نقد، بررسی و نظرات کتاب پژواک - نیل شوسترمن
4.6
10 رای
مرتبسازی: پیشفرض
جلد سوم از مجموعه داس مرگ هم مثل جلد اولش فوق العاده بود. البته کسانی مثل من ازش لذت کامل رو میبرن که به داستانهای فانتزی و تکنولوژی علاقهمند باشن و پیشرفت تکنولوژی رو درک کرده باشن یعنی اگه اطلاعاتی از تکنولوژی نداشته باشید درک داستان سخت خواهد بود. داستان توی جلد دوم یکم افت داشت ولی توی این جلد بسیار هیجان انگیز بود ولی باز هم در پایان جالب تموم نشد انگاری نویسنده فقط میخواسته تموم بشه مثلا اگه قرار بوده فارادی راه حل داسها رو پیدا کنه اصلا رفتن روئن و سیترا نباید اتفاق میوفتاد. و همچنین اصلا مشخص نشد مردمی که از گودارد عصبانی بودن چیشدن و چیکار کردن و آخر و عاقبت گودارد باید با هیجان تموم میشد نه اینکه مغزش جایگزین بشه. ولی باز هم با وجود پایان بدش من عاشق این مجموعه داستانام واز خوندن تک تک جلد هاش لذت بردم.
طبق نظراتی که به دو جلد قبلی دادم این کتاب نیز از آنها مستثنی نیست...
چون واقعا فکر نمیکنم فقط من بوده باشم!!!
حتما خیلی از خوانندگان دیگر هم درباره اینکه نمیشد پایان داستان رو حدس زد با من هم نظرند!!!!
میشد بعضی از مواقع برای خودت پایان بسازی...
اما حدس زدن پایان اصلی تا تقریبا نصف بیشتر کتاب که گذشته نشده بود ممکن نبود.
واقعا دست نویسنده درد نکنه که چنین اثری از خودش باقی گذاشته...
چون واقعا فکر نمیکنم فقط من بوده باشم!!!
حتما خیلی از خوانندگان دیگر هم درباره اینکه نمیشد پایان داستان رو حدس زد با من هم نظرند!!!!
میشد بعضی از مواقع برای خودت پایان بسازی...
اما حدس زدن پایان اصلی تا تقریبا نصف بیشتر کتاب که گذشته نشده بود ممکن نبود.
واقعا دست نویسنده درد نکنه که چنین اثری از خودش باقی گذاشته...
این کتاب جلد سوم (و آخرین جلد) داس مرگ هستش که مثل بقیه کتابهای این نویسنده عالیه این کتاب اوجگیری داس گدارد (کم و بیش دیوونه) رو نشون میده و اینکه ابر تندر چه پروژه و برنامهای برای نجات مردم داره و اینکه اون نقشهای که داسهای نخستین برای براندازی و نجات دنیا از داسهایی مثل گدارد چی بود
این سه گانه موضوع جالب جاودانگی را انتخاب کرده بود. نویسنده داره سعی میکنم به این سوال جواب بده: اگر جاودانگی روح (مورد ادعای مذهبی ها) روی زمین اتفاق بیافته چی میشه؟
همین اول بگم که زاویه نگاه، چگونگی روایت، شخصیت پردازی و هسته اصلی داستان به ویژه در جلد یک عالی بود.
در این حرفی نیست، اما مسئلهای که ناراحتام میکند، اول فردگرایی شدید در این کتاب و به طور ویژه در پایان بندی است. روئن محکوم به بیش از صد سال تنهایی شد! این یکی از هرچیزی بدتر بود، فارادی که اصولاً در تمام طول داستان تنها بود به جز چند مقطع، وضع اون خانم آوایی با تحمل بیش از هزار سال تنهایی از همه ناجورتر، بقیه شخصیتها کم و بیش، همه همینطور هستند و در این بین تنها زوج واقعی با سرانجام مناسب، گریسون و جرمی بودند. دقت کنید جرمی، با آن وضعیت مسخره جنسیتی که نویسنده نمیدانم به چه علتی این همه در تبلیغ آن کوشید!
درک میکنم که میخواست پایان کتاب زیادی شیرین نشود، اما چرا روئن محکوم به این سرنوشت شد؟!
و دوم، من این طور برداشت کردم که از نظر نویسنده، کلا خانواده با موضوع جاودانگی اصلا جور نیست!