نقد، بررسی و نظرات کتاب کیمیاگر - پائولو کوئیلو
مرتبسازی: پیشفرض
محمد
۱۴۰۳/۱۰/۲۰
00
صانتیاگو یک چوپان است که ب شدت گوسفندانش را دوست دارد. طبیعت وجودی ناکامل و محدود گوسفندان فکرش را درگیر کرده. گوسفندانی که تنها آب و غذا می خورند، آن ها هیچ گاه سر بلند نمی کنند و تپه های سرسبز و غروب آفتاب را تحسین نمی کنند. والدین سانتیاگو همیشه درگیر فراهم کردن نیازهای اساسی زندگی بوده اند، به همین خاطر خواسته ها و آرزوهایشان را سرکوب کرده اند. آن ها در بخش خودمختار اندلس زندگی می کنند، که به خاطر روستاهای قدیمی و تپه هایش به جاذبه گردشگری تبدیل شده است، اما برای آن ها جای رویاهایشان نیست. سانتیاگو سواد دارد و خواندن بلد است، بنابراین می خواهد سفر کند. یک روز برای فروش تعدادی از گوسفندانش به شهر می رود و با یک پیرمرد و یک زن کولی برخورد می کند. آن ها او را ترغیب می کنند که به دنبال سرنوشتش برود و دنیای فعلی اش را رها کند. زن کولی او را به سمت اهرام مصر راهنمایی می کند و می گوید که می تواند آن جا به گنج برسد. سانتیاگو کاملا آن زن را باور می کند، گله اش را می فروشد و دل به دریا می زند و راهی سفر می شود. در شهر طنجه دزدی پس اندازش را از او می دزدد. این همه زحمت و مشقت تنها برای سفری کوتاه! اما سانتیاگو خودش را نمی بازد و به حس بزرگتری دست می یابد: به این یقین می رسد که در مسیر درست قرار دارد. اکنون زندگی متفاوتی را تجربه می کند، که هر روزش تازه و رضایت بخش است. مداوم به خودش چیزی را یادآوری می کند که در بازار قبل از شروع سفر به او گفته شد: «وقتی خواهان چیزی باشی تمامی کائنات دست به دست هم می دهند تا به آن برسی.» کتاب فوق العاده ست
کتاب عالی و فوق العاده است. مفاهیم و استعارههای زیادی دارد و بهترِ بیشتر از یکبار خوانده بشود. عشق به زیبایی به تصویر کشیده شده و با خواندن این کتاب متوجه میشوی اگر هدفی را دنبال میکنی فقط باید شجاع باشی و مطمئن باشی که خداوند همواره در کنار تو است.
حتما اینکتاب را بخوانید و از خواندن آن لذت ببرید.
حتما اینکتاب را بخوانید و از خواندن آن لذت ببرید.