بعد سه فصل خوندن خسته شدم! همه ش استرس، همه ش درگیری ذهنی و... با اینکه تونستش تو شغلش موفق باشه ولی همچنان باورهاش سفت و محکم نیست، اینو از موقعیت خونوادگی ش متوجه میشید. خلاصه که همچنان نتونسته عقدههای کودکی شو از یاد ببره و همچنان درگیره تا خودش رو به خودش ثابت کنه به نظر میاد خلاء اعتقادیش همیشه کار دستش میده. وقتی از افغانستان و عراق صحبت میکنه و از دوستاش با عنوان شهید یاد میکنه حال آدم رو به هم میزنه! یاد اخبار اون دوران میوفتم که هر روز تو عراق یا افعانستان حمله و درگیری بود و همه جا پای آمریکاییها وسط بود. شاید اگه این تحمل سختیها از زبون یه ورزشکار بود جذابیت داشت. به هرحال من اصلا ازش لذت نبردم
با اینکه تونستش تو شغلش موفق باشه ولی همچنان باورهاش سفت و محکم نیست، اینو از موقعیت خونوادگی ش متوجه میشید.
خلاصه که همچنان نتونسته عقدههای کودکی شو از یاد ببره و همچنان درگیره تا خودش رو به خودش ثابت کنه
به نظر میاد خلاء اعتقادیش همیشه کار دستش میده.
وقتی از افغانستان و عراق صحبت میکنه و از دوستاش با عنوان شهید یاد میکنه حال آدم رو به هم میزنه!
یاد اخبار اون دوران میوفتم که هر روز تو عراق یا افعانستان حمله و درگیری بود و همه جا پای آمریکاییها وسط بود.
شاید اگه این تحمل سختیها از زبون یه ورزشکار بود جذابیت داشت.
به هرحال من اصلا ازش لذت نبردم