نظر FARIBA AKBARI برای رمان جنایت و مکافات

رمان جنایت و مکافات
فئودور داستایوفسکی، اصغر رستگار
۱۹۱ رای
FARIBA AKBARI
۱۳۹۸/۱۱/۲۶
در مورد داستایفسکی شخص انتظار دارد با یک خدا روبرو شود ولی به یک انسان روبروست نیچه گفته داستایفسکی تنها کسی است که چیزی در روان شناسی به من اموخت و آندره ژید گفته انقدر که من از داستایفسکی روان شناسی اموختم از هیچ جا نیاموختم انسان میتواند از حیوانات پست تر و پایین تر و از فرشته‌ها بالاترباشد جایگاه انسان دائم در نوسان است و این درست ان چیزی است که دررمانهای داستایفسکی به چشم میخورد و درواقع این وضعیت بشر است بعنوان مثال در رمان جنایات و مکافات راسکول نیکوف چون عدالت خواه است از فرشته بالاتر است و به خاطر قاتل بودن از حیوانات پایین تر است داستایفسکی در ابتدای داستان هدف راسکول نیکوف و قاتل بودن او را نشان میدهد در حالیکه از نظر داستان نویسی کلاسیک خواننده نباید قاتل را در ابتدا بشناسد، نویسندگان کلاسیک سعی کرده‌اند از طریق گمنام نگه داشتن قاتل خواننده را تا اخر کتاب پیش ببرند ولی داستایفسکی در اینجا کاملا برعکس رفتار کرده و خواننده را واداشته با راسکول نیکوف همزاد پنداری کند او عمل قتل را به خواننده القا میکند حتی خواننده راسکول نیکوف را در قتل محق میداند جایی که راسکول نیکوف میگوید من یک زالو را از بین بردم خواننده با او همدردی میکند این یک نوع ساختار شکنی است که فقط از داستایفسکی برمیامد. هیچکس نمیتواند راسکول نیکوف را متهم به قتل کند فقط خواننده میدادند که او قاتل است پس چه کسی نمیدادند که قتل کار کیست؟ جامعه، جامعه نمیداند که قاتل کیست؟ نکته مهم جنایات و مکافات در این است که تا خود قاتل اعتراف نکند کسی نمیتواند او را متهم به قتل کند حتی بازرس ادله حقوقی ندارد داستایفسکی خواننده را طوری مجذوب کرده که یک چنین پیرزنی را باید کشت اما ناخواسته خواهر پیرزن نزول خور هم کشته میشود و از وسط داستان تحولاتی در شخصیت راسکول نیکوف به وجود میاید، در حقیقت راسکول نیکوف دارای دو نیمه است نیمه شرو نیمه خیر از این نظر روان شناسی داستایفسکی بی‌نظیر است از دیدکاه من جنایات مکافات دارای دو نیمه است که قرینه یکدیگرند نیمه خیرو نیمه شر، از نظر من شخصیتهایی که بعضی از نویسنده‌ها خلق کردند همانند این است که عکاسی میکنند ولی داستایفسکی همانند این است که پرتو نگاری کرده و با اشعه ایکس درون انسان را عریان و برهنه به تصویر میکشد و تاریکترین زوایای روحی انسان را که از گوشت و چربی و پوست میگذرد و به روح فرو میرود به رشته تحریر درمیاورد در جنایات و مکافات ما با یک قتل و یک مجازات روبرو نیسم بلکه با یک داستان بسیار عمیق روان شناختی فلسفی روبروییم داستایفسکی خواننده را با درون و زوایایی تاریک یک شخص عدالت خواه روبرو میکند در اینجا این سوال مطرح میشود ایا هدف وسیله را توجیح میکند ایا راسکول نیکوف که عدالت خواه است مجاز است که از کشتن برای رسیدن به عدالت خواهی استفاده کند، در حالیکه در اینجا وجدان و نیمه هوشیار انسان مطرح میشود و به نظر میرسد خدا محور میشود کتابهایی به نام روح روسی وجود دارند نوشته‌های داستایفسکی اینگونه اند، رابطه داستایفسکی با قهرمانانش کلیدی است برای ورود به بحث فکری داستایفسکی انسان همواره بین دو بی‌نهایت است که البته از این نظر برادران کارامازوف فوق العاده است
Masoud Hoseyni
۱۳۹۹/۰۹/۳۰
باسلام. کمتر دیدم درقسمت ثبت نظرها کسی این چنین تحلیل زیبا وشیوایی ازیک کتاب داده باشه... اگرکسی این کتاب رونخونده باشه واول نظرات روملاک قرارداده باشه بطورحتم باخوندن نظرشما این کتاب روبرای مطالعه انتخاب میکنه...
👋 سوالی دارید؟