زندگینامه و دانلود بهترین کتابهای موریس بلانشو
موریس بلانشو نویسنده، فیلسوف، منتقد و نظریهپرداز ادبی، و از روشنفکران و شخصیتهای برجستهی قرن بیستم فرانسه و جهان است. از او مقالات و کتابهای متعددی به جای مانده که از میان آنها میتوان «عقل ساد» و «لذت خیانت» را نام برد. بسیاری از فیلسوفان پساساختارگرا مانند ژاک دریدا از آثار و نظریههای او تأثیر بسیار پذیرفتهاند.
زندگینامه موریس بلانشو
موریس بلانشو (Maurice Blanchot) بیستودوم سپتامبر سال 1907 در شهر کوچک کن در سائون-الوار فرانسه و در خانوادهای بهنسبت مرفه به دنیا آمد. تحصیلات اولیهاش را در سال 1922 به پایان رساند. در همان دوران به مشکلات معده دچار شد و نزدیک بود بهعلت اشتباه پزشکی در فرایند درمانش، آسیب جدی به سلامتی او وارد شود، و حتی تا سرحد مرگ نیز پیش رفت. آثار سوء این اتفاق، تا پایان عمر، همراه موریس بلانشو باقی ماند.
موریس بلانشو در دانشگاه استراسبورگ آلمان در رشتهی فلسفه تحصیلات خود را به پایان رسانید. بلانشو پس از اتمام تحصیلات، به روزنامهنگاری پرداخت و همزمان نگارش رمان را آغاز کرد. موریس بلانشو در دانشگاه با امانوئل لویناس، فیلسوف فرانسوی که تا پایانْ دوست و همراه او بود، آشنا شد. بلانشو با نشریات راست افراطی آغاز به همکاری کرد و به انتشار مقالات سیاسی و ادبی دست زد و در همان زمان نیز به سردبیری نشریهی دبا رسید.
سیر فعالیتهای ادبی و سیاسی موریس بلانشو
موریس بلانشو در سال 1932 نخستین رمان خود را با عنوان «توماس ناشناخته (Thomas the Obscure)» به انتشار رسانید. توماس ناشناخته اثری انتزاعی بود که از بسیاری جهات، ظهور رمان نو در ادبیات را نوید میداد. شخصیت این اثر هیچ تاریخچه و گذشتهای نداشت و هیچ موقعیت جغرافیایی ویژهای برای زندگی او معین نشده بود و فاقد هر گونه جایگاه اجتماعی خاص بود. در پس نوشتههای این کتاب، داستانی وجود نداشت و گویی تنها مجموعهای از یادداشتها را شامل میشد.
موریس بلانشو تا اوایل دههی 1940، بهعنوان روشنفکر برجستهی راستگرا و افراطی شناخته میشد. او بهطور گسترده برای نشریات ملیگرا، ضدیهود و طرفدار فاشیسم مطلب مینوشت و بهنوعی به یکی از رهبران فکری جناح راست برای جوانان تبدیل شده بود و درصدد بود تا شکل متمایز و فرانسویِ فاشیسم را تحقق بخشد. از بدنامترین نوشتههای بلانشو که در نشریات آن زمان به انتشار رسیدند میتوان مقالهی «تروریسم بهمثابه روشی برای دستیابی به امنیت عمومی (Terrorism as a Method of Public Safety)» را نام برد که در آن، با حمله به بهاصطلاح توطئهی یهودی-کمونیستی، از لزوم وقوعِ شوکهای خونین و طوفانی صحبت کرده و تروریسم را روشی برای رهایی عموم دانسته بود. موریس بلانشو هیچگاه بهصورت رسمی به عضویت احزاب راستگرا درنیامد. آنچه او میخواست احیای شکوه فرانسهی قدیم بود که با اشغال فرانسه توسط آلمان در سال 1940، عینیت نیافت.
موریس بلانشو در زمان اشغال پاریس نیز به فعالیتها و نوشتن مقالات و نقدهای سیاسی خود ادامه داد. بلانشو علیرغم تمایلش به حفظ فاصله از گروهها و جنبشهای آوانگارد، توانست از حدود و مرزهای سوررئالیسم متأخر در پاریس عبور کند. او در دسامبر سال 1940 با ژرژ باتای، فیلسوف و هوادار فاشیسم، آشنا شد و تا پایان زندگیاش، با وی دوست صمیمی بود. پس از آنکه جنگ به پایان رسید، بلانشو سیاست را تا اندازهای کنار گذاشت و در کسوت رماننویس و منتقد ادبی، آغاز به کار کرد.
موریس بلانشو در سال 1947، از پاریس به ازه نقل مکان کرد. او بین سالهای 1953 تا 1968 بهطور منظم در نشریات فرانسه مطلب چاپ میکرد. در همان دوران بود که سبک زندگی منزویگونهای را پیشه کرد، بهطوری که بسیاری از دوستان و نزدیکان خودش را برای مدتهای طولانی نمیدید. برای این انزوای خودخواسته دو دلیل احتمالی وجود دارد: ارتباط نزدیک موریس بلانشو با نوشتههایش و شخصیتهایی که خلق میکرد، و نیز بیماری که همیشه همراه و گریبانگیر او بود. و این شرایط تا به آنجا پیش رفته بود که تا قبل از آنکه مجلهی لیر (Lire)، بدون کسب اجازه، عکسی از او را منتشر کند، بسیاری حتی نمیدانستند که ظاهر بلانشو چگونه است.
موریس بلانشو و واپسین سالهای زندگی
فعالیتهای سیاسی موریس بلانشو پس از جنگ به جناح چپ گرایش پیدا کرد و او، پس از سالها سکوت، بارها و بارها و با تأسف فراوان، از نوشتههای سیاسی فاشیستی اولیهاش سخن گفت. بلانشو را یکی از سه نویسندهی مهم مانیفست 121 میشناسند. از دیگر امضاکنندگان آن مانیفست میتوان ژان پل سارتر، رابرت آنتلم، مارگریت دوراس و رنه شار را نام برد. تنها حضور بلانشو در عرصههای سیاسی پس از اتمام جنگ مربوط به شرکت در رویدادهای مهی 1968 بود. موریس بلانشو در سالهای آخر زندگیاش، بارها و بارها علیه تفکرات فاشیستی خود و همینطور سکوت مارتین هایدگر پس از جنگ در برابر هولوکاست مطلب نوشت.
موریس بلانشو در طول زندگی حرفهای خود، بیش از سی اثر داستانی و فلسفی را به نگارش درآورد که از برجستهترین آن آثار میتوان به کتابهای «لذت خیانت»، «واپسین انسان (The Last Man)»، «حکم مرگ» و «ادبیات و مرگ» اشاره کرد. در سال 1983 نیز بلانشو مقالهای را با عنوان «جامعهی غیرقابل اجتناب (La Communaute Inavouable)» در پاسخ به ژان لوک نانسی، فیلسوف فرانسوی، در مورد حرکت جامعه در مسیر غیرمذهبی، بدون بازده و غیرسیاسی به نگارش درآورد. بلانشو در روزهای پایانی عمرش تلاش کرد در آثارش از لزوم شکست و از میان برداشتن موانع بین ژانرها صحبت کند.
موریس بلانشو بیستم فوریهی سال 2003 چشم از جهان فرو بست.
بهترین کتابهای موریس بلانشو
کتاب حکم مرگ (Death Sentence): کتاب حکم مرگ، نوشتهی موریس بلانشو، داستانی دربارهی دو زن است که یکی از آنان به بیماری لاعلاجی مبتلاست و دیگری را راویِ داستان، بیحرکت، در اتاقی تاریک مییابد. بلانشو این رمان فلسفی را که دومین اثر داستانی او محسوب میشود، در سال 1948 به رشتهی تحریر درآورده است.
کتاب توماس ناشناخته (Thomas the Obscure): توماس ناشناخته که اولین اثر موریس بلانشو به شمار میآید، بین سالهای 1932 تا 1940 به نگارش درآمده است. کتاب تمام جوانب و ویژگیهای هستیشناختی را در بر دارد و موضوع و محور اصلیِ آن ماهیت «هستی» است.
کتاب ادبیات و مرگ (Literature and the Right to Death): ادبیات و مرگ عنوان اثر دیگری از موریس بلانشو است که هفت مقاله از او را دربارهی ادبیات و مرگ و دیگر موضوعات در بر گرفته است. بلانشو در این کتاب تلاش کرده تا بهواسطهی ادبیات، حیات را فارغ از امور روزمره و عادی متصور شود.
کتاب لذت خیانت (Betrayal Felicity): لذت خیانت چندین مقاله از متفکران معاصر موریس بلانشو نظیر پل دومان و جودیت باتلر را دربارهی موضوعات مختلف در بر دارد. لذت خیانت که از «رسالت مترجم» نوشتهی والتر بنیامین الهام گرفته است، بر ترجمهی فصیح و ابتکار عمل از سوی مترجم تأکید میکند.
برخی از بهترین کتابهای موریس بلانشو مانند کتاب صوتی واپسین انسان و کتاب الکترونیکی لذت خیانت را میتوانید در کتابراه بیابید.
سبک نگارش و دیدگاههای موریس بلانشو
اغراق دربارهی تأثیر موریس بلانشو بر نظریهپردازان پساساختارگرای بعدی مانند ژاک دریدا دشوار است. رشتهای تمام نوشتههای او را بههم پیوند میدهد و آن هم درگیری دائمیِ بلانشو با مسئلهی ادبیات است. بلانشو به نسلی از روشنفکران فرانسوی تعلق داشت که در دههی 1930 به بلوغ رسیده بودند؛ از جنگ جهانی دوم جان سالم به در برده بودند و طی ربع قرن پس از جنگ، شکوفا شدند. موریس بلانشو یکی از نخستین روشنفکران فرانسوی بود که بهشکلی نظاممند، به مسائل مربوط به زبان و معنا علاقه و توجه نشان داده بود. تمرکز او در اواسط دههی 1930 بر موقعیتهای افراطی، مرگ، جنون، زندان، تبعید و انقلاب قرار داشت و همانند فریدریش نیچه و لودویگ ویتگنشتاین، نویسندهای آگاه بود.