نظر شادی مرتضی پور برای کتاب صدای سکوت

صدای سکوت
محمود نیاکانی فر
۵۴۸ رای
شادی مرتضی پور
۱۴۰۰/۰۲/۲۴
اولای داستان خوب پیش رفت بعدش دیگ باور پذیر نبود حالا جدا از صحبتای رویا و احمد ک تخیل نویسنده بود این بنده خدا فرار کرده ولی همش گیر آدمای خوب افتاده همه کمکش کردن خ زود خودشو جم کرده سندخونه زدن ب نامش از سربازی معافش کردن. تو دنیای واقعی همچین خبری نیس و آدما گرگ شدن. مدام ماچش میکنن شخصیتای داستانم ۶ کیلو اشک ریختن همه هم از حال میرفتن و گریه میکردن تا‌ی جمله میخونی بعدش میگه اشک تو چشم یا جم شد یا جاری شد. واقعا نمیخاستم از نصفه هاش ادامه بدم ولی چون معتقدم هر کتابی چیزی برا گفتن داره تا آخر خوندمش
سامان سامانی
۱۴۰۰/۱۰/۰۸
سلام. راسیاتش نمیدونم چقدر سن و سال دارید ولی چیزی که من قبلا هم راجبش شنیدم رو عرض میکنم. این اتفاق مال حدودای سال ۱۳۴۰ هست. و واقعا اون زمانا ادما با ادمای حالا خیلی فرق میکردند. اونقدر این تفاوت از هم فاصله گرفته که برای ماها غیرقابل باور شده. و وقتی گاهی همین طور داستان هارو از پدربزرگ و قدیمی‌ها میشنوم دلم برای گذشته‌های ادم‌ها تنگ میشه و با خودم میگم چقدر خوب میشد حد اقل من ۷۰ سال پیش بدنیا میومدم. در کل اون قدیما طرف با کمی هوش و استعداد و تلاش میتونسته به یه زندگی ایده ال دست پیدا کنه.
👋 سوالی دارید؟