و دخترش را مانع و سدی در مقابل این ازدواج میداند و دایی که معتاد است و جلوی خواهرزادهی کم سن و سالش مواد تزریق میکند و سودای رفتن به خارج را دارد و به سربازی میرود و در نهایت جنازهاش را میآورند و این باعث افسردگی بیشتر خواهرش میشود و با رفتن مازیار او بیشتر افسرده میشود و آخر هم خودش را میکشد و دختر میماند با دوست مادرش شهناز که او هم دیگر بعد از مرگ مامان کمتر به دختر سرمیزند تا اینکه او هم میمیرد و عکسش را برای شناسایی جسدش در صفحه حوادث روزنامه میاندازند و دختر در این دنیای بزرگ بی کس و کار و تنها میماند و نمیداند پدرش کیست و چه آیندهای در انتظارش است و.....
با تشکر از کتابراه عزیز و کانون فرهنگی چوک
با تشکر از کتابراه عزیز و کانون فرهنگی چوک
خطر اسپویل:
داستان درباره دختری است که مادری افسرده و دایی معتادی دارد. پدرش در زندگیش حضور ندارد، مادرش با شخصی به نام مازیار و دایی اش هم با زنی به نام شنی ارتباط دارد. محیط زندگی دختر از همان کودکی، محیط نامناسبی است و گویا این دختربچه علاوه بر نقش فرزندی، برای مادرش مادری هم میکند. اطرافیان او فقط به فکر خودشان و خوشگذرانیهایشان هستند و اگر کسی را هم دوست داشتند، به خاطر خودشان بود نه خود آن شخص. دختر قصه با وجود آدمهای دوروبرش به شدت تنهاست و با مرگ مادر و داییش و رفتن مازیار و شنی تنهاتر هم میشود. در کل این قصه را دوست داشتم و توصیه میکنم.
داستان درباره دختری است که مادری افسرده و دایی معتادی دارد. پدرش در زندگیش حضور ندارد، مادرش با شخصی به نام مازیار و دایی اش هم با زنی به نام شنی ارتباط دارد. محیط زندگی دختر از همان کودکی، محیط نامناسبی است و گویا این دختربچه علاوه بر نقش فرزندی، برای مادرش مادری هم میکند. اطرافیان او فقط به فکر خودشان و خوشگذرانیهایشان هستند و اگر کسی را هم دوست داشتند، به خاطر خودشان بود نه خود آن شخص. دختر قصه با وجود آدمهای دوروبرش به شدت تنهاست و با مرگ مادر و داییش و رفتن مازیار و شنی تنهاتر هم میشود. در کل این قصه را دوست داشتم و توصیه میکنم.
برداشت من از داستان این بود که اگر اصل و نسب خاص و معتبر داشته باشی و نسبت به آدمهای معمولی از زیبایی چهره هم برخوردار باشی ولی در ناخودآگاه ضمیرت برای کم و کسری ها و ناکامی هات دنبال مقصری غیر از خودت بگردی و توانایی های خودتو نبینی و گوهر وجود خودتو پیدا نکنی، انسان بد بختی خواهی بود که انزوا و طرد شدگی و حقیر بودن تو رو به کام مرگ و نیستی و نابودی خواهد کشاند.
دلم خیلی برای دختره میسوزه. اگه مازیار واقعا مامانشو دوست داشت خستگی از وابستگی دیگه چیه؟ اگه واقعا عاشقش بود حرف مردم دیگ ارزش نداره بیچاره فقط دختره که آینده اش رو چیکار کنه و تنهایی باید بزرگش و همه چی رو با دوش بکشه ولی میتونی کارت ملی یا شناسنامه شو ببینه که پدرشو بشناسه که پدره اگه زنده بود هم نباید دخترشو ول میکرد
باسلام خدمت دوستان کتاب و همراهانه کتابراه. داستان خانوم سلیمانی اشاره داره به بخش اعظم مشکلات جامعه که بشکل ناهنجاری و جرم وجنایت درمی آید. درد هایی از قبیل کودک همسری، طلاق و فرزندطلاق، اعتیادومشکلات روحی و روانیه این دردها که وقتی لبریز میشه تغییر شکل میده میشه خودزنی و خودکشی. ممنونم از کتابراه و دست اندرکاران محترم