داستان جالبی است.
ابتدا نمادی از قدرت و ثروت به چیزی غیر از منافع خودش فکر میکند و طرح سوال فلسفی میکند.
سپس افرادی که برای پول زندگی میکنند پاسخهای سطحی میدهند که او را راضی نمیکند بعد پادشاه مال دنیا را رها کرده و خرقهای کهنه میپوشد و برای کشف پاسخ سوالاتش به خرابهای مرود. و...
۱. اما من درسهای دیگری گرفتم از این داستان.
نباید افراد بی پول، فقیر و خرابه نشین را قضاوت کرد و مهر نادانی بر آنان زد.
۲. هر کسی، دوست یا دشمن، به تو پناه آورد، تصویه حساب را بگذار برای بعد و جانش را نجات بده و کمکش کن، چون خالقش کس دیگری ست و تو حق نداری برای دیگری تصمیم بگیری.
و پیشنهادم به دوستان اهل کتاب، رباعیات خیام هست که پاسخهای ورای درک عوام کتاب گریز مردم به این سه سوال میدهد که بسیار زیبا تر و برای ما ملموس تر و روان تر است.
ابتدا نمادی از قدرت و ثروت به چیزی غیر از منافع خودش فکر میکند و طرح سوال فلسفی میکند.
سپس افرادی که برای پول زندگی میکنند پاسخهای سطحی میدهند که او را راضی نمیکند بعد پادشاه مال دنیا را رها کرده و خرقهای کهنه میپوشد و برای کشف پاسخ سوالاتش به خرابهای مرود. و...
۱. اما من درسهای دیگری گرفتم از این داستان.
نباید افراد بی پول، فقیر و خرابه نشین را قضاوت کرد و مهر نادانی بر آنان زد.
۲. هر کسی، دوست یا دشمن، به تو پناه آورد، تصویه حساب را بگذار برای بعد و جانش را نجات بده و کمکش کن، چون خالقش کس دیگری ست و تو حق نداری برای دیگری تصمیم بگیری.
و پیشنهادم به دوستان اهل کتاب، رباعیات خیام هست که پاسخهای ورای درک عوام کتاب گریز مردم به این سه سوال میدهد که بسیار زیبا تر و برای ما ملموس تر و روان تر است.