نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی کیمیا؛ دختر مولانا - ولید علاء الدین
3.3
49 رای
مرتبسازی: پیشفرض
📚هستی لک 📚
۱۴۰۲/۱۰/۰۴
31
سلام درود خدمت خانواده محترم و فرهیخته کتابراه راستش شنیدن این کتاب باعث شد دیدگاهم نسبت به مولانا و شمس تبریز تغییر کنه چون قبلش کتاب ملت عشق و خوانده و شنیده بودم اما این کتاب درست نقطهی عکس ۴۸ قانون ملت عشق هست و یک جور گیجی و گمی پیدا کردم از طرفی یاد رمان بامداد خمار افتادم که چقدر زیبا و باقلمی پرقدرت نوشته شده بعد از آن نویسندهی دیگری بدون رعایت حقوق نویسنده رمانی به نام شب سراب مینویسه که دقیقا بر عکس بامداد خمار نوشته شده و قصد داشت کلا شخصیت مثبت کتاب و به منفی تبدیل کرده و از نظر من پوچ بود همان بامداد خمار با ارزش تر هست حالا سوال من این است چطور بفهمم بین کتاب ملت عشق و کیمیا کدام درست است البته در پاسخ به سوالم باید بگویم نقدی را خواندم در مورد کتاب ملت عشق که چرا همهی واقعیت و نگفتید و چرا دختر خوانده مولانا را انقدر حقیر شمرده حالا باز هم نمیدونم چطور باید درست و غلط این دو روایت و بفهمم و اینکه آیا باید رمان کیمیا را جزئیات روایت نشده و جا مانده از رمان ملت عشق بدانم یا چی ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
خب نویسنده به شدت تلاش کرد که حسادت عامهی مردم ۸۰۰ سال قبل به شمس و مولانا رو به این عصر بکشونه و موفق هم شد. کیمیا دختر کراخاتون از شوهر اولش بوده که رومی هم بوده بعد از مرگ شوهرش با مولانا ازدواج میکنه، خب با توجه به نجابتو زیباییای که داشته برادرش علاالدین بهش علاقمند میشه ولی اون چون به چشم برادر میدید نمیتونست علاقشو بپذیره، بنابراین از شمس میخواد که باهاش ازدواج کنه، شمس هم برای خودش اون موقع محبوبیتی داشته که توجه همه رو جلب میکرده و به طبع حسادت رو هم همینطور… کیمیا به قدری شمس رو دوست داشته که میگن وقتی شمس ازش ناراحت میشه اون از این مسئله مریض میشه و میمیره، بعد شمس هم یه هفته نمیشه که کلا دیگه از پیش مولانا میره و بعد خبر مرگش از سمت خوی (ترکستان) به مولانا میرسه. و این نشون میده که شمس هم کیمیارو دوست داشته. خب تاریخ تکرار میشه! قبلا هم این اتفاق برعکسش افتاده خدیجه ۵۰ وچند ساله از محمد (ص) ۲۵ ساله میخواد که باهاش ازدواج کنه دلباخته میشه چون همیشه محجوبها محبوبند❤️ یجا حجب عرفان میاره یه جا حجب امانت داری میاره و … کیمیا بعد از ازدواج با شمس مورد تمسخر زنان شهر قرار میگیره که چرا با یه پیرمرد ازدواج کرده؟! و چرا همهی اون خاستگارای جوان رو رد کرده بخاطره یه پیرمرد؟! و به همین علت بهش لقب کیمیای دیوانه رو داده بودن، و فقط عشق واقعیه که میتونه این موضوع رو تاب بیاره و نه اجبار.
درود بر همه دوستان کتاب من زیاد نتونستم ارتباط بگیرم شاید قلم آقای مترجم وخوانش بسیار زیبای راوی من رو برای به پایان رسوندن کتاب راهنمایی کرد کتابی تخیلی بود نویسنده به قضاوت مولانا پرداخته بود در صورتی که او هم همانند دیگر انسانها جایز الخطا بوده و تا آن جا که من اطلاع داشتم کیمیا دختر خوانده مولانا ودختر واقعی کراخاتون همسر مولانا بوده و ۲۵سال سن داشته و آنقدر بالغ بوده که بتواند برای آیندهاش تصمیم بگیرد البته در آن سالها جامعه مرد سالار این گونه ازدواجها قابل پیش بینی بوده در کل داستان از دید من روایت جالبی از زندگی شاعر بزرگی چون مولانا نبود
با سلام. این کتاب اصلا برایم جالب نبود. چون نویسنده این کتاب بر عکس الیف شافاک عمل کرده بود و تمام دیدگاه ما رو نسبت به شمس تبریزی و مولانا تغییر داد من تازه شروع کردم به شناخت شمس تبریزی و مولانا و این کتاب باعث شده دودل بشم لطفاًاگر کتابی هست که میتونه برای هر چه بهتر شناختن شمس و مولانا کمکم کنه لطفاً به من معرفی کنید چون چیزهایی که من از شمس و مولانا شنیدم مغایرت داره با کتاب کیمیا
با خوندن این کتاب دچار یک درگیری ذهنی شدم چون از یک طرف هر چیزی که خوانده و شنیده بودم در مدح و بزرگی مولانا و شمس بود و یک جور تعصب ناخوداگاه ذهنی نمی گذاشت که مثل ملت عشق از داستان لذت ببرم. در این کتاب روی دیگر را نشان میداد که شاید پذیرشش کمی سخت بود ولی در نهایت پذیرفتم که هر انسانی بخشهای تاریکی در زندگی دارد. پس سعی کردم به عنوان دیدگاهی دیگر از ادامه داستان لذت بردم. ممنون از کتابراه.
با خوندن کتاب ملت عشق شخصیت مولانا و شمس تبریزی برایم مقداری کدر شد، قبل از خوندن کتاب کیمیا به شدت برای کیمیا و اتفاقی که برایش افتاد ناراحت شدم و به شدت مخالف کاری که شمس با کیمیا کرد بودم. و همیشه با خودم میگفتم اصلا چرا شمس باید با کیمیا ازدواج کنه و اونجوری رهاش کنه تا اینکه این کتابو دیدم و یه جورایی اگر چه غلط یا توهم باشه ولی کمی آروم شدم. و خوشم اومد
حیف از یک ثانیه وقت که صرف این کتاب کنید. نویسنده هر چی به ذهنش رسیده نوشته تخیلات موهومات و... جلوی ملت عشق، گفتا من آن ترنجم، بی من مرو، من آن توام، عارف جان سوخته، مقابلت شمس و... هیچی برای گفتن نداره. ۷۰۰ ساله کسی نمیدونه کیمیا کی بوده کنیز بوده دختر خونده موالانا بوده دختر کرا خاتون بوده. این آقا فهمیده مادر مادربزرگش زرتشتی بوده
با توجه به اینکه ملت عشق از الیف شافاک رو بارها خوندم در مقایسه با اون این کتاب خیلی نگارش ضعیف تری داره و بینهایت و خارج از حد تصور به حاشیهها و توصیف اشیا و صداهای اطراف پرداخته شده که این آدمو خسته میکنه
شخصیت اصلی کیمیاست که دنبال ردی از مقبره کیمیا فردی راهی قونیه شده ولی انقدر حواشی وجود داره که موضوع اصلی داستان فراموش شده
شخصیت اصلی کیمیاست که دنبال ردی از مقبره کیمیا فردی راهی قونیه شده ولی انقدر حواشی وجود داره که موضوع اصلی داستان فراموش شده
کتاب بسیار مغرضانه نگاشته شده بود و متاسفانه به جواب قابل قبولی در پابان کتاب نمیرسیم و سوالها بی جواب میماند وقتی منبع موثقی برای پاسخ به سوالات نیست نباید اینگونه گارد گرفت باید شخصیتها را در ظرف زمان و مکان انالیز کرد نه در خیال و وهم و به نظر کتاب تنها برای کوبیدن مولانا به رشته تحریر در اومده است
خیلی خسته کننده بود. به نظرم خیلی هم تخیلی. اصرارش نسبت به ظلمی که به کیمیا شده رو نمیفهمم اینقدر منابع و اسناد درباره این داستان کم هست که نمیشه گفت کدوم درسته. و قطعا اگر اینقدر حائذ اهمیت بود بلاخره تو یه سندی چیزی درباره ش گفته میشد. شاید همهی اینها ساخته پرداخته ذهن داستانسرایی در گذشته بوده
جریان سیال ذهن وحیالات بیش ازحد گاهی اصل داستان را فراموش میکرد درکل جالب بود وباعث شد دوباره درمورد مولانا بیشتر بدانم هرچند قبل آن داستان زرگر وکنیزک هم کمی یدگمانی در من بوجود اورد ترجیح میدم دوباره داستان را گوش دهم شاید به کها یی برسم که درک مرا از این شخصیت کاملتر کند نه بهتر