خدایااجباری بوددرآفرینشم. که روبه کوه کردم. به دشت رفتم. بایک لنگ کفش
بیابان رفتم.. ولی نیافتم. هدفم را
وقتی خدایی چون تو: که هرروزه
جان هزاران آدم راباقهرطبیعت میگیری
اصلا به عدالت معتقدنیستی
اینهمه تفاوت.. اماشمابی تفاوت
چرابایدشبای گرسنه خوابیدم
روحم را بیازارد.. درحالیکه ۱خیابون اونوری. هروعده.. تفاوت چندین نوع غذا
نشان پزشونه... اینهمه روی تردمیل
جادههای تنهایی روپیمودم
هنوزم... دیگرنه توانی دارم. نه نایی
مرگ را آرزومند.. ولی آنهم متاعیست
به نوبت.. کجای صفم. ازعزراییل بایدپرسید
بیابان رفتم.. ولی نیافتم. هدفم را
وقتی خدایی چون تو: که هرروزه
جان هزاران آدم راباقهرطبیعت میگیری
اصلا به عدالت معتقدنیستی
اینهمه تفاوت.. اماشمابی تفاوت
چرابایدشبای گرسنه خوابیدم
روحم را بیازارد.. درحالیکه ۱خیابون اونوری. هروعده.. تفاوت چندین نوع غذا
نشان پزشونه... اینهمه روی تردمیل
جادههای تنهایی روپیمودم
هنوزم... دیگرنه توانی دارم. نه نایی
مرگ را آرزومند.. ولی آنهم متاعیست
به نوبت.. کجای صفم. ازعزراییل بایدپرسید