نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی بیخبری - میلان کوندرا
3.9
9 رای
مرتبسازی: پیشفرض
«میفهمید مفهوم تنهایی در ذهن دوست پسرش انتزاعی تر و عظیمتر میباشد؛ زندگی کنی و کششی در کسی برنیانگیزی. حرف بزنی و کسی حرفهایت را نشنود. رنج ببری و شفقت هیچ کس را جلب نکنی.»
چه کسی بهتر از میلان کوندرا میتوانست غربت اولیس را (در ادیسه هومر) پس از بازگشت به شهرش ایتاکا، به غربت یک مهاجر برگشته به وطن، گره بزند. چه ارزشی دارد زمان، آن هنگام که میفهمی روان انسان از پس سه هزار سال باز هم درگیر همان مساله است.
چه کسی بهتر از میلان کوندرا میتوانست غربت اولیس را (در ادیسه هومر) پس از بازگشت به شهرش ایتاکا، به غربت یک مهاجر برگشته به وطن، گره بزند. چه ارزشی دارد زمان، آن هنگام که میفهمی روان انسان از پس سه هزار سال باز هم درگیر همان مساله است.
"بیخبری" حکایت از درد مهاجرت دارد. کوندرا کتاب را با مثالی از اسطوره آغاز میکند: "اولیس". اولیس هم مهاجر و بیست سال دور از وطن بود. در پایان داستان متوجه میشویم که چرا آغاز کتاب با معرفی اولیس است و وجه تشابهش را با شخصیت اصلی داستان درمییابیم.
نکته تاملپذیر دیگر، باز هم شخصیتپردازی عجیب زنان در آثار کوندرا است که بهقدری دقیق از احساسات زنان میگوید که گویی خود، یک زن است! و این خصوصیت کوندرا همیشه من را به یاد "گوستاو فلوبر" در خلق "مادام بوواری" میاندازد.
اما متاسفانه ترجمه این کتاب واقعا نامناسب بود! وقتی که مترجم به جای "بوگیر" میگوید "ضدبو" و به جای "رقص عربی" مینویسد "رقص شکم"، دیگر خودتان بقیه فضا را تصور فرمایید.
پ. ن. مترجم "رقص شکم" را معادل ترجمه لفظبهلفظ belly dancing آورده؛ غافل از اینکه منظور همان رقص عربی است با آن لباسهای دو تکه معروف!