در صحیفه دوستی نقش خطیست که جز عاشقان ترجمه آن نخوانند و در نگارخانه دوستی رنگیست از بی رنگی که جز مشتاقان نبینند
دون همت کسیست که راز ولی نعمت یافتهُ دل به نعمت مشغول دارد
خداوندا داغ دارمو به دان شادم
اما از بودِ خود به فریادم
کریما
بود مرا از پیش من برگیر
که بود تو راست کند همه کارم
خدایا
بود تو چراغ معرفت بیافروخت
پس روشنی دل من افزونی ست
گواهی تو ترجمانی من کرد
پس ندای من افزونی ست
اراده تو کار من بساخت پس جهد من افزونی ست
دون همت کسیست که راز ولی نعمت یافتهُ دل به نعمت مشغول دارد
خداوندا داغ دارمو به دان شادم
اما از بودِ خود به فریادم
کریما
بود مرا از پیش من برگیر
که بود تو راست کند همه کارم
خدایا
بود تو چراغ معرفت بیافروخت
پس روشنی دل من افزونی ست
گواهی تو ترجمانی من کرد
پس ندای من افزونی ست
اراده تو کار من بساخت پس جهد من افزونی ست