جستجو در
نصب اپلیکیشن کتابراه
دستهبندی کتابها
راهنمایی و پشتیبانی کاربران
شرایط استفاده
حریم خصوصی
درباره کتابراه
تماس با ما
نشر الکترونیک و انتشار کتاب
فرصتهای شغلی
ورود / ثبت نام
اپلیکیشن کتابراه
خانه
کتاب الکترونیک
ادبیات
ادبیات پارسی
ادبیات جهان
زندگینامه و خاطرات
شعر پارسی
نگارش و نویسندگی
سفرنامه
داستان و رمان
داستان و رمان ایرانی
داستان و رمان خارجی
اقتصاد و مدیریت
بازاریابی و فروش
مدیریت و رهبری
کارآفرینی
سرمایه گذاری و بورس
اقتصاد
روانشناسی
موفقیت و خودسازی
خانواده و روابط
ارتباطات
بزرگسال
کودک و نوجوان
تاریخ
ایران
جهان
اسلام
کودک
داستان
شعر
علمی و آموزشی
آموزش زبان
نوجوان
داستان و رمان
علمی و آموزشی
آموزش زبان
انگلیسی
آلمانی
چند زبانه
سلامتی و بهداشت
تغذیه، رژیم و تناسب اندام
درسی و کمک آموزشی
دبستان
متوسطه اول
متوسطه دوم
استخدامی
کامپیوتر
حقوق
علوم
عمومی
هنری
دین و آیین
انقلاب و دفاع مقدس
فنی حرفهای
کمیک
فنی و مهندسی
مجله
کتاب صوتی
ادبیات
ادبیات پارسی
ادبیات جهان
زندگینامه و خاطرات
شعر پارسی
نگارش و نویسندگی
سفرنامه
داستان و رمان
داستان و رمان ایرانی
داستان و رمان خارجی
اقتصاد و مدیریت
بازاریابی و فروش
مدیریت و رهبری
کارآفرینی
سرمایه گذاری و بورس
اقتصاد
روانشناسی
موفقیت و خودسازی
خانواده و روابط
ارتباطات
بزرگسال
کودک و نوجوان
تاریخ
ایران
جهان
اسلام
کودک
داستان
شعر
علمی و آموزشی
آموزش زبان
نوجوان
داستان و رمان
علمی و آموزشی
آموزش زبان
انگلیسی
آلمانی
چند زبانه
سلامتی و بهداشت
تغذیه، رژیم و تناسب اندام
درسی و کمک آموزشی
دبستان
متوسطه اول
متوسطه دوم
استخدامی
کامپیوتر
حقوق
علوم
عمومی
هنری
دین و آیین
انقلاب و دفاع مقدس
فنی حرفهای
کمیک
فنی و مهندسی
پشتیبانی
خانه
دستهها
کتابخانه من
نظر امید علی گل برای کتاب زندانالرشید: خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه (سردار علی اصغر گرجی زاده)
زندانالرشید: خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه (سردار علی اصغر گرجی زاده)
محمدمهدی بهداروند
۷۶ رای
امید علی گل
۱۴۰۰/۰۱/۰۵
3
0
این اقا فکر کنم بچه ابادان باشه،
همش خالی بندی، دروغ، بولوف،
انگار اونها اسیر اینها بودن، غلوکردن هم حدی داره
باعراقیها دوست شده، امرونهی میکرده، اینو میخاهیم، غش کردو دهنش کف کرد،
غش کردن قابل توجیه،
ولی کف کردن دهن نمیتونه ارادی باشه،
پنجره را بریدن، زندان عوض کردن،
تاجاییکه شنیدم عراقیها همه را کتک میزدن، باکسی تعارف نداشتن،
شیر بگیر، ماست بگیر، میوه بخر، و..... هزاران خالی بندی دیگه بندی
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟
همش خالی بندی، دروغ، بولوف،
انگار اونها اسیر اینها بودن، غلوکردن هم حدی داره
باعراقیها دوست شده، امرونهی میکرده، اینو میخاهیم، غش کردو دهنش کف کرد،
غش کردن قابل توجیه،
ولی کف کردن دهن نمیتونه ارادی باشه،
پنجره را بریدن، زندان عوض کردن،
تاجاییکه شنیدم عراقیها همه را کتک میزدن، باکسی تعارف نداشتن،
شیر بگیر، ماست بگیر، میوه بخر، و..... هزاران خالی بندی دیگه بندی