نقد، بررسی و نظرات رمان بانوان عمارت میسالونگی - کالین مک کالو
4.3
874 رای
مرتبسازی: پیشفرض
فاطمه حمزه ای
۱۴۰۲/۰۹/۲۳
00
کتاب داستانی جذاب و شور انگیز دارد و نویسنده مشخصا در نویسندگی حرفه ایست همینطور ترجمهی مترجم خانم صدیقیان بسیار عالی و تحسین کننده است اما در مورد محتوا، کتاب به داستان زندگی غم انگیز دختری با نام میسی میپردازد که به صورتی تدریجی به مستقل شدن میپردازد و از دایرهی امن زندگی خود خارج میشود اماای کاش نقطهی قوت عمل میسی شکار ثروتمندترین و پرنفوذترین مرد منطقه نبود، البته جنبهی عاشقانهی داستان بسیار شیرین است ولی خیلی بهتر بود اگر میسی با دستهای خود زنان تحت ظلم داستان و همچنین خودش را از تسلط مردان ستمگر خانواده در میآورد و جان، شوهر میسی، ثروتی افسانهای نداشت و کلیشهی 《 سیندرلا》در کتاب تکرار نمیشد؛ هرچند ابتکار عمل میسی در پا پیش گذاشتن برای اعتراف به عشق جالب و تأثیر گذار بود اما اشاره به بی شوهری میسی یه عنوان یک ضعف و در ادامه شکار شوهری ثروتمند به عنوان یک قوت چهرهی جالبی ندارد و برای دختران ما بدآموزی دارد، در انتها خواندن کتاب به عنوان یک داستان جالب و بدون نتیجه گیری کردن از روی آن برای زندگی خود هیچ منعی ندارد.
یک کتاب کاملا زیبا
با نثری روان و دلنشین
شاید در ابتدا مانند بسیاری از کتابها
کمی روند داستان کند پیش بره
اما در ادامه، کاملا روند داستان جذاب میشه و خواننده رو راغب میکند تا داستان رو دنبال کند
من به شخصه بسیار از این داستان و شخصیت بانوان میسالونگی الهام گرفتم
شجاعت شخصیت داستان
صداقت، عشق خالص و... همهی اینا میتونه برای همه
به ویژه خانمها الهام بخش باشه
عزت به نفس شخصیت داستان به خوبی بیان شده
تصویر سازی نیز به زیبایی به تصویر کشیده شده
در کل کتاب نقص خاصی نداشت
و خوندنش توصیه میشه
موفق باشید
با نثری روان و دلنشین
شاید در ابتدا مانند بسیاری از کتابها
کمی روند داستان کند پیش بره
اما در ادامه، کاملا روند داستان جذاب میشه و خواننده رو راغب میکند تا داستان رو دنبال کند
من به شخصه بسیار از این داستان و شخصیت بانوان میسالونگی الهام گرفتم
شجاعت شخصیت داستان
صداقت، عشق خالص و... همهی اینا میتونه برای همه
به ویژه خانمها الهام بخش باشه
عزت به نفس شخصیت داستان به خوبی بیان شده
تصویر سازی نیز به زیبایی به تصویر کشیده شده
در کل کتاب نقص خاصی نداشت
و خوندنش توصیه میشه
موفق باشید
خیلی لذت بردم بخونیدش حالتون رو خوب میکنه، این کتاب رو خیلی دوست دارم، واقعا قشنگ بود حس و حالش غرور قشنگی که توش بود اتفاقات جالبش روان و خیلی بی تکلف داستان جلو میره الکی توضیح اضافی داده نشده اینا باعث شد من حس خوبی به داستان داشته باشم و بعد از تموم شدنش کلی توی ذهنم تجسم میکردم اتفاقات داخل کتاب رو. اگه به سبک کلاسیک علاقه دارید، این کتاب رو از دست ندید. ترجمه و متن کتاب هم واقعا عالی بود. ممنون از کتابراه بابت قرار دادن این کتاب زیبا و خواندنی. حتما پیشنهاد میکنم این کتاب رو مطالعه کنید، مخصوصا اگه به داستانهای کلاسیک علاقه دارید. ممنونم
با سلام. شروع رمان خوبه اما از اون لحظهای که میسی بدون هیچ مقدمهای چمدانش رو بست و رفت سراغ جان اسمیت و تقاضای ازدواج کرد. فهمیدم که رمان بی ارزشیه. با توجه به سنتهای حاکم بر جوامع آن دوره به هیچ عنوان قابل درک نیست چطور خانمی با خواهش و التماس از یک آقا درخواست ازدواج کنه. و نکته بسیار مهم آیا یونا روح بود و فقط میسی اون رو میدید؟ مگر یونا به صرف چای و شیرینی به امارت میسالونگی نرفته بود پس چطور مادر و خاله میسی او را به یاد نداشتند. و خیلی چراهای دیگه. از نظر من رمان نیست یه دست نوشته بسیار ضعیف. و اما ترجمه خانم طاهره صدیقیان خوب بود.
کتاب دارای نثری روان و گیرا ست صحنهها و حالات به گونهای قابل تصور بیان شده که حاکی قدرت بالای نویسنده در نوشتن ودارای قوه تخیل خوبی ست کلیدیترین عنصر داستان که همان اراده البته از نظر من به خوبی نشان داده شده که چطور میتواند مسیر زندگی انسان رو عوض کند و بالأخره همون طور که درابتدای کتاب گفته شده به خوبی جنبههای زیبای زنانه و واراده آنان پرداخته است درکل اثری خواندنی و در توجه ست ترجمه نیز عالی بود
کتاب جذاب و خوبی بود. و نقطه عطف داستان ازآنجایی شروع میشه که میسی مستقل از مادر تصمیم میگیره وعمل میکنه، اونجایی که تصمیم میگیره منت پوشیدن لباس آلیسیارو تحمل نکنه وبرای پس دادنش به طورتحقیرآمیزی اقدام کنه، باعث میشه یه حقیقت بزرگ در مورد زندگی و دلیل فقرشو بفهمه و کل سرنوشت و نوع زندگیشو عوض کنه. وهمچنین ریسک پیشنهاد ازدواج دادن به یک مردنیزکاریست که کمترزنی آن را انجام می دهدو پاداش تمام ریسکهایی که کرده رومیگیره. هیچ حرکت و تصمیمی رو نبایددست کم گرفت چه بساباعث تغییر چرخش فلک به نفع انسان خواهدشد
بانوان عمارت میسالونگی بسیار هنرمند و زحمتکش بودند و بخاطر بدجنس بودن اقوامشون در سختی بودن و خودشون این رو متوجه نبودند و این طور متقاعد شده بودن که اقوامشون خیلی به فکرشون هستند، در صورتی که فرد آخر خانواده با ورود یک غریبه و کنجکاویاش نسبت به اون کم کم متوجه این موضوع میشه و برای برطرف شدن این تنگدستی قدمهایی برمیداره. این کتاب همچنین شرایط سخت زنان تو اون جامعه رو میگه که چقدر به واسطه عقاید اطرافیان و مردها در فشار و فقر و تنهایی هستد
کوتاه و مختصر ولی جذاب و گیرا با تصویر سازی مناسب.متفاوت بودن در جامعه ای که تو رو پذیرا نیستن، عدم توانایی و شجاعت برای مبارزه با عقاید یکطرفه اطرافیان فقط و فقط در جهت پایین اومدن اعتماد بنفس و از دست رفتن عزت نفس هست حالا چیشد که دختر داستان ما به یکباره این شجاعت رو پیدا کرد؟ خوندن کتابها؟ تلاش غیر مستقیم مادر؟ یا عشق؟ این داستان میتونست با کمی جزییات و پر و بال دادن به حواشی هنوز هم جذاب تر باشه دوستش داشتم
کتاب جالب و قشنگی هست نثر روانی داره و پیچیدگیهای کتابهای دیگه کلاسیک رو نداره که باعث میشه زیاد گمراه کننده نباشه و تنها اشکال کتاب این بودکه سریع پیش رفت و ابراز احساسات میشی زیاد زیبا بیان نشد انگار واقعا میشی بیماری لاعلاجی داشت که برای ازدواج عجله داشت درصورتی که با طولانی تر کردن داستان وکمی شاخ وبرگ بیشتر دادن جالب تر میشد اما پایان بندی مناسبی داشت که باعث میشه مخاطب راضی بشه وارزش خوندن داره
کتاب قشنگی بود. زمان حدود ۱۰۰ سال پیش و دیدگاه جامعه غرب در مورد زنان را مطرح میکنه. همین قدر بسته در مورد زنان فکر میکردن که ایران خودمون در اون زمان در مورد زنان فکر میکردن و جامعه غرب و شرق انگار دقیقا یک نظر بودن در محدود کردن و محدود دیدن زنان. اما بعد از ۱۰۰ سال زنان غرب کجا هستن و دیدگاه جامعه رو چطور تغییر دادن و ما کجا هستیم و جامعه چطور هنوز دختران و زنان خودش رو محدود میکنه.
یعنی واقعا چرت محض. یه سری زن بیخود قرن ۱۷ که حق هیچی ندارن حتی نمیتونن کتاب عاشقانه بخونن، آدم حالش بهم میخوره از این همه چرت و پرت بودن. یه سری زن بدبخت که برادراشون ارثشونو بالا کشیدن و اینام لال هیچی نمیگن، آخرش دختره پا میشه میزنه بیرون از اون خونهی نکبت. با یه مردی اشنا میشه ازش خواستگاری میکنه با کلی اصرار باهاش ازدواج میکنه وبعد شوهرش حقشونو از دایی هاش میگیره و پولدار میشن. در کل چرته
رمان جالبی بود و به ما یادآور میشه که یک بار برای همیشه باید مثل میسی خودمون بدون هیچ واهمهای برای خودمون تصمیم بگیریم و اگر اراده کنیم برای تغییر و در این راه ثابت قدم باشیم فرصتهای زیادی مقابلمون قرار میگیرن که قبلا اصلا اون اتفاقات برای ما فرصت نبودن واینکه باید بتونیم حق خودمون رو بگیریم این وظیفه ماست.
داستان طرح و ماجرای خوبی دارد. ساده و روان پیش میرود و هر آن منتظر آخر ماجرا هستی تا آنکه غافلگیری بدی اتفاق میافتد. شخصیت یونا که از اول داستان حاضر بود و نقش آفرینی پویا داشت، مثلاً مهمانی میآمد و بیسکویت میخورد یا با قطار سفر میرفت، در حقیقت روح است!
تابحال ندیدم نویسندهای شخصیت پردازی را اینهمه به سخریه گرفته باشد.
تابحال ندیدم نویسندهای شخصیت پردازی را اینهمه به سخریه گرفته باشد.
نویسنده بسیار خوبی هست ایشون اما متاسفانه داستان هاش از اواسط به بعد از دستش خارج میشه و خط داستانی به هم میریزه، قهرمانهاشو رها میکنه به امان خدا، کتاب مرغ خارزار هم همین مشکلو داشت.
این کتاب که واقعا بد تموم شد، داستان تا نصفه خیلی عالی و واقعی بود.
ترجمه کتاب متوسط رو به پایین بود. به هر حال ممنون از شما.
این کتاب که واقعا بد تموم شد، داستان تا نصفه خیلی عالی و واقعی بود.
ترجمه کتاب متوسط رو به پایین بود. به هر حال ممنون از شما.