نقد، بررسی و نظرات کتاب جوراب بلند زنانه - تیم اوبراین
3.4
76 رای
مرتبسازی: پیشفرض
صحرا پریشان
۱۴۰۴/۰۵/۰۴
00
من هنوز انتطار داشتم داستان ادامه پیدا کنه شاید نویسنده می خواسته قدرت باور به چیزی رو نشون بدهباور به جوراب شلواری که مربوط به کسیه که بهش نیاز داره و دوستش دارهو همین باور از یک آدم معمولی کسی رو می سازه که با تمام مسخرگی این قضیه در نگاه اول، بقیه بهشتی می پیوندن و اون ها هم به باور اون مرد باور پیدا می کنن. اشاره به وسیله کم ارزش یا خارج از تصوری مثل جوراب شلواری هم شاید اشاره به اینه که حتی باور کامل به کوچک ترین چیزها هم میتونه انسان رو نجات بدهولی درکل از نظر من نمیشه صد در صد داستان جوراب شلواری و سالم موندن در جنگ رو به هم ربط داد. همونجوری که نویسنده ابتدا در داستانش اشاره کرد، اون رو مردی درستکار معرفی کرده بود. شاید درستکاری اون مرد یا کمکی که به بقیه می کرده عامل سالم موندنش در جنگ باشه و قضیه جوراب شلواری به کل نادیده گرفتن کارهای خوب خودش و خود باختگی در برابر معشوقه اش باشه که هر خیرو سلامتی رو به اون نسبت میده حتی واقعا اگر معشوقه اش اونو ول کنه و بره. شاید از این داستان بتونم به این برسم که باید انسان روی باور هاش و درستی اون ها بیشتر کار کنه . ولی نه به باور روی یک جوراب شلواری و این دست چیزها. باور به توانایی های خودش
رمان درباره یک سرباز است که همه از او به عنوان یک دیوانه یاد می کنند این سرباز یک دوست دختر دارد که جوراب شلواری این دختر را همیشه به دور گردن خود می اندازد و از آن به عنوان یک شی قیمتی و مهم استفاده میکند او معتقد است که این جوراب شلواری ها برای او مانند بک سپر امنیتی هستند که در مواقع ضروری او را از خطر نجات میدهد هر وقت او را برای کاری فرا خواندند همیشه آن جوراب ها به دور گردن او بودن قبل از شروع عملیات بقیه نیروها به سمت سپر و جلیقه میرفتند اما او به جوراب شلواری ها متوسل میشد و به طور عجیب هم در هیچ عملیاتی مجروح نمیشد حتی یک بار او لیز خورد اما پایش به مین برخورد نکرد تاروزی که دوست دخترش به او نامه داد و او را خیلی راحت کنار گذاشت تا مدت ها سکوت میکرد و با کسی حرفی نمیزد اما بعد از یک مدت بیرون امد و جوراب شلواری ها هم به دور گردنش بودند او گفت من به این باور دارم و به عشقم برای همیشه وفادار میمونم
با سلام
داستان خیلی جالبی بود. مردی با اعتقاد قوی و ایمان کامل و باور زیاد. ایمان و باوری که بخاطر رسیدن به عشقش بود. شاید برای خیلی از ماها باور او یک چیز بسیاری سطحی بود. شاید خیلی هامون بگیم مگه جوراب شلواری چه قدرتی داره که میتونه اونو از مشکلات و حوادث نجات دهد. ولی میدیدم که قدرت داشت. البته قدرت جوراب شلواری نبود اون قدرت باورش بود. که روی مین افتاده بود و مین عمل نکرده بود. یا در یک مکان بدون حفاظ وسط دشمن گیر افتاده بود و هیچ صدمهای بهش نرسیده بود. اینها همش قدرت باور انسان است.
در کل کتاب خوبی بود و من به همه توصیه خواندن این کتاب را میکنم.
با تشکر
داستان خیلی جالبی بود. مردی با اعتقاد قوی و ایمان کامل و باور زیاد. ایمان و باوری که بخاطر رسیدن به عشقش بود. شاید برای خیلی از ماها باور او یک چیز بسیاری سطحی بود. شاید خیلی هامون بگیم مگه جوراب شلواری چه قدرتی داره که میتونه اونو از مشکلات و حوادث نجات دهد. ولی میدیدم که قدرت داشت. البته قدرت جوراب شلواری نبود اون قدرت باورش بود. که روی مین افتاده بود و مین عمل نکرده بود. یا در یک مکان بدون حفاظ وسط دشمن گیر افتاده بود و هیچ صدمهای بهش نرسیده بود. اینها همش قدرت باور انسان است.
در کل کتاب خوبی بود و من به همه توصیه خواندن این کتاب را میکنم.
با تشکر
داستان درباره سربازی است که اعتقاد و باور قلبی عمیق و عجیبی به عشق خود دارد و به نظرش میآید که جورابهای معشوقش، او را در مقابل خطر حفظ میکند. گرچه در واقع این نیروی عشق عمیق او و امید به دیدار معشوق است که او را سالم و زنده نگه میدارد و جورابها تنها سمبل آن عشق و یادآور معشوق او هستند. حتی پس از بیوفایی آن دختر، باز هم عشق آرمانی خود را رها نمیکند و دوست دارد با همان احساس زیبا زندگی خود را ادامه دهد.
داستان در بارهی مردی قویی هیکل و در عین حال روحی مهربان بود
که در جنگ بین امریکا و ویتنام بود
عاشق دوست دخترش بود و جوراب اونا میپرستید
بو میکرد و به گردنش میبست
و اعتقاد داشت که این جورابها یا همون عشق به دادش میرسه و ازش محافظت میکنه
ولی اخرش دوست دخترش اونا رها کرد ولی باز اون جوراب و به گردنش میبست و گفت از عشقش دست نمیکشه
یه داستان عاشقی غمگین و فلسفی یود من که خوشم امد
که در جنگ بین امریکا و ویتنام بود
عاشق دوست دخترش بود و جوراب اونا میپرستید
بو میکرد و به گردنش میبست
و اعتقاد داشت که این جورابها یا همون عشق به دادش میرسه و ازش محافظت میکنه
ولی اخرش دوست دخترش اونا رها کرد ولی باز اون جوراب و به گردنش میبست و گفت از عشقش دست نمیکشه
یه داستان عاشقی غمگین و فلسفی یود من که خوشم امد
داستان در بارهی مردی قویی هیکل و در عین حال روحی مهربان بودکه در جنگ بین امریکا و ویتنام بودعاشق دوست دخترش بود و جوراب اونا میپرستیدبو میکرد و به گردنش میبستو اعتقاد داشت که این جورابها یا همون عشق به دادش میرسه و ازش محافظت میکنهولی اخرش دوست دخترش اونا رها کرد ولی باز اون جوراب و به گردنش میبست و گفت از عشقش دست نمیکشه یه داستان عاشقی غمگین و فلسفی یود من که خوشم امد
سلام و عرض ادب. داستان خوبیه از این جهت که باورهای آن سرباز سبب موفقیتش میشود؛ ولی از جهتی زیبا نبود؛ زیرا شخصاً دوست داشتم از وسیلهای گرانبها تر مانند گردنبند آن دختر یا گوشواره هایش استفاده میکرد. به هر حال دوست ندارم از زیبایی نوشته بدون رعایت امتیاز درست گذر کرد. با تشکر از کتابراه عزیز.
جوراب بلند زنانه» داستان کوتاهی نوشته تیم اوبراین (-۱۹۴۶) رماننویس آمریکایی است که بیشتر به سبب نوشتن کتاب «آنچه با خود حمل میکردند»، مجموعهای از داستانهای کوتاه اما مرتبط در خصوص سربازانی که در جنگ ویتنام شرکت کردهاند، شهرت دارد. این داستان کوتاه از مجموعه مطالعه در وقت اضافه است. جالب بود.