برخی معقتدند که جهانی شدن، یک فرآیند است و فرآیند، یعنی جریانی که خود به خود پیش میرود؛ مثل توپی که از سراشیبی به پایین میغلتد یا مثل دانهای که کاشته میشود و در صورت آماده بودن شرایط، خود به خود، شروع به رشد و نمو میکند. گفته شده که جهانی شدن نیز فرآیندی است که از جایی شروع میشود و به تکامل میرسد و با پیشرفت علم و تکنولوژی و ارتباطات، راه خودش را میپیماید و پیش میرود. گروهی دیگر، دیدگاه خوبی نسبت به این پدیده ندارند و بر این عقیدهاند که جهانی شدن، یک فرآیند نمیباشد؛ بلکه یک پروژه است؛ یعنی عدهای نشستهاند و نقشهای برای استعمار دنیا طراحی کردهاند که این نقشه، نام جهانی شدن به خود گرفته است. طراحان این نقشه، میخواهند حاکمان آینده جهان باشند. آنان میاندیشند که غرب با بحران انرژی مواجه خواهد شد و در آینده، به منابع انرژی سایر دنیا نیاز خواهد داشت بنابراین، سازمان تجارت جهانی را راه انداختهاند. آنها معتقدند که این برنامه طوری طراحی شده که فرهنگ در چارچوب غرب حفظ شود. آنها معتقدند که این پروژهای است که قسمتهایی از آن انجام شده و قسمتهایی نیز در حال انجام است و احتمالاً در آینده انجام میشود و در بخشهای دیگر آن که انجام شود، سلطه و احاطه غرب بر جهان، مکشوف تر و معلوم تر خواهد شد و در آینده، سلطه فرهنگ غرب را بر سایر فرهنگها، بیشتر احساس خواهیم کرد.
کسانی که معتقدند این یک فرآیند است، دیگر از این موضوع به عنوان تهاجم فرهنگی یاد نمیکنند؛ بلکه از آن به عنوان یک روند طبیعی که برنامههای خاص خودش را دارد، یاد میکنند؛ اما آن که به پروژهای بودن جهانی شدن معتقد است، همواره مراقب همه جاست و همه برنامهها و رویکردها را با چشم دیگری میبیند و مواظب است که فریب نخورد.
در این زمینه، بررسی عواملی که باعث تسلط فرهنگ غربی بعد از جنگ جهانی دوم و به ویژه در عصر حاضر شده و عواملی که باعث شدهاند تا امثال آقای بوش (رئیس جمهور وقت آمریکا) از نظم نوین جهانی سخن بگویند و افرادی مثل هانتینگتون، صحبت از جنگ تمدنها کنند، میتواند مفید باشد.
عوامل زیادی در این نگرش دخیل بودهاند که برخی عبارتند از:
1. شرکتهای چند ملیتی.
2. بازارهای فروش جهانی.
3. انقلاب اطلاعاتی.
4. فروپاشی نظام کمونیستی شوروی.
می دانیم که پس از انقلاب صنعتی که استالین در شوروی ایجاد کرد، روسها اولین ماهواره را به فضا فرستادند و بعد از آن، آمریکاییها احساس کردند که در جایی ضعف دارند و از انجام این کار ناتوانند. بنابراین، به اشکالاتی که در نظام آموزش و پرورش خود داشتند، پی بردند و شروع به اصلاح آن کردند و به موفقیتهایی دست یافتند و پس از آن، آرمسترانگ به ماه سفر کرد. با حذف این رقیب جدی و خطرناک، یعنی شوروی، بحث جهانی شدن تا حدی گسترش یافت.
جهانی شدن امروز در حوزههای مختلف فرهنگ، سیاست، اقتصاد و علم مطرح است و این که هر کدام از کشورها در مواجهه با آن چه رویکردی نشان میدهند، باید مورد بررسی قرار گیرد. در این جا باز این سؤالات مطرح شده اند: آیا یک دولت قدرتمند مرکزی در جهان به وجود خواهد آمد؟ آیا همه دولتها، قدرت خود را از دست خواهند داد؟ آیا دموکراسی جهانی، شکل خواهد گرفت و یا اتفاقات دیگری میافتد؟
در حوزه اقتصاد، مسئله به این پیچیدگی نیست؛ زیرا بر اساس تصمیمات گرفته شده، اقتصاد اکنون یک مسئله جهانی شده است. کشورهایی که به سازمان تجارت جهانی بپیوندند، با مشکلات زیادی مواجه خواهند شد؛ مثلاً خودروی زانتیا در ایران حدود 20 و چند میلیون تومان است؛ در حالی که پیکان، چند میلیون قیمت دارد. اگر دنبال علت این قیمتها برویم، در مییابیم که چون در کشور ما تعرفههای زیادی - حدود 40 تا 50 درصد - برای واردات در نظر میگیرند، از محل اخذ این تعرفهها، از تولیدات داخلی حمایت میشود؛ در حالی که اگر ما به سازمان تجارت جهانی بپیوندیم، باید تعرفه 4 درصد را بپذیریم که این موضوع، مشکلاتی جدی را برای ما و کشورهای در حال توسعه، به وجود خواهد آورد.
در پاسخ به افرادی که معتقدند ما در حال عقب ماندن از قافله جهانی شدن هستیم، میتوان گفت که مگر چند درصد از مردم کشورهای جهان سوم از امکانات اینترنت استفاده میکنند. روشن است که درصد بسیار کمی استفاده میکنند. این درصد کم، چقدر از امکانات تکنولوژیکی، علمی و اطلاعاتی جهان در اختیار آنهاست؟ بنابراین، میبینیم که امکانات دنیا، به صورت نامتقارن، توزیع شده است. مخالفان میگویند که اگر ما در اول توزیع، امکانات را عادلانه در جهان توزیع کنیم و سپس به دنبال جریان جهانی شدن برویم، همه چیز معقول و منطقی است؛ اما موافقان میگویند که همان طور که جریان جهانی شدن، کشورهایی مانند کره جنوبی و مالزی را با تحول اقتصادی مواجه کرده است، ما را نیز متحول خواهد ساخت. ما به دنبال این نیستیم که کدام دیدگاه صحیح و کدام غلط است؛ بلکه تبیین موضوع، مورد بحث ماست. همان گونه که اشاره شد، برخی میگویند که این، یک نقشه جدید استعمارگرانه، برای تاراج منابع کشورهای جهان سوم است و برخی دیگر معتقدند که این گونه نیست و میگویند که مثلاً در سال 94 و 95، کتاب مثنوی مولانا در آمریکا، پرفروشترین کتاب سال بوده است و آن چنان در فرهنگ آمریکا جا باز کرد که مدونا، خواننده آمریکایی نیز از اشعار وی استفاده کرد.
درباره این موضوع نیز همگان این گونه تصور نمیکنند که فروش کتاب مولانا، یک پدیده طبیعی بوده است و بر این عقیدهاند که غرب به دنبال آن است که خود را به عنوان یک قطب فلسفی، ادبی و فرهنگی، مطرح کند و در این راستا، بسیاری از افراد ملل مختلف را که اهل علم و فرهنگ بوده اند، به افکار خود نزدیک کند و از آثار آنها، در جهت عملی تر کردن نقشه خود استفاده کند؛ اما به نظر نویسنده، موضوع جهانی شدن هم میتواند یک تهدید باشد و هم میتواند یک فرصت خوب باشد؛ اگر از این بستر خوب استفاده شود، میتواند فرصت بسیار خوبی برای کشور ما باشد و اگر تنبلی و سستی کنیم، این موضوع، برای ما، شکل تهدید خواهد گرفت. افرادی که نگاهی بدبینانه نسبت به Glocalism دارند، معتقدند که این جریان، جهانی شدن نیست؛ بلکه نوعی جهانی سازی است و غربیها از این جریان استفاده میکنند تا فرهنگ خودشان را تعمیم دهند و این موضوع را به عنوان پروژهای مطرح میکنند که از قبل، طراحی شده است. بر ماست که با این موضوع جدی، مواجههای دقیق، منصفانه و آگاهانه داشته باشیم؛ تا تهدیدهای فرارو را به فرصتی برای گسترش فرهنگ اصیل و ناب خود تبدیل کنیم.
کسانی که معتقدند این یک فرآیند است، دیگر از این موضوع به عنوان تهاجم فرهنگی یاد نمیکنند؛ بلکه از آن به عنوان یک روند طبیعی که برنامههای خاص خودش را دارد، یاد میکنند؛ اما آن که به پروژهای بودن جهانی شدن معتقد است، همواره مراقب همه جاست و همه برنامهها و رویکردها را با چشم دیگری میبیند و مواظب است که فریب نخورد.
در این زمینه، بررسی عواملی که باعث تسلط فرهنگ غربی بعد از جنگ جهانی دوم و به ویژه در عصر حاضر شده و عواملی که باعث شدهاند تا امثال آقای بوش (رئیس جمهور وقت آمریکا) از نظم نوین جهانی سخن بگویند و افرادی مثل هانتینگتون، صحبت از جنگ تمدنها کنند، میتواند مفید باشد.
عوامل زیادی در این نگرش دخیل بودهاند که برخی عبارتند از:
1. شرکتهای چند ملیتی.
2. بازارهای فروش جهانی.
3. انقلاب اطلاعاتی.
4. فروپاشی نظام کمونیستی شوروی.
می دانیم که پس از انقلاب صنعتی که استالین در شوروی ایجاد کرد، روسها اولین ماهواره را به فضا فرستادند و بعد از آن، آمریکاییها احساس کردند که در جایی ضعف دارند و از انجام این کار ناتوانند. بنابراین، به اشکالاتی که در نظام آموزش و پرورش خود داشتند، پی بردند و شروع به اصلاح آن کردند و به موفقیتهایی دست یافتند و پس از آن، آرمسترانگ به ماه سفر کرد. با حذف این رقیب جدی و خطرناک، یعنی شوروی، بحث جهانی شدن تا حدی گسترش یافت.
جهانی شدن امروز در حوزههای مختلف فرهنگ، سیاست، اقتصاد و علم مطرح است و این که هر کدام از کشورها در مواجهه با آن چه رویکردی نشان میدهند، باید مورد بررسی قرار گیرد. در این جا باز این سؤالات مطرح شده اند: آیا یک دولت قدرتمند مرکزی در جهان به وجود خواهد آمد؟ آیا همه دولتها، قدرت خود را از دست خواهند داد؟ آیا دموکراسی جهانی، شکل خواهد گرفت و یا اتفاقات دیگری میافتد؟
در حوزه اقتصاد، مسئله به این پیچیدگی نیست؛ زیرا بر اساس تصمیمات گرفته شده، اقتصاد اکنون یک مسئله جهانی شده است. کشورهایی که به سازمان تجارت جهانی بپیوندند، با مشکلات زیادی مواجه خواهند شد؛ مثلاً خودروی زانتیا در ایران حدود 20 و چند میلیون تومان است؛ در حالی که پیکان، چند میلیون قیمت دارد. اگر دنبال علت این قیمتها برویم، در مییابیم که چون در کشور ما تعرفههای زیادی - حدود 40 تا 50 درصد - برای واردات در نظر میگیرند، از محل اخذ این تعرفهها، از تولیدات داخلی حمایت میشود؛ در حالی که اگر ما به سازمان تجارت جهانی بپیوندیم، باید تعرفه 4 درصد را بپذیریم که این موضوع، مشکلاتی جدی را برای ما و کشورهای در حال توسعه، به وجود خواهد آورد.
در پاسخ به افرادی که معتقدند ما در حال عقب ماندن از قافله جهانی شدن هستیم، میتوان گفت که مگر چند درصد از مردم کشورهای جهان سوم از امکانات اینترنت استفاده میکنند. روشن است که درصد بسیار کمی استفاده میکنند. این درصد کم، چقدر از امکانات تکنولوژیکی، علمی و اطلاعاتی جهان در اختیار آنهاست؟ بنابراین، میبینیم که امکانات دنیا، به صورت نامتقارن، توزیع شده است. مخالفان میگویند که اگر ما در اول توزیع، امکانات را عادلانه در جهان توزیع کنیم و سپس به دنبال جریان جهانی شدن برویم، همه چیز معقول و منطقی است؛ اما موافقان میگویند که همان طور که جریان جهانی شدن، کشورهایی مانند کره جنوبی و مالزی را با تحول اقتصادی مواجه کرده است، ما را نیز متحول خواهد ساخت. ما به دنبال این نیستیم که کدام دیدگاه صحیح و کدام غلط است؛ بلکه تبیین موضوع، مورد بحث ماست. همان گونه که اشاره شد، برخی میگویند که این، یک نقشه جدید استعمارگرانه، برای تاراج منابع کشورهای جهان سوم است و برخی دیگر معتقدند که این گونه نیست و میگویند که مثلاً در سال 94 و 95، کتاب مثنوی مولانا در آمریکا، پرفروشترین کتاب سال بوده است و آن چنان در فرهنگ آمریکا جا باز کرد که مدونا، خواننده آمریکایی نیز از اشعار وی استفاده کرد.
درباره این موضوع نیز همگان این گونه تصور نمیکنند که فروش کتاب مولانا، یک پدیده طبیعی بوده است و بر این عقیدهاند که غرب به دنبال آن است که خود را به عنوان یک قطب فلسفی، ادبی و فرهنگی، مطرح کند و در این راستا، بسیاری از افراد ملل مختلف را که اهل علم و فرهنگ بوده اند، به افکار خود نزدیک کند و از آثار آنها، در جهت عملی تر کردن نقشه خود استفاده کند؛ اما به نظر نویسنده، موضوع جهانی شدن هم میتواند یک تهدید باشد و هم میتواند یک فرصت خوب باشد؛ اگر از این بستر خوب استفاده شود، میتواند فرصت بسیار خوبی برای کشور ما باشد و اگر تنبلی و سستی کنیم، این موضوع، برای ما، شکل تهدید خواهد گرفت.
افرادی که نگاهی بدبینانه نسبت به Glocalism دارند، معتقدند که این جریان، جهانی شدن نیست؛ بلکه نوعی جهانی سازی است و غربیها از این جریان استفاده میکنند تا فرهنگ خودشان را تعمیم دهند و این موضوع را به عنوان پروژهای مطرح میکنند که از قبل، طراحی شده است.
بر ماست که با این موضوع جدی، مواجههای دقیق، منصفانه و آگاهانه داشته باشیم؛ تا تهدیدهای فرارو را به فرصتی برای گسترش فرهنگ اصیل و ناب خود تبدیل کنیم.