نظر حمید رضا اشرفیان برای رمان شام مهتاب

رمان شام مهتاب
حمید رضا اشرفیان
۱۳۹۸/۱۰/۰۷
00
دیشب کتاب را خواندم چند نکته را در مورد شخصیت مهتاب در این داستان باید بگویم چرا دختری که ادبیات میخواند وبه آن علاقه دارد و میخواهد معلم شود یک دفعه پلیس میشود؟ چرا روند داستان اینقدر تند پیش میرود وچرا یک ماجرای کاملا عاشقانه یکباره پلیسی میشود چرا داستانهای فرعی و فراز و فرود برای شخصیت اصلی کم است میتوانست این داستان به شکلهای دیگری تمام شود چرا باید یک آدم به یکباره عاشق شخصی هم سن پدر خود شود برای خوانده به نظر من واقع بینانه نیست و... امیدوارم نویسنده که قلمی به این خوبی دارد و آدم را وادار میکند تا آخر قصه ماجرا را رها نکند در کارهای بعدی به این نکات توجه کند
حمید رضا اشرفیان
۱۳۹۸/۱۰/۰۸
با سپاس از وقتی که برای پاسخ به خوانندگان میگذارید که این نشانه شخصیت والای شماست منظور من از واقع بینانه بودن باور پذیری برای مخاطب بود وگرنه هر کسی میداند عشق کار دل و احساس آدم است و عقل و منطق قبول نمیکند در مورد شخصیت مهتاب که آدمی است درس خوان و ادبیات میخواند و عاشق این است که استاد دانشگاه شود و همین مسئله که میخواهد درس بخواند و کار کند باعث میشود جواب رد به خواستگارش بدهد وقتی امیر وارد زندگیش میشود که در او مهر پدری را میبیند و عاشق او میشود و ترک امیر به خاطر عذاب وجدان او هیچ تلاشی برای رسیدن به شغل مورد علاقهاش نمیکند و با دیدن یک آگهی تصمیم میگیرد پلیس شود که با حساسیت روح شخصیت داستان تناقض دارد و...