هر موقع موجودی را در حد یک خدا، بزرگ و مقدس و مطهر معرفی کردند به آن بزرگی شک کن!
هیچ افراط و تفریطی به راه خیر نمیرسد!
سیذارتا، مرد جوانی که برهمنی بود بعد مرتاض شد
و در ادامه که پی جور مردی نوظهور بنام بودا میشود، با دیدن او و شنیدن سخنانش، همه آئینها را ترک میکند تا خود را بشناسد. او معتقد است درست نیست نفسش را در برهمنی، مرتاضی و سپس بودایی نابود کند. او میفهمد برای کنترل نفس باید آن را شناخت و نه آنکه لهاش کرد و نادیدهاش گرفت و آنگاه با طبیعت محض انسانی یکی میشود؛ اما در اوج کامیابی کمکم خود را فراموش میکند و …..
سیذارتا داستان قلهها و درههای زندگی مردیست که بر اساس الهام و حس درونی خود، مسیری را شروع میکند تا از خود برهد و به خود برسد!
اگر در دریا باشی و آبی ننوشی هنر است-نه در پرهیز و نبودن در جریانهای طبیعی زندگی. نهایت وجود یک انسان، نه دین او، نه دانشش و نه مقام و ثروتش - بلکه عشق او، جهان و همهی مخلوقاتش و انسان است.
توصیه میکنم قبلش دمیان رو بخونید بعد.
دمیان اول یه پس زمینه ایی از حرفهایی که نویسنده میخواد تو سیزارتا بزنه رو بهتون میده، هم درکش سریعتر میشه براتون و هم عملا ذهنیت فلسفیش رو براتون شرح میده.
عملا یه ظرف براتون تعیین میکنه تا حرفهاش رو براتون بریزه توش
خیلی آموزنده است لذت بردم و سپاسگزارمانسان هر لحظه سرگشته و حیران در دیگران و در چیزها پی خود میگردد، این در حالیست که این شناخت همیشه همینجا بوده… در اندیشه در آرامش و در قلب او… آرام باش تا صدایش را بشنوی… اُمممممم…
کتاب خوبیه شرح حال و داستان زندگی یک مرد هست که اول زندگی راه خودشناسی و ریاضت و بعد از سالها به بیراهه و عیاشی کشیده میشه
خیلی پند داره و باید بادقت و حوصله شنیده بشه، ممنونم از کتابراه
من متن یه ترجمه دیگه رو دیدم که فوق العاده قوی و جذاب بود و کلا ارزش کتاب با اون ترجمه بسیار بیشتر و نزدیک تر به کتاب اصلی بود. دیگه از این انتظارات چیزی نمیخرم
جزء بهترین کتابهایی که تا حالا خوندم.
هرمان هسه، نویسندهی بزرگ، از نگاه خودش فرآیند رشد روحی_درونی رو به نگارش درآورده و حاصلش شده این کتاب که یکی از شاهکارهای دنیای ادبیاته...
هیچ افراط و تفریطی به راه خیر نمیرسد!
سیذارتا، مرد جوانی که برهمنی بود بعد مرتاض شد
و در ادامه که پی جور مردی نوظهور بنام بودا میشود، با دیدن او و شنیدن سخنانش، همه آئینها را ترک میکند تا خود را بشناسد. او معتقد است درست نیست نفسش را در برهمنی، مرتاضی و سپس بودایی نابود کند. او میفهمد برای کنترل نفس باید آن را شناخت و نه آنکه لهاش کرد و نادیدهاش گرفت و آنگاه با طبیعت محض انسانی یکی میشود؛ اما در اوج کامیابی کمکم خود را فراموش میکند و …..
سیذارتا داستان قلهها و درههای زندگی مردیست که بر اساس الهام و حس درونی خود، مسیری را شروع میکند تا از خود برهد و به خود برسد!
اگر در دریا باشی و آبی ننوشی هنر است-نه در پرهیز و نبودن در جریانهای طبیعی زندگی. نهایت وجود یک انسان، نه دین او، نه دانشش و نه مقام و ثروتش - بلکه عشق او، جهان و همهی مخلوقاتش و انسان است.