عالی بود 4 جلد را پشت سر هم خوندم اکثر داستان برام قابل حدث بود و از قبل با کوچکترین اشاره مثلا هنگام ظاهر شدن قلعه سرخ سریع اولین چیزی که اومد تو نظرم شیر اسیر در اونجا بود... تنها جایی که میتونم ایراد بگیرم خروج کیارش و صوفیا از دره ثارها بود که در بعد زمانی گیر نیفتادن چون اونا مدتی بعد از بقیه برگشتن با اختلاف به زمانی که اونا برگشتن اینها هم باید چند روزی با اختلاف به اونا میرسیدن که فکر نمیکنم اینطور بود... و بعد زمانی که مشغول بازی ننه سرما بودن و کیارش و صوفیا به همونجا اومدن ولی فهمیدن که همه همونجان فقط در بعد دیگری به وسیله جادوی نجیب زاده از دید اونا مخفی هستن در حقیقت مکان برای کیارش و فالی یکیه و باید یک اتفاق درد اور میان اون دوتا رد و بدل میشد به نظر من ولی با اینکه یه وقتایی ادم حس میکنه تمام این جزئیات رو از قبل درون فیلمهای هالی وود و بازیهای کامپیوتری بمثال world of warcraft و... دیده اما خود داستان و شخصیت اریا و شوخیهای ایرانی پسند و بگو مگوهای کنایه انگیزی که خیلی با جنبه گاها با عکس العمل غیظ مانند همراهه بین فالی و کیارش و سارنوش و بقیه ماجرا رو رنگ و لعاب خاصی میده از طرفی خود داستان و روایت اصلی هم انگار مقدار خیلی زیادی به world of warcraftو شاخهها و سنت و نژاد و... شباهت داره در ضمن تا جایی که من اطلاع دارم کاظم اسم عربی هست و فکر نمیکنم در اون زمانها حتی قبیلهای هم انچنان از این مردم وجود داشته بوده اگر داستان اساطیری هست اسم شاه کاظم که میاد من یکی که کلا رقبتی به خواندن نام او ندارم و احساس میکنم نویسنده فقط به خاطر فشار مجبور شده از نامهای ایرانی استفاده نکنه متشکرم بیصبرانه منتظر جلد پنجم هستم.
متشکرم بیصبرانه منتظر جلد پنجم هستم.