داستان جذاب و گیرایی داره. فرهنگ کلی غرب رو نشون میده. اما نه این که بگیم لزوما مردم اهل ازوپا و آمریکا اینطور هستند. شما حتی سریالهای امروزی شرقی رو هم ببینید از این مسائل داره. در واقع این اتفاقاتی که توی فرهنگشون میافته که روابط با خیانت و تعهد کمتری همراهه و... مسلما ارتباطی با اقلیمشون نداره که بگیم غربیها اینطورند و.. واقعیت اینه که چیزی که اینروزها خیلی تبلیغش رو میکنند عامل به وجود آمدن این فرهنگه. طرز تفکری که میگه هر کس سعی کنه بر حسب اونچه که به عقل خودش میرسه درسته باید عمل کنه این نتیجه رو به بار آورده. چرا که عقل ما محدوده و ممکنه درگیر احساس، وسوسه، خودپسندی و... بشیم و نیازهای ما ما رو تحت فشار قرار بده و غیر عاقلانه تصمیم بگیریم. واقعیت اینه که این که فرهنگ کلی و فعلی کشور ما با این سبک زندگی در تضاد هست به علت پیش زمینه هاایی از جنس درون مایههای دینی ماست. دینی که قوانینش از طرف خدایی اومده که عقلش محدودیتی نداره. خودش ما رو خلق کرده و بهتر از همه و حتی خودمون میدونه چی برامون خوبه. و این قوانین در پیش زمینههای ذهنی اکثریت ما به ارزشهایی تبدیل شده که زیر بنای فرهنگ کشورمونه. هرچند اگر ما هم بخوایم به تفکر خودتشخیص دادن رو بیاریم و به مرور رفتارهای خارج از چهارچوب دین رو افزایش بدیم فرهنگ ما هم مثل غربی تغییر میکنه.
شما به همین داستان دقت کنید!
شخصیتهای این داستان آدمهای سرافت مندی هستند. انسانیت دارند اما چون چهارچوب ارزشی محکمی ندارند و طبق فکر و دل خودشون تصمیم میگیرند با قرار گرفتن در شرایط خاصی دچار خطا میشوند.
حالا تصور کنید اگر قرار بود اونها طبق اصول دین عمل کنند زندگیشون چه تغییری میکرد؟!
واقعا این یه اصل راه گشاست!
شما به همین داستان دقت کنید!
شخصیتهای این داستان آدمهای سرافت مندی هستند. انسانیت دارند اما چون چهارچوب ارزشی محکمی ندارند و طبق فکر و دل خودشون تصمیم میگیرند با قرار گرفتن در شرایط خاصی دچار خطا میشوند.
حالا تصور کنید اگر قرار بود اونها طبق اصول دین عمل کنند زندگیشون چه تغییری میکرد؟!
واقعا این یه اصل راه گشاست!